اسم پسر پهلوی

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بهمن/bahman/

نیک اندیش، نیک پندار، راست گفتار، راست کردار، ماه یازدهم از سال شمسی، ( در جغرافیا ) توده عظیمی از ...


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی، کردی

تاریخی و کهن، طبیعت، گل
پرویز/parviz/

فاتح و پیروز، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به خسرو پرویز، پیروز، پیروزگر، فاتح، مشهور به «خسر ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فریدون/fereydun/

مظهر قدرت و پیروزی در ادبیات فارسی، نام عقل فلک هشتم در ایران باستان، به معنی «سه ایدون» یا «سه این ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
خسرو/xosro (w)/

پادشاه، نیک نام، نام چند تن از پادشاهان ایران، ( معرب پهلوی )، ( اَعلام ) شاه سلسله ی اشکانی: [، می ...


پسر

پهلوی، فارسی

تاریخی و کهن
بابک/bābak/

پدر، استوار، امین، پرورنده، پرورنده و پدر را گویند، ( در قدیم ) خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی، پ ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی، کردی

تاریخی و کهن
بیژن/bižan/

شجاع، جنگجو، پسر گیو، نام پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده ی گودرز و رستم، که داستان دلاوری های او در ...


پسر

فارسی، پهلوی

تاریخی و کهن
اسفندیار/esfand yār/

آفریده خرد پاک، اسپندیار، ( اوستایی )، مقدس آفریده یا آفریده ی ( خرد ) پاک، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
اردشیر/ardešir/

آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، کسی که دارای چنین شهریاری است، ( اَعلام ) ) ( در شاه ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
کاوه/kāve/

از شخصیتهای شاهنامه، ( = گاودرفش )، عَلَم و رایَت گاو، ( اَعلام ) نام شخصیتِ اساطیری شاهنامه و آهنگ ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
تورج/turaj/

نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) نام پسر بزرگ فریدون، همان تور که توران منسوب به اوست، چنا ...


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرهنگ/farhang/

آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی، پدیده ی کلی پیچیده ای از آداب، و شیوه ی ...


پسر، دختر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
آبتین/ābtin/

نفس کامل و انسان نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) آپتین و آتبین، ( ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
آلا/ālā/

سرخ، سرخ کم رنگ، نعمتها، نیکیها


دختر، پسر

پهلوی، عربی
افراسیاب/afrāsiyāb/

به هراس اندازنده، ترسناک، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه تورانی، شخص هراسناک، ( در اوستایی، fran ...


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرهام/farhām/

نیک اندیش، [از واژه ی ( اوستایی ) «فرایوهومت»]، بسیار نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت


پسر

اوستایی، پهلوی
هوشیار/hušyār/

باهوش، عاقل، آگاه، زیرک، هوشمند، زرنگ، خردمند، ( پهلوی ) ( = هوشیار، هشیوار )، کسی که دارای هوش است ...


پسر

فارسی، پهلوی
البرز/alburz/

کوه بلند و بزرگ، نام رشته کوهی در شمال ایران، نام پهلوانی افسانه ای، ( پهلوی )، کوه بلند، کوه بزرگ، ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن، طبیعت
هژیر/ha (e) žir/

خوب، پسندیده، زیبا، چابک، هوشیار، نیک نژاد، نام پسر گودرز سردار ایرانی، ( = هجیر )، چالاک، ( در حال ...


پسر

فارسی، پهلوی

تاریخی و کهن
اوستا/avestā/

نام کتاب مقدس زرتشتیان، اساس، بنیاد، پناه، یاوری، ( اَعلام ) ) کتاب مقدس ایرانیان باستان و زرتشتیان ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
مارتیا/mārtiyā/

جوانمرد، آدمی، انسان، منسوب به داریوش اوّل، ( اَعلام ) نام پیشوای شورش عیلام در کتیبه ی بیستون


پسر

پهلوی

تاریخی و کهن
آسو/āsu/

افق طلایی، آهو، شتاب، کوشا، ( در کردی ) به معنی افق طلایی، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی «آهو»، ( ...


دختر، پسر

کردی، پهلوی، اوستایی
محمد آیین/m.-āyin , ā’in/

ترکیب دو اسم محمد و آیین ( ستوده و رسم )، از نام های مرکب، ا محمّد و آیین ( آئین )


پسر

عربی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
سوشیانت/sušiyant/

نجات دهنده، منجی موعود در دین زرتشتی، به معنی نجات دهنده، ( در اعلام ) هر یک از موعدان دین زردشتی، ...


پسر

اوستایی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
ونداد/vandād/

امید، آرزو، بشارت دهنده پیروزی، ( = وندات )، نام خاص ( ؟ )، خواهش، نام پسر سوخر از خاندان قارن


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی
برزین/barzin/

آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام یکی از آت ...


پسر، دختر

فارسی، پهلوی، کردی
آرسن/ārsen/

انجمن، مجمع، مرد مبارز، ( پهلوی، ārasan ) انجمن، ( در عبری ) مردِ مبارز


پسر

پهلوی، عبری
امیر خسرو/a.-khosro(w)/

ترکیب دو اسم امیر و خسرو ( فرمانروا و پادشاه )، امیر و پادشاه عظیم الشأن، ( اَعلام ) امیر خسرو دهلو ...


پسر

عربی، پهلوی
فرجاد/farjād/

فاضل، دانشمند، حکیم، ( دساتیر ) فاضل و دانشمند، ( از برساخته های فرقه ی آذرکیوان ـ حاشیه ی برهان چ، ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
پرشان/paršān/

رزمجو، مبارز، دلاور، ( از اوستایی، paršāna )


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
الوند/alvand/

اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان، تندمند و دارای تندی و تیزی، ( اَعلام ) ) نام کوهی ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

طبیعت
زرتشت/zartošt/

نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی، دارنده ی شتر زرد، زردشت، ( اَعلام ) پیامبر ایران باس ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
واران/vārān/

باران، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند


دختر، پسر

پهلوی، یونانی

طبیعت
آتین/ātin/

جدید، نو، موجود شده، پیدا گردیده، به هم رسیده، در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و ...


دختر، پسر

اوستایی، پهلوی
جاماسب/jāmāsb/

دارای اسب درخشان، jāmāspa )، به معنای دارای اسب درخشان، ( اَعلام ) نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فروهر/foruhar/

نگهداری کردن، پناه بخشیدن، ( در ادیان ) در دین زرتشت، صورت غیر مادی هر یک از مخلوقات که برای محافظت ...


پسر

پهلوی، اوستایی
آتور/ātur/

آتش، نام فرشته ای در ایران باستان، آذر، ( اَعلام ) ) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پا ...


پسر، دختر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
رهی/rahi/

غلام، بنده، چاکر


پسر

پهلوی، فارسی
ارجاسب/arjāsb/

دارنده ی اسب با ارزش، دارنده ی اسب پر بها و با ارزش، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پادشاه اساطیری توران ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
سوشیانس/sušiyans/

نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند، ( = سوشیانت )، سوشیانت


پسر

اوستایی، پهلوی
ارسن/arsan/

مجلس، بزم، انجمن، مجمع، محفل، مجلس بزم، ( در پهلوی ) ( آرسن، ārasan ) انجمن، به فتح الف و سین


پسر

اوستایی، پهلوی
آئیریا

ایرج


پسر

اوستایی، پهلوی
ائیریا

ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
آبلاتکا/ablatka/

از نامهای ایران باستان


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی
آترابان/atraban/

نگهبان آتش، پیشوای دینی


پسر

پهلوی، اوستایی
آتروپات/atropat/

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد


پسر

پهلوی، اوستایی
اترین

آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزست ...


پسر

اوستایی، پهلوی
آریوداد/ariu-dad/

ایرانداد، داده ایران


پسر

پهلوی، اوستایی
برزآذر/barz azar/

شکوه آتش، مرکب از برز ( شکوه، جلال ) + آذر ( آتش )، نام برادر برز


پسر

پهلوی، اوستایی
پریس/paris/

پارس ( قوم )


پسر

پهلوی
سترگ/se(o)torg/

بزرگ، عظیم، با اهمیت، مهم ( شخص )، بزرگوار، ( به مجاز ) بی آزرم و شرم


پسر

پهلوی، هندی
منش/maneš/

خو، سرشت، طبیعت، همت، اخلاق و رفتاری که ناشی از خوی و خصلت ها و عادت های رفتاری یک شخص است، خوی، شخ ...


پسر

پهلوی
ارجاسپ/arjasp/

دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
ارناک/arnak/

رزمجو


پسر

پهلوی، اوستایی
آزادچهر/āzād čehr/

دارای چهره آزادگان، ( آزاد، چهر = اصل، نژاد )، آزاد چهره، دارنده ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره ی آ ...


دختر، پسر

پهلوی، فارسی
بستور/bastur/

نام پسر زریر برادر گشتاسپ، این نام در اوستا «بَستَوَری» یا «بَستَوَئیری» به معنی «جوشن بسته» آمده ا ...


پسر

اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
پورنا/purnā/

برنا، نام یکی از فرماندهان ساسانی، ( پهلوی، purnāy ) ( = برنا )


پسر

پهلوی

تاریخی و کهن
جاماسپ

جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی


پسر

اوستایی، پهلوی
خرداد/khordād/

کمال، درستی، ماه سوم از سال خورشیدی، ماه آخر بهار، [قدیمی] روز ششم از هر ماه خورشیدی، ( پهلوی، harv ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
استوان/ostovān/

استوار، محکم، متین، معتمد، امین


پسر

پهلوی
سپیتمان/sepitman/

فرد سفید روی


پسر

فارسی، پهلوی
بستام/bestām/

گشوده و منتشر شده، این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است، صورت دیگری از بسطام و گست ...


پسر

پهلوی
آبان/ābān/

نام ماه هشتم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آب، آبها، ( در گاه شماری ) ماه هشتم از سال شمسی، ( در قد ...


دختر، پسر

پهلوی، فارسی

طبیعت
جاماس/jāmās/

نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )


پسر

پهلوی

تاریخی و کهن
ایزد

در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند


پسر

اوستایی، پهلوی
تور

از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

اوستایی، پهلوی
درفش/de(a)rafš/

علم، پرچم، درفش کاویانی در داستان های ملی ایران، پرچمی که کاوه از پیشبند چرمین خود ساخت و مردم در ز ...


پسر

عربی، پهلوی

تاریخی و کهن
سودمند/sudmand/

دارای سود، مفید، دارای اثر نیکو


پسر

پهلوی
مشی/mashi/

نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
ورجاوند/varjāvand/

بلند پایه و برازنده و ارجمند، ( به مجاز ) ورجمند و دارای فره ی ایزدی


پسر

پهلوی، اوستایی
ورد/vard/

گلِ سرخ، گل، ( معرب از پهلوی )، ( در عربی ) شیر بیشه، دلاور


پسر

عربی، پهلوی

گل
سوشیا

سوشیانت، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند


پسر

اوستایی، پهلوی
فرشاسب/farshasb/

دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
قارن/qāran/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) ) از خاندان های ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
ماهانداد/mahandad/

داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان


پسر

پهلوی، اوستایی
ماونداد

نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان


پسر

اوستایی، پهلوی
محمد بهمن/m.-bahman/

ترکیب دو اسم محمد و بهمن ( ستوده و نیک اندیش )، از نام های مرکب، ا محمّد و بهمن


پسر

فارسی، عربی، پهلوی، اوستایی

مذهبی و قرآنی
محمد خسرو/m.-khosro(w)/

ترکیب دو اسم محمد و خسرو ( ستوده و پادشاه )، از نام های مرکب، ا محمّد و خسرو


پسر

عربی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
مناک/menāk/

اندیشنده


پسر

پهلوی
نیکاو/nikav/

آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...


پسر

پهلوی، اوستایی
هاووش

امت، پیروان یک پیامبر


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
هورمک

شبان


پسر

اوستایی، پهلوی
وی ستور/vistor/

گشوده و منتشر شده


پسر

پهلوی، اوستایی
ویستاخ/vistakh/

دل استوار، دل آسوده


پسر

پهلوی
آتربان/atorban/

نگهبان آتش، پیشوای دینی


پسر

پهلوی، اوستایی
آتورپات/atorpat/

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد


پسر

پهلوی، اوستایی
ارواد/arvad/

نیرومند


پسر

پهلوی، اوستایی
اریا

در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
اسپندیاد/espand-yad/

اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
آسیم/āsim/

استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...


پسر

پهلوی، فارسی
برزویه/borzuyeh/

بلند بالا، ( اَعلام ) نامِ پزشک دانشمند عصر خسرو انوشیروان و بانی ترجمه ی پَنجه تَنترَه از سنسکریت ...


پسر

فارسی، پهلوی، کردی

تاریخی و کهن
بلاش/balash/

از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نیز نام چند ت ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
پرداد/pardad/

نخستین آفریده


پسر

پهلوی، اوستایی
پورشسب

نام پدر زردشت


پسر

اوستایی، پهلوی
ساما/sāmā/

سام، سیاه، منسوب به سام، ( = سام )


دختر، پسر

اوستایی، پهلوی
فاتک/fatek/

نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی، معرب از پهلوی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرخزات

صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت


پسر

اوستایی، پهلوی
گروس/garos/

کوه های بسیار


پسر

پهلوی
ماه آذر/m.-āzar/

ترکیب دو اسم ماه و آذر ( زیبا و آتش )، آذر ماه، آذر مه، مرکب از ماه + آذر ( آتش )، از شخصیتهای شاهن ...


دختر، پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی

طبیعت، کهکشانی
مزدیسنا/mazdeyasnā/

زردشتی، مزداپرست، خداپرستی، ( در ادیان ) دین پیامبر ایران اشوزرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا، [ ...


پسر

پهلوی، اوستایی

مذهبی و قرآنی
میشه

مشی


پسر

اوستایی، پهلوی



انتخاب اسم با حرف

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر