اسم - صفحه 99

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

هیرمند/hirmand/

نام رودی بزرگ در سیستان، ( در اوستایی ) دارای پل و دارنده ی سد و بند، ( اَعلام ) ( = هِلمند ) : رود ...


پسر

فارسی
هیروان/hirvān/

محافظ و نگهبان آتش، [ ( هیر = آتش، وان ( بان ) = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «محافظ» و «ن ...


پسر

فارسی
هیرود/hirud/

نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...


پسر

فارسی
هیرون/hirun/

نوعی نی میان پر


پسر

فارسی
هیرکان/hirkan/

وفادار به عهد


پسر

فارسی
هیری/hiri , heyri/

گل همیشه بهار، ( در گیاهی ) ( = خیری ) گل شب بو، گلی که شبها بوی خوش دارد


دختر

فارسی

طبیعت
هیزان/hizan/

نیرومند، توانا، توانا ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیژان/hizhan/

لایق و سزاوار، ارزیدن، جنبیدن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیشنگ

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
هیشو/hisho/

از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیشوی/hishuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیلان/hilan/

آشیانه و محل آرامش، آشیانة، مکان آرامش ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیلدا/hilda/

نیرومند، قوی، شکوفه درخت هلو


دختر

لاتین
هیلما/hilma/

ماه بور، طلایی رنگ


دختر

لری
هیلمی/hilmi/

دختری با موهای بور


دختر

لری
هیلناز/hilnaz/

دختر نازدار مو بور


دختر

لری
هیلی/haile/

زندگی، نفس، رویا


دختر

لاتین
هیما/hima/

بانوی عاشق، مرکب از هیم ( عربی به معنای عاشق و شیفته ) + الف تانیث فارسی


دختر

فارسی، عربی
هیمو/himo/

دختر پاکدامن، پاک دامن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هینا/hina/

ماهر


دختر

کردی
هینان/hainan/

آوردن، آوردن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیواد/hivad/

وطن، سرزمین، کشور


پسر

فارسی
هیوان/hivan/

ایوان تراس، ایوان تراس ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیون/hayun/

شتر تندرو


پسر

عربی
واتیار/vatyar/

سخنگو، سخنگو ( نگارش کردی


پسر

کردی
واثق/vāseq/

استوار، قطعی، ( در قدیم ) دارای اطمینان، مطمئن، دارای حسن ظن و اعتماد کننده، ( اَعلام ) لقب ابوجعفر ...


پسر

عربی
واجد/vājed/

دارنده، دارا، از نامهای خداوند، ( در تصوف ) آن که در حال وجد است، از نام ها و صفات خداوند


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
واحه/vāhe/

منطقه ی آبادی که در میان کویر قرار دارد، ( معرب از قبطی )، ( در جغرافیا ) مکانی سرسبز و پر آب و گیا ...


دختر

فارسی
وادا/vada/

مکان مقدس


پسر

فارسی، آشوری
وادان/vadan/

نام روستایی در نزدیکی دماوند


پسر

فارسی
وادگان/vadgan/

نام شخصی در وندیداد


پسر

فارسی
وادیار/vadyar/

اینطور که پیداست، ظاهر امر، ظاهر امر ( نگارش کردی


پسر

کردی
وارتان/vartan/

نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی


پسر

ارمنی

تاریخی و کهن
وارتوش/vartosh/

گل سرخ ظریف


دختر

ارمنی
واردان/vardan/

نام دادوری در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
وارسته/vāraste/

آزاد، رها، رها شده از تعلقات، به ویژه تعلقات دنیایی، آزاده


پسر

فارسی
وارش/vāreš/

باران، باریدن باران، ( کردی ) ( = وارشت ) بارش


دختر، پسر

کردی، مازندرانی

طبیعت
واروژ/vaaroozh/

آغاز یک زندگی


پسر

ارمنی
واروژان/varuzhan/

کبوتر نر


پسر

ارمنی
وارونا/varona/

نام یکی از خدایان هندو


پسر

سانسکریت
وازنا/vazna/

مکان بزرگ


پسر

فارسی
واسپور/vāspur/

لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، «پسر طایفه» و به تعبیری «ولیعهد» و به قولی «فرزند والاگهر شاه ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
واسپوهر

واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
واصف/vasef/

ستایشگر، وفا کننده، به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی


پسر

عربی
واصل/vāsel/

پیوسته شونده، رسنده، پیوندنده، متصل، پیوسته، ( در قدیم ) آرایشگر، ( در تصوف ) آن که به مقام قرب رسی ...


پسر

عربی
واعظ/vāez/

آن که در مجالس مذهبی یا ترحیم سخنرانی میکند، ( اعلام ) ) سیدجمالالدین واعظ اصفهانی [، قمری]، عالم و ...


پسر

عربی
وافی/vāfi/

لایق، شایسته، وفادار، با وفا، به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، بسیار، ( در قدیم ) کامل، تمام، ( اَ ...


پسر

عربی
واقد/vāqed/

تابناک، مشتعل


پسر

عربی
والا علی/v.-ali/

ترکیب دو اسم والا و علی ( محترم و شریف )، از نامهای مرکب، والا و علی


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
والا یار/v.-yār/

یار عزیز و گرامی، یارِ والامقام و بلندمرتبه، یار محترم، یار دارای ارج و اهمیت، یار شایسته و پسندیده


پسر

فارسی
والارضا/vala-reza/

ترکیب دو اسم والا و رضا ( عزیز و خشنود )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
والاگهر/v.-go(w)har/

دارای اصل و نسب عالی، والا تبار، اصیل


پسر

فارسی
ماندخت/mandokht/

دختر جاویدان


دختر

فارسی
مانسا/mansa/

پادشاه پادشاهان


پسر

لاتین

تاریخی و کهن
مانگ/manag/

مانک، ماه


دختر

کردی
مانل/manel/

بمان برایم


دختر

مازندرانی
مانلیا/manelia/

پری دریایی


دختر

مازندرانی
مانه

نام روستایی در نزدیکی بجنورد


دختر

فارسی
مانوئل/Manuel/

خدا با ماست


پسر

عبری
مانوش/manush/

نام کوهی، نام چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی


پسر

کردی

تاریخی و کهن
مانوشا/manusha/

نام یک کوه، نام یکی از کوههای سلسله جبال البرز که منوچهر پادشاه پیشدادی در آن بدنیا آمد


دختر

کردی
مانوک/manuk/

نوزاد


پسر

فارسی، ارمنی
مانک/manak/

مانگ، ماه


دختر

کردی
مانیار/manyar/

یار ماندگار


پسر

فارسی
مانیان/maniyan/

بی نظیر و بی همتا، دهی از دهستان جلگا در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد، همچنین بی نظیر و بی همتا


دختر

فارسی
مانیتا/manita/

مانند زندگی ماندگار


دختر

فارسی
مانیدا/manida/

مانند مادر جاودان


دختر

لری
مانیسا/manisa/

دانشمند و دانا


دختر

فارسی
مانیشا/manisha/

هوش


دختر

سانسکریت
مانیوک/maniyuk/

نام نوعی گیاه، نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار


دختر

فرانسوی

طبیعت
مانیکا/manika/

ماه خوب و زیبا


دختر

فارسی

کهکشانی
ماه آذر/m.-āzar/

ترکیب دو اسم ماه و آذر ( زیبا و آتش )، آذر ماه، آذر مه، مرکب از ماه + آذر ( آتش )، از شخصیتهای شاهن ...


دختر، پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی

طبیعت، کهکشانی
ماه آفرید/m.-āfarid/

آفریده ی ماه، ( در شاهنامه ) نام دختر تور، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر پ ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
ماه بانو/mahbanu/

بانوی ماه، زنی که چون ماه می درخشد


دختر

فارسی
ماه بخت/m.-bakht/

( به مجاز ) کامیاب و خوشبخت، سفیدبخت


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه برزین

دارای شکوهی چون ماه


پسر

فارسی
ماه بنداد

نام یکی از بزرگان زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ماه به

بهتر از ماه


دختر

فارسی
ماه بی بی

ماه ( فارسی ) + بی بی ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیبا و نورانی است


دختر

فارسی، ترکی
ماه پاره/mahpare/

دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه


دختر

فارسی
ماه پرن

زیبا و لطیف چون ماه و پرند


دختر

فارسی
ماه ثمین/mah-samin/

ترکیب دو اسم ماه و ثمین ( دختر زیباروی و با ارزش )


دختر

فارسی، عربی
ماه جبین

ماه ( فارسی ) + جبین ( عربی )، مه جبین


دختر

فارسی، عربی
ماه چهر/m.-čehr/

آنکه چهره ٔ او مانند ماه تابان باشد، ماه چهره، ماهرو، زیبارو، صاحب چهره ٔ تابان و درخشان همچون ماه، ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه چهره/m.-čehre/

ترکیب دو اسم ماه و چهره ( زیبا و صورت )، ماه چهر، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه خاتون

بانویی که چون ماه زیباست


دختر

فارسی
ماه خانم

ماه ( فارسی ) + خانم ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیباست


دختر

فارسی، ترکی
ماه خدای

نام فرشته ای


دختر

فارسی
ماه داد/mahdad/

داده ماه، نام شخصی که اردشیر پادشاه ساسانی او را به مقام موبدان موبدی برگزید


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ماه رو ی/m.-ruy/

ماهرو، ماهرخ، ماه چهر، زیبارو، ( = ماه چهر )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه زیور

زیور و زینت ماه


دختر

فارسی
ماه سا/m.-sā/

چون ماه، به سان ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( ماه، سا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه ستی/m.-satti/

ترکیب دو اسم ماه و ستی ( زیبا و بانو )، ( ماه، ستّی ( مخفف سیدتی ) ) ماه خانم، ماه بانو


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
ماه سمن/mah saman/

ماه لطیف


دختر

فارسی
ماه شاد/m.-šād/

ترکیب دو اسم ماه و شاد ( زیبا و خوشحال )، ( به مجاز ) خوش سیمای شادمان، خوش سیمای خوشحال، مرکب ازما ...


پسر، دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه شید/m.-šid/

ماه و روشنایی ماه، ( مجاز ) زیبارو، به معنی ماه و روشنایی ماه است چنانکه خورشید، یعنی روشنایی خور، ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه فرزین

نام پدر به آفرید


پسر

فارسی
ماه فروز/m.-foruz/

ترکیب دو اسم ماه و فروز ( زیبا و تابش )، افروزنده ی ماه، روشن کننده ی ماه، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه فروغ/m.-foruq/

ترکیب دو اسم ماه و فروغ ( زیبا و روشنی )، فروغ و روشنایی ماه، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
ماه گشسپ

نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم