اسم فارسی - صفحه 40
شاه دل
پسر
فارسی شهدیس
شاهزاده خانم، درختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است
دختر
فارسی شهرآگیم
حاکم شهر، نام یکی از سپهسالاران مازندران
پسر
فارسی شهرآرا
آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است
دختر
فارسی شهراز
راز بزرگ، راز شکوهمند، راز بزرگ و شکوهمند
دختر
فارسی شهرآزاد
نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی شهرآشوب
آن که در شهر ایجاد فتنه و آشوب می کند، بسیار زیبا و دلربا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر، پسر
فارسی شهران
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، ( شهر، ان ( پسوند نسب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شهربان
حاکم شهر
پسر
فارسی شهرتاش
شهر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همسایه و همشهری
پسر
فارسی، ترکی شهرخواست
نام روستایی در نزدیکی شیراز، نام یکی از سرداران طبرستان
پسر
فارسی شهرزادزهرا
ترکیب دو اسم شهرزاد و زهرا ( زاده شهر و نیکو )
دختر
فارسی، عربی شهرسب
از اساطیر شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شهرسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر طهمورث که مردی دانا و پارسا بود و شاه را به نیکی راهنمایی می کرد
پسر
فارسی علی ارشیا
ترکیب دو اسم علی و ارشیا ( شریف و تخت پادشاهی )، از نام های مرکب، علی و اَرشیا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی آریا
ترکیب دو اسم علی و آریا ( شریف و نجیب )، از نام های مرکب، علی و آریا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی آرین
ترکیب دو اسم علی و آرین ( شریف و آریایی )، از نام های مرکب، علی و آرین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی پویا
ترکیب دو اسم علی و پوریا ( شریف و پوینده )، از نام های مرکب، علی و پویا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی داد
داده علی ( ع )، علی ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده علی ( ع )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی ماهان
ترکیب دو اسم علی و ماهان ( شریف و روشن و زیبا چون ماه )، از نام های مرکب، علی و ماهان
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مردان
علی ( عربی ) + مرد ( فارسی ) + ان ( فارسی ) از رؤسای بختیاری که اصفهان را تسخیر کرد
پسر
فارسی علی مهر
ترکیب دو اسم علی و مهر ( شریف و محبت )، از نام های مرکب، علی و مهر
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مهراد
ترکیب دو اسم علی و مهراد ( شریف و بخشنده بزرگ )، از نام های مرکب، علی و مِهراد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مهزیار
ترکیب دو اسم علی و مهزیار ( شریف و مازیار )، از نام های مرکب، علی و مهزیار
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی کیا
ترکیب دو اسم علی و کیا ( شریف و حاکم )، از نام های مرکب، ( علی و کیا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی یار
علی ( عربی ) + یار ( فارسی ) یاری دهنده علی ( ع )
پسر
عربی، فارسی علیتا
همتای علی
پسر
فارسی، عربی طورگ
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، نام دلاوری تورانی از فرماندهان ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن طوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فر ...
پسر
عربی، فارسی
تاریخی و کهن طوش
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزند گشتاسپ پا ...
پسر
فارسی طوطی
نام نوعی پرنده، پرنده ای که بیشتر در نواحی استوایی و جنگلها زندگی می کند
دختر
فارسی
پرنده طوطیانوش
مرکب از طوطیا ( توتیا )، نوش ( عسل )، نام دیگر اسکندر مقدونی، طوطیا ( معرب ) + نوش ( فارسی )، مرکب ...
پسر
فارسی، هندی
تاریخی و کهن طیلا
شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می آید، می پخته شده
دختر
فارسی طینوش
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن طیهوج
معرب از فارسی، تیهو
پسر
فارسی ظفرداد
ظفر ( عربی ) + داد ( فارسی ) نتیجه و حاصل
پسر
عربی، فارسی ظفردخت
مرکب از ظفر ( پیروز )، دخت ( دختر )، ظفر ( عربی ) + دخت ( فارسی ) مرکب از ظفر ( پیروز ) + دخت ( دخت ...
دختر
فارسی، عربی عارف پاشا
عارف ( عربی ) + پاشا ( فارسی )، پادشاه دانا و آگاه
پسر
عربی، فارسی عالم تاج
عالم ( عربی ) + تاج ( فارسی ) آن که چون تاجی بر سر عالم می درخشد
دختر
عربی، فارسی شیروار
مثل شیر، چون شیر، ( شیر، وار ( پسوند شباهت ) )، آنکه مانند شیر شجاع و دلیر باشد
پسر
فارسی شیروی
شیرویه، شجاع و دلیر، ( = شیرویه )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شیرین بانو
بانوی زیبا و دلنشین
دختر
فارسی شیرین جهان
مرکب از شیرین ( مطبوع، دلنشین ) + جهان، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
دختر
فارسی شیرین زاد
ویژگی آن که عزیز و گرامی است، ( به مجاز ) ویژگی آن که عزیز و گرامی است و تولدش دلپذیرش و دلنشین است
دختر
فارسی شیرین گل
گل زیبا
دختر
فارسی شیناب
سعی و کوشش جد وجهد، شینا، شناوری
دختر
فارسی شیناز
لطیف و نازنین، شناز، مرکب از شی ( شبنم ) + ناز
دختر
فارسی شیوادخت
دختری که با فصاحت و شیوایی سخن می گوید، ( شیوا، دخت = دختر )، ویژگی دختری که با فصاحت و شیوایی سخن ...
دختر
فارسی صاباح گل
صاباح ( ترکی ) + گل ( فارسی ) مرکب از صاباح ( صبح ) + گل
دختر
ترکی، فارسی صبح آسا
صبح ( عربی ) + آسا ( فارسی ) مانند صبح سپید و روشن
دختر
فارسی، عربی صبح چهر
صبح چهره، صبح ( عربی ) + چهره ( فارسی ) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد
دختر
عربی، فارسی صبح چهره
صبح ( عربی ) + چهره ( فارسی ) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد
دختر
عربی، فارسی صبرناز
مرکب از صبر بردباری، ناز زیبا، صبر ( عربی ) + ناز ( فارسی ) مرکب از صبر بردباری + ناز زیبا
دختر
فارسی، عربی صبرین
صبور و شکیبا، ( صبر، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر
دختر
فارسی، عربی صبرینا
صبور و شکیبا، [صبر، ین ( پسوند نسبت )، الف اسم ساز]، منسوب به صبر
دختر
فارسی، عربی صبرینه
صبور و شکیبا، ( صبر، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر، ( عربی ـ فارسی ) ( صبر + اینه ( پسوند نسب ...
دختر
فارسی، عربی صحتیار
دارای تندرستی و سلامتی، ( صحت، یار ( پسوند دارندگی ) )، تندرست و سلامت، درست بودن و درستی
پسر
فارسی، عربی عجب نوش
عجب ( عربی ) + نوش ( فارسی ) نام زنی در منظومه خسروشیرین
دختر
عربی، فارسی عزت بانو
عزت ( عربی ) + بانو ( فارسی ) بانوی گرامی و ارجمند
دختر
عربی، فارسی عزت زمان
عزت ( عربی ) + زمان ( فارسی )، عزت الزمان
دختر
عربی، فارسی عشق
علاقه شدید قلبی
دختر
فارسی عطرآگین
دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش
دختر
فارسی، عربی عطرسای
معطر و خوشبو کننده، عطر ( عربی ) + سا ( فارسی )
دختر
فارسی، عربی شهرویه
نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر
فارسی شهرین
نام یکی از نجبای ایرانی در زمان ساسانیان
پسر
فارسی شهریور
نام ماه ششم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز چهارم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
پسر
فارسی شهسام
پادشاه آتش
پسر
فارسی شهفور
شاهپور پسر شاه، شاهزاده، شه ( فارسی ) + فور ( معرب پور )
پسر
فارسی شهمردان
نام پسر ابولخیر، اخترشناس و ریاضیدان ایرانی
پسر
فارسی شهنا
نوعی ساز معروف به سرنا، شاهنای
دختر
فارسی
هنری شهنواز
مورد نوازش شاه قرار گرفته
دختر
فارسی شهیاد
یاد شاه، مرکب از شه ( شاد ) + یاد ( خاطره )
پسر
فارسی شهیدا
شاهد، حاضر، کسی که در راه خدا کشته شود، ( شهید، الف اسم ساز )، ( در عرفان ) آن که در پرتو تجلیات مع ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شوار
حسن و جمال، خوبی، زینت آرایش، باد ملایم و نسیم، ( در کردی ) شب هنگام
دختر
کردی، فارسی شوخ شنگ
نام دختری در رمان تبریز مه آلود
دختر
فارسی شورآفرین
ایجاد کننده هیجان و شوق
دختر
فارسی غباد
قباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
پسر
فارسی غزل ناز
شعر عاشقانه زیبا، غزل ( عربی ) + ناز ( فارسی ) مرکب از غزل ( شعرعاشقانه ) + ناز ( زیبا )
دختر
فارسی، عربی غلامعلی
( عربی ) ] غلام = ( به مجاز ) ارادتمند و فرمان بردار + علی[، ارادتمند و فرمان بردار علی ] منظور اما ...
پسر
فارسی فرور
نگهداری کردن، پروردن، فرورد، فروهر، فره وش، ( اَعلام ) نام یکی از سرکشان ماد در زمان داریوش
پسر
فارسی فرورتیش
نام یکی از پادشاهان ماد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروزا
تابان، درخشان، ( فروز، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فروز، ( فروز + ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی فروزاتون
فروز ( فارسی ) + خاتون ( فارسی ) بانوی روشنایی
دختر
فارسی فروزجهان
روشنایی جهان
دختر
فارسی فروزش
فروز، روشنی
دختر
فارسی فروزین
منسوب به فروز، فروغ، ( فروز، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) روشن و نورانی
دختر
فارسی فروزینه
آتش زنه، چخماق
دختر
فارسی فروشنک
نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فروغ الدین
روشنی دین، ( اَعلام ) فروغ الدین اصفهانی از شعرای عهد قاجار ( ناصرالدین شاه )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فروغ بانو
بانوی روشنایی
دختر
فارسی فروغ دخت
دختر روشنایی
دختر
فارسی فروهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروهنده
نام فرشته ای است، نیکوسیرت و خوبروی
دختر
فارسی فری توس
از نامهای باستانی
پسر
فارسی فریاب
دارای شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، یاب ( جزء پسین ) = یابنده )، یابنده ی شکوه و جلال
پسر
فارسی فریاد
صدا و آواز بلند و رسا، یاری خواستن با صدای بلند، بانگ، رسا، آواز بلند
پسر، دختر
فارسی فریانه
شادی در خانه، نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی
دختر
فارسی فریتا
خجسته و مبارک، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، تا = نظیر، مانند، لنگه ) ...
دختر
فارسی فریتون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فریچهر
خوش اقبال و سعادتمند، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، چهر = چهره )، دار ...
دختر
فارسی