اسم دختر با حرف ه

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

هاجر/hājar/

فضیلت و برتری داشتن، نام همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر حضرت اسماعیل ( ع )، به معنی «فرار»، ( ...


دختر

عبری

مذهبی و قرآنی
هانیه/hāniye/

شادمان، خوشبخت، هانیه کنیه حضرت فاطمه ( س ) به معنی :کسی که تمامی وسایل آرامش و آسایش شوهر خود را ف ...


دختر

عربی
هستی/hasti/

وجود، زندگی، جهان، دارایی، وجود در مقابل نیستی، زندگانی، ( به مجاز ) همه ی دارایی، مایملک، عالم وجو ...


دختر

فارسی
هلیا/heliyā/

دختر خورشید، heliade )، ) صورت تخفیف یافته ی هلیاد، به معنی دختر خورشید، ( اَعلام ) ( در اساطیر یون ...


دختر

یونانی

کهکشانی
هدیه/he (a) diye/

ارمغان، پیشکش، موهبت خداوند، آنچه به مناسبتی یا به رسم یادگار به نشانه ی محبت به کسی داده می شود، ک ...


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هما/homā/

نام پرنده ای افسانه ای که او را به عنوان مرغ سعادت می شناسند، فرخنده، پرنده ای با جثه ای نسبتاً درش ...


دختر

فارسی

پرنده، طبیعت
هدی/hodā/

هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، رسیدن به حق و حقیقت، راه راست، مسیر درست، ( به م ...


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هلنا/helenā/

روشنایی، نور، هلن، ( اَعلام ) نام شهری در مرکز ایالت مونتانای آمریکا، ( = هلن )، فرانسه از یونانی ر ...


دختر

یونانی
هانا/hānā/

پناه، امید، نفس، فریاد، زنهار، دادخواهی، بینایی، خواهش


دختر

ترکی، کردی، عبری، لاتین
هنگامه/he (a) ngāme/

شگفت انگیز، عالی، فوق العاده، فتنه، آشوب، شورش، ( در قدیم ) هنگام، زمان، فصل


دختر

فارسی
هایده/hāyede/

آشکار، نمایان، هویدا، توبه کننده، به حق بازگردنده


دختر

عربی
هلن/helen/

روشنایی و نور، ( اَعلام ) هلن دختر ژوپیتر خدای خدایان یونان یکی از وسوسه انگیزترین زنان میتولوژی [ا ...


دختر

یونانی

تاریخی و کهن
هیوا/hivā/

امید، آرزو، ( کردی، hiwā ) امید، فریاد، صدای بلند


دختر، پسر

کردی
هاله/hāle/

حلقه نورانی و رنگی اطراف ماه یا خورشید، خرمن ماه، ( در نجوم ) حلقه ی نورانی سفید یا رنگی که گاهی گِ ...


دختر

عربی، یونانی

طبیعت، کهکشانی
همدم/hamdam/

مونس، هم صحبت، یار، ( به مجاز ) همنشین


دختر

فارسی
همتا/hamtā/

نظیر، مانند، همسر، همدم، رفیق، آنچه یا آن که در صفتی با دیگری وجه اشتراک داشته یا کاملاً به او شبیه ...


دختر

فارسی
هیرو/hiru/

منسوب به آتش، آتشی و سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( هیر = آتش، او /، u/= ( پسوند نسبت ) )، نام گلی ...


دختر، پسر

کردی، فارسی

طبیعت، گل
هدیه زهرا/h.-zahrā/

ترکیب دو اسم هدیه و زهرا ( ارمغان و درخشنده روی )، از نام های مرکب، ا هدیه و زهرا


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هانیا/hāniyā/

هانی، مسرور و شاد، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به هانی، مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز


دختر

فارسی، عربی
هادیه/hādiye/

راهنما، رهبر، هدایت کننده، ( مؤنث هادی )، هادی


دختر

عربی
هیلا/ha (e) lā/

پرنده ای شکاری کوچکتر از باز، نام پرنده ای است، باشه ( پرنده ای شکاری کوچکتر از باز )


دختر

فارسی

پرنده
هنا/hanā/

شادمانی و خوشبختی


دختر

عربی
هیفا/hayfā/

زن کمر باریک


دختر

عربی
هونیا/hu niyā/

دارای نیای خوب، نیکوتبار، نیک نژاد، ( هو = خوب، نیا )، ( در پهلوی ) ( = هونیاک ) به معنی خوب نیا، د ...


دختر

فارسی، کردی
همیلا/hamilā/

نام یکی از شخصیت های زن در داستان «خسرو و شیرین» نظامی، ( اَعلام ) نام یکی از ندیمه های شیرین در خس ...


دختر

فارسی
هایا/hāyā/

آگاه، هوشیار، زرنگ، ( کردی )، مطلع


دختر

کردی
هیام/heyām/

تشنه ی عشق، مجنون عشق، دوست داشتن، ویژگی یا حالت کسی که از فرط عشق و غیرعشق شوریده است و نمی داند ب ...


دختر

عربی
هورام/hurām/

پیرو نیکی، مطیع خوبی، مرتفع، ( اَعلام ) نام شهریار جازر که در هنگام افتتاح فلسطین بر جارزشهریار بود ...


پسر، دختر

عبری
هیدیکا/hidikā/

آرام، یواش، به آهستگی، آرامیواش


دختر

کردی
همراز/hamrāz/

محرم اسرار، همدم، ویژگی هر یک از دو یا چند نفری که راز خود را به یکدیگر می گویند، همنشین، مونس


دختر

فارسی
هلسا/helsā/

مانند هل، ( به مجاز ) خوش بو و معطر، ( هِل، سا ( پسوند شباهت ) )، مانند هِل، بهسان هِل


دختر

فارسی

طبیعت
هوری/huri/

منسوب به خورشید، ( به مجاز ) زیبارو، ( هور = خورشید، ی ( پسوند نسبت ) )، نور خورشید ( نگارش کردی


دختر

کردی
هرانوش/harānuš/

دختر آتش، دختری با روی برافروخته، ( به مجاز ) زیبارو، کنایه از دختر زیبا روی


دختر

فارسی
هومهر/hu mehr/

دارای عشق و محبت، دوستی، ( هو = خوب، مهر = محبت، دوستی و عشق )، دارای عشق و محبت خوب، نیک مهر، دارا ...


پسر، دختر

فارسی
هدیل/hadil/

صدای کبوتر وحشی، بانگ کبوتر ( بخصوص کبوتر وحشی )، بانگ قمری


دختر

عربی

پرنده، طبیعت
هنیا/haniyā/

گوارا باد، نوش باد، به فتح ه


دختر

عربی
هورا/hurā/

هلهلۀ تحسین و شادی، ( در سانسکریت ) سورا ( هورا ) یک قسم شربت است که در بند چهار آفرینگان گهنبار از ...


دختر

کردی، اوستایی
هویار/hu yār/

دارای خوبی و نیکی، ( هو = خوب، نیک، یار ( پسوند دارندگی ) )، به تعبیری یارِ خوب و نیک، نیک + یار ( ...


پسر، دختر

فارسی
هستیا/hastiyā/

فرزند بسیار گرانمایه که همه ی هستی، زندگی و دارایی است، [هستی= وجود، زندگی، زندگانی، ( به مجاز ) هم ...


دختر

یونانی

تاریخی و کهن
هی دی/hidi/

آرام، آهسته، بردبار، آهستة، پاورچین ( نگارش کردی


دختر، پسر

کردی
هوزان/huzān/

نرگس نو شکفته، نرگس شکفته، [دکتر معین در حاشیه برهان قاطع آورده است این واژه مصحف ( تصحیف شده یا خط ...


دختر

فارسی

گل
هلناز/helnāz/

( به مجاز ) زیبارو و خوشبو


دختر

فارسی
هالان/hālān/

سرو صدا و جنجال، برانگیختن، دوستان، پیچش، ( به مجاز ) ویژگی دختری که به لحاظ زیبایی، سرو صدا و جنجا ...


دختر

کردی
هوریا/huriyā/

زیبارو، [ ( هور = خورشید، ی ( پسوند نسبت )، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به خورشید


دختر

فارسی
هانیه زهرا/h.-zahrā/

ترکیب دو اسم هانیه و زهرا ( شادمان و درخشنده روی )، از نام های مرکب، هانیه و زهرا


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هورین/hurin/

صدای جریان شدید آب، ( اعلام ) نام روستایی در کردستان


دختر

کردی

طبیعت
هما دخت/h.-dokht/

دختر خوشبخت، ( هما، دخت = دختر )، دختر سعادتمند


دختر

فارسی
هوناز/hu nāz/

جذاب و دل پسند، ( هو = خوب، ناز = کرشمه، غمزه )، ویژگی آن که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است


دختر

فارسی
هبه/hebe/

دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش، دادن چیزی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن، عطا، عقدی که در آن ...


دختر

یونانی
هوران/hurān/

زیبا و درخشان، ( هور = خورشید، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خورشید، مرغزار کوچک در کوهستان ( نگارش ...


دختر، پسر

فارسی، کردی
هجرت/hejrat/

از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن، از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن و در آنجا ساکن شدن، ...


دختر

عربی
هورسا/hursā/

همانند خورشید، ( = هورآسا )


دختر

فارسی
هاتفه/hātefe/

مونث هاتف، آوازدهنده، ( مؤنث هاتف )


دختر

عربی
هانیتا/hanita/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیدا/hanida/

شادی بخش زندگی مادر


دختر

لری
هانیس/hanis/

چشمه


دختر

کردی
هانیسا/hanisa/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیش/hanish/

ندای الهی که خبر از توفان و بدی هوا می دهد


دختر

فارسی
هانیل/hanil/

نام یکی از فرشتگان الهی


دختر

عبری

مذهبی و قرآنی
هما دیس/h.-dis/

خوش اقبال، خوشبخت و سعادتمند، ( هما، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل هما، شبیه به هما


دختر

فارسی
همایون بخت

خوشبخت، خجسته بخت، کامیاب


دختر

فارسی
همایون چهر

خوشروی، خوش سیما و زیبا


دختر

فارسی
همایون دخت/homa-yun-dokht/

دختر فرخنده و مبارک


دختر

فارسی
همراه/hamrāh/

همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگار ...


دختر

فارسی
هموند

اعضاء ( نگارش کردی


دختر

کردی
همیشه بهار

گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می شود


دختر

فارسی
هنار/henar/

مانند انار زیبا، انار ( نگارش کردی


دختر

کردی
هناس/henas/

نفس


دختر

کردی
هناسه/hanase/

نفس


دختر

کردی
هناو/honav/

زهره، شجاعت، شجاعت ( نگارش کردی


دختر

کردی
هوبخت/hobakht/

خوشبخت


دختر

فارسی
هوپند/hupand/

ویژگی کسی که نصیحت، سفارش و توصیه های او خوب است، ( به مجاز ) پند و اندرزگوی خوب، ( هو = خوب، پند = ...


دختر

فارسی
هوتس/hutos/

نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، به ضم ت، آتوسا، همسر داریوش و مادر خشایارشا


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
هوتسا/hutsā/

آتوسا، ( = آتوسا )


دختر

یونانی
هوتوس

آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا


دختر

فارسی
هوچهر/hučehr/

دارای صورت خوب، خوبرو، ( هو = خوب، چهر = صورت، چهره، نژاد )، ( به مجاز ) زیبارو، دارای نژاد و اصل خ ...


دختر

فارسی
هودا/hudā/

نیک اندیش، نیک خواه، دانا، بخرد


دختر

فارسی
هوده

راست، درست


دختر

فارسی
هور/hur/

خورشید، مهر، خور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

اوستایی، فارسی
هورآسا/hur āsā/

خورشید آسا، مثل خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، آسا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی، اوستایی
هورآفرین/hur afarin/

آفریننده خورشید


دختر

فارسی
هوراماه/hura-mah/

دختر زیبای بهشتی


دختر

فارسی
هوراوش/huravash/

آواز زیبا


دختر

فارسی
هورتاش/hurtash/

آنکه چون خورشید نورانی است، هور ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) آنکه چون خورشید نورانی است


دختر

ترکی، فارسی
هورتن/hurtan/

آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد


دختر

فارسی
هورچهر/hur čehr/

خورشید چهره، آفتاب روی، ( در اعلام ) نام جوانترین پسر زرتشت، آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چو ...


دختر

فارسی
هورخ/horokh/

فرد نیک رو


دختر

فارسی
هورخش/hurakhš/

آفتاب عالم تاب، ( هو = خوب، رخش، رخشان ) روی هم به معنی «نیک روشن» که صفتی است برای آفتاب، ( هو = ه ...


دختر

فارسی
هورداد/hur dād/

تابنده و پر حرارت، ( هور = خور = خورشید، داد = داده )، داده ی خورشید، داده خورشید


پسر، دختر

فارسی
هوردخت/hur doxt/

دختری زیبا چون خورشید، ( هور = خورشید، دخت = دختر )، دختر خورشید، دختر آفتاب، ( به مجاز ) زیبا، ( ه ...


دختر

فارسی
هوردیس/hurdis/

زیبا و روشن چون خورشید


دختر

فارسی
هوررخ/hur rokh/

هورچهر


دختر

فارسی
هورزاد/hur zād/

زاده خورشید، ( هور = خورشید، زاد = زاده )، زادهی خورشید، فرزند خورشید، ( به مجاز ) دارای زیبایی و ش ...


پسر، دختر

فارسی
هورسان/hursān/

همانند خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، سان ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
هورشاد/hur šād/

خورشید شاد، آفتاب شادمان، ( هور = خورشید، شاد )، ( به مجاز ) پر حرارت و شاد و خوشحال، ( هور = خورشی ...


پسر، دختر

فارسی
هورشید/hur šid/

زیباروی تابناک، خورشید، آفتاب، ( هور = خورشید، شید = آفتاب )، نور خورشید، ( هور = خورشید + شید = آف ...


دختر

فارسی
هاورین/havrin/

به نرمی و لطافت ابر


دختر

کردی
هاوژین/havzhin/

همدم و یار زندگی


دختر

کردی
هاویر/havir/

در یاد مانده


دختر

لری
هاوین/havin/

تابستان


دختر

کردی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر