اسم دختر با حرف پ
دسته ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا، ( اوستایی )، ( در نجوم ) دسته ای از شش ستاره ی د ...
دختر
فارسی
کهکشانی پریسا
زیبا مانند پری، افسونگر، ( پری، سا ( پسوند شباهت ) )، ( در قدیم ) ( در فرهنگ عوام ) پری خوان، مخفف ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پروانه
حشره ای زیبا با بال های نازک و رنگارنگ، حکم، فرمان، در ادبیات مظهر عاشق، حشره ای با بدن کشیده و بار ...
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل پری
موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار، زن زیبارو، فرشته، ( فرهنگ عوام ) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیک ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پریا
زیبا مانند پری، ( پری، الف اسم ساز )، همانند پری، ( پری + الف اسم ساز )، زیبا چون پری
دختر
فارسی پرستو
نام نوعی پرنده، ( در پهلوی، parastuk ) پرنده ای با جثه ای کمی بزرگتر از گنجشک و سیاه و سفید، چلچله، ...
دختر
فارسی
پرنده پرنیا
نوعی دیبای منقش، حریر، پرده نقاشی، تابلو، نوعی انگور، پرنیان، ( = پرنیان )، فرنیا
دختر
فارسی
طبیعت پریناز
دارای ناز و کرشمه چون پری، نازدار، آن که چون پری ناز و کرشمه دارد، کنایه از زیبا و خوش کرشمه و ناز، ...
دختر
فارسی پوران
سرخ، گلگون، نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی، پوران دخت، ) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و ه ...
دختر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن پریوش
زیبا چون پری، زیباروی، ( پری، وش ( پسوند شباهت ) )، مانند پری در زیبایی، ( پری + وش ( پسوند شباهت ) ...
دختر
فارسی پارمیس
نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام دختر بردیا که زنِ داریوش ( اول ) بود، پرم ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پگاه
هنگام صبح زود، سپیده دم، صبح زود، سحر
دختر
فارسی پانیذ
پانید، شکر، شیرین، ( = پانید )، قند مکرر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ ...
دختر
فارسی پرنیان
پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار، ( در قدیم ) پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار، نوعی پارچه ی حریر که ...
دختر
فارسی پارمیدا
پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، نام دختر بردیا، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پ ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن پریزاد
زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی، ( در قدیم )، پری زاده، آنکه از نژادِ پَری است، ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پردیس
بهشت، باغ، بستان، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) فضای سبز و گل کاری شده ی اطراف ساختمان، ( = فردوس )، ف ...
دختر
فارسی
طبیعت پونه
گیاهی معطر از خانواده نعناع که مصرف دارویی دارد، ( در گیاهی ) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل پوران دخت
دختر سرخ و گلگون، ( به مجاز ) زیبارو، نام دختر خسروپرویز و ملکه ایران در دوران ساسانی، ( پوران، دخت ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پری ماه
زیبا چون ماه و پری، زیباروی ماه مانند
دختر
فارسی
کهکشانی پانته آ
نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کورش، ( اَعلام )، زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار ...
دختر
فارسی، یونانی
تاریخی و کهن پریچهر
فرشته رو، زیبا مثل پری، ( به مجاز ) زیباروی، ( به مجاز ) زیبارو ( ی )، پریچهره
دختر
فارسی پریدخت
دختر پری چهره، ( به مجاز ) زیبارو، ( پری، دخت = دختر )، دختر پری، نام دختر پادشاه چین که سام پسر نر ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پرگل
دارای گل های بسیار، ( به فتح پ ) هر یک از گلبرگهای گل
دختر
فارسی
طبیعت، گل پرور
رشد دادن کسی یا چیزی، تربیت کردن، پرورش دادن، رشد دادنِ کسی یا چیزی، ( به مجاز ) مطلب یا موضوعی را ...
دختر
فارسی پروین دخت
دختری که صاحب چهره ای مانند پروین است، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی پانیا
محافظ، نگهدارنده، به معنی محافظ و نگهدارنده، محافظ نگهدارنده
دختر
فارسی پانیسا
مانند آب، ( مجاز ) زیبا و با طراوت، ( پانی = آب، سا ( پسوند شباهت ) )، همانند آب، زیبا مانند آب، مر ...
دختر
فارسی، هندی
طبیعت پروا
هراس، بیم، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه و التفات، ( در قدیم ) ( به مجاز ) توجه ...
دختر
فارسی پرستش
نیایش، ستودن، پرستیدن، خدمت، عبادت، ( در قدیم ) خدمتکاری، ( اسم مصدر از پرستیدن )، نیایش کردن، عباد ...
دختر
فارسی
مذهبی و قرآنی پری گل
زیبا چون گل و پری، گل رویی چون فرشته، گل رویی چون پری و فرشته
دختر
فارسی
طبیعت، گل پریرخ
که رویی چون پری دارد، پریچهره، زیبا روی، خوبروی، پری چهر، زیبا رو
دختر
فارسی پارمین
تکه یا قطعه ای از بلور، نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( پار، مین )، ( اَعلام ) نام زنِ داریوش، ( ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پینار
چشمه، ( ترکی ) به معنی چشمه، سرچشمه
دختر
ترکی
طبیعت پیروزه
فیروزه، سنگ معدنی گران بها، ( = فیروزه )، در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت پرند
پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده، ( = پرن، پروین )، ( در قدیم ) نوعی پارچه ی ابریشمیِ س ...
دختر
فارسی پیمانه
جام شراب، هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازه گیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود، ( در قدیم ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پریسان
کنایه از زیبا رو، ( پری، سان ( پسوند شباهت ) )، چون پری، کنایه از زیبا روی است، ( پری + سان ( پسوند ...
دختر
فارسی پرنسا
زیبا و لطیف، ( پَرَن = پروین ( ستاره )، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی، سا ( پسوند شباهت ...
دختر
فارسی پرتو
درخشش، تلألؤ، روشنایی، شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، ( به مجاز ) اثر، تأثیر، تلألو
دختر
فارسی پارلا
درخشنده و نورانی، به معنی درخشنده و نورانی
دختر
ترکی پری سیما
فرشته رو، زیبا مثل پری، ( به مجاز ) زیباروی، ( = پری چهر )، پری ( فارسی ) + سیما ( عربی ) پریچهره، ...
دختر
فارسی، عربی پریان
منسوب به پری، فرشتگان، ( به مجاز ) زیبا، پری ها
دختر
فارسی پریچهره
آن که چهره ای زیبا چون پری دارد، زیبا رو، ( = پری چهر )
دختر
فارسی پیوند
پیوستن، عهد و پیمان، ( بن مضارعِ پیوستن )، پیوسته بودن دو یا چند کس، ازدواج، ( در قدیم ) خویشی، بست ...
دختر
فارسی پرینا
به نرمی و لطافت پر، ( واژه مرکب از پر = نرمی و لطافت، ین نسبت، الف اسم ساز ) به معنای «به نرمی و لط ...
دختر
فارسی پناه
پشتیبان، حامی، نگهبان
دختر، پسر
فارسی پوپک
هدهد، شانه سر، دوشیزه، پوپوک، پرنده ای که تاجی از پر بر سر دارد
دختر
فارسی پدیده
چیز تازه پدید آمده، بی مانند در گذشته، ( در فلسفه ) آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را ...
دختر
فارسی پرنا
پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار پرنیان
دختر
فارسی پارمیسا
منسوب به پارمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، ( پارمیس، ا ( پسوند نسبت ) )، س پارمیس
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پرژین
پرچین، حصار، دیواره، پرچینی از گلهای ریز به دور باغات
دختر
کردی پرنگ
برق شمشیر، فروغ و جلا، فروغ و برق شمشیر، ( در عربی ) فِرند، پَرَند، ربد، جوهر، گوهر، رونق، جلد، تلأ ...
دختر
فارسی، کردی پرسا
پرسان، جویان، پرسشگر، پرسنده، جستجوگر، نرم و لطیف مانند پر
دختر
فارسی پروشات
بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی، ( = پروشاتو= پاروساتیس )، ( در پارسی باستان puršātu ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن پرینوش
زیباروی و پری پیکر، [پری = موجود زیبا و نیکوکار نامرئی، ( به مجاز ) زیبارو و دارای اندام ظریف، نوش ...
دختر
فارسی پرمیس
بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر، ( اَعلام ) نوه ی کوروش که زن داریوش بود، پارمیس، نام دختر بردیا ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پونا
در گویش سمنان پونه، ( = پودنه و پونه ) ( در گیاهی ) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده ی نعناع ک ...
دختر
فارسی
طبیعت پریشاد
زیبا روی شاد و خرم
دختر
فارسی پیرایه
زیور و زینت، طلا، جواهر و مانند آنها که به عنوان زیور و زینت به کسی یا چیزی میافزایند، ( در قدیم ) ...
دختر
فارسی پرندیس
نرم و لطیف چون پرند، زیبارو، ( پَرَن، دیس ( پسوند شباهت ) )، شبیه به پَرَن ش پَرَن، ( پَرَن + دیس ( ...
دختر
فارسی پارسانا
پاکدامن، زاهد، ( پارسا = پاکدامن، زاهد و متقی، نا ( پسوند نسبت ساز ) )، منسوب به پارسا، ا پارسا
دختر
فارسی پریاس
گلبرگ گل یاس، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، شاداب و جذاب، ( پَر = گلبرگ گل، برگ درخت، یاس )، گلبرگ ی ...
دختر
فارسی
گل پانا
قله ی کوه، پهنا، فراخی
دختر
کردی
طبیعت پژواک
انعکاس صوت، ( در فیزیک ) صدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است، ( اَعلام ) ...
پسر، دختر
فارسی پرسان
نرم، لطیف، [پَر = پوشش خارجی بدن پرندگان، ( به مجاز ) بال پرندگان، حشرات و فرشتگان، سان ( پسوند شبا ...
دختر
فارسی پرنوش
زیبا، دوست داشتنی، ( در قدیم ) ( به مجاز )، شیرین، به ضم پ
دختر
لری، فارسی پویه
رفتاری متعادل، فرایند، ( در قدیم ) حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی، دویدن
دختر
فارسی پرواز
بال زدن و پریدن پرندگان در هوا، ( به مجاز ) هر نوع حرکت و جابجایی
دختر
فارسی پرین
نرم و لطیف چون پر، ( پَر، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به پَر، ( به مجاز ) نرم و لطیف، نام بانوی دانش ...
دختر
فارسی پادمیرا
جاویدان، نگهدارنده عشق، نگهبان مهر
دختر
فارسی پانی
آب
دختر
هندی
طبیعت پروشا
پروشات، بسیار شاد
دختر
فارسی پریمهر
با محبت و نیکوکار
دختر
فارسی پاپل
گیسو
دختر
ترکی پرارین
خوب و نیکو
دختر
فارسی پرارین دخت
دختر نیکو و خوب
دختر
فارسی پربها
پرارزش، پرقیمت، گران بها، بهاور، ارزشمند، باارزش، قیمتی
دختر
فارسی پرخیده
از لغات اساطیری است
دختر
فارسی پردخت
مخفف پریدخت، یا مخفف پریدخت
دختر
فارسی پردیز
پردیس
دختر
فارسی پردیکا
اسم دختر یکی از پادشاهان ماد بوده
دختر
فارسی پرزاد
مخفف پری زاده، پر + زاد ( زاده )
دختر
فارسی پرزین
پرچینی از گلهای ریز به دور باغات
دختر
کردی پرژان
کار
دختر
کردی پرستا
پرستار، خدمتکار، فرمانبردار و مطیع، زن و زوجه ی بیمار دار
دختر
فارسی پرسته
ستایش کردنی
دختر
فارسی پرستوک
پرستو، ( پهلوی، parastuk ) ( = پرستو )، ( = پرستو )
دختر
پهلوی، فارسی
پرنده، طبیعت پرستک
پرستو
دختر
فارسی
پرنده پرسون
هاله، خرمن ماه، ( پهلوی، parhun )، برهون هاله
دختر
پهلوی، فارسی
طبیعت، کهکشانی پرسیا
منسوب به قوم پارس، ( مجاز ) پارسی، پرشیا
دختر
فارسی پرسیان
سیان، گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه، ( در گیاهی ) ( = پیچک، عشقه ) گیاهی زینتی از خانوادهی عشقه ک ...
دختر
فارسی
طبیعت پرسیانا
منسوب به پَرسیان، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ( پَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی
طبیعت پرسین
نام ایران ( پارس ) در کتابِ تاریخِ موسی خورنی
دختر
فارسی پرشاد
مملو از شادی و خنده، نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پرشنگ
قطره های آب که پاشیده می شود
دختر
کردی پرشیان
نام گیاهی است که بر درختان می پیچد، عشقه، پرسیاوشان
دختر
فارسی
طبیعت پرشیانا
سرزمین پارس ها، نام قدیم ایران
دختر
فارسی پرگام
نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان
دختر
فارسی پرگشا
پرگشاینده، پرواز کننده
دختر
فارسی