اسم - صفحه 98
خواهان، متمایل
پسر
فارسی یاس گل
دختر زیبارو، ( = گل یاس، یاس )، دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
دختر
فارسی یاس ناز
زیبارو، ( به مجاز ) به زیبایی و طراوت یاس
دختر
فارسی یاسا
قانون و حکم
پسر
اوستایی یاسام
قاعده، قانون، سازه
پسر
ترکی یاسما
منسوب به یاسمن، مرکب از یاسم ( یاسمن ) + الف نسبت
دختر
فارسی یاسمن دخت
دختر زیبا و با طراوت، ( یاسمن، دخت = دختر )، دختر یاسمن گونه، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت و مع ...
دختر
فارسی، عربی یاسمن زینب
ترکیب دو اسم یاسمن و زینب ( گلی خوشبو و آراستن )، از نام های مرکب، یاسمن و زینب
دختر
فارسی، عربی یاسمن فاطمه
ترکیب دو اسم یاسمن و فاطمه ( گلی خوشبو و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یاسمن و فاطمه
دختر
فارسی، عربی یاسمین زهرا
ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا ( یاسمن و روشن تر )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی یاسمینه
نام گلی خوشبو، ( یاسمین، ه ( پسوند نسبت ) ) منسوب به یاسمین، یاسمین و یاسمن
دختر
فارسی یاشال
سالخورده
پسر
ترکی یاشام
عمر و زندگی
پسر
ترکی یاشگین
روز بارانی
دختر
ترکی یاشلار
اشک ها
دختر
ترکی یاشین
آذرخش
پسر
ترکی یاغمور
باران
دختر
ترکی یافا
زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
دختر
عبری یالان
دروغ
پسر
ترکی یالمان
قله کوه
پسر
ترکی یاماچ
شجاع
پسر
ترکی یامور
باران
دختر
ترکی یامین
نام همسر یعقوب ( ع )
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یانار
فروزان، مشتعل، سوزان، قابل اشتعال، آتش فشان
دختر
ترکی یانیک
نام طایفه های ترکمن، ( اَعلام ) نام یکی از طایفه های ترکمن ساکن ایران
دختر
فارسی یاوان
نام چهارمین پسر یافث که به عبارتی دیگر نوه پسری نوح پیامبر بود
پسر
عبری یاوند
پادشاه، ( در قدیم ) فرمان روا
پسر
فارسی یثنا
ستوده
دختر
فارسی یحیی محمد
ترکیب دو اسم یحیی و محمد ( تعمید دهنده، ستوده )، از نام های مرکب، یحیی و محمّد
پسر
عربی، عبری یرحا
نام مادر حضرت موسی ( ع )، نام مادر موسی ( ع )
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یزداد
خداداد، ( اَعلام ) پسر خسرو انوشیروان و پدرِ مهان دخت که مادر فیروز ساسانی بوده است، نام پسر انوشیر ...
پسر
فارسی یزدان آفرید
آفریده خداوند
پسر
فارسی یزدان بخت
نام رئیس مانویه در زمان مأمون خلیفه عباسی
پسر
فارسی یزدان داد
خداداد، عدل الهی، ( اَعلام ) نام پسر شاپور سیستانی، یکی از دستیارانِ ابومنصور المعمری در جمع آوری ش ...
پسر، دختر
فارسی یزدان دخت
دختر الهی، ( یزدان، دخت = دختر ) ( به مجاز ) دختری که خدا عطا فرموده است
دختر
فارسی یزدانیار
خدا یار اوست، کسی که خداوند یار و یاور اوست، ( اَعلام ) نام یکی از مشاهیر صوفیه در قرن هجری، [ابوبک ...
پسر
فارسی یزدجرد
افریده خداوند، ( معربِ یزدگرد )، یزدگرد
پسر
عربی، فارسی یزدگرد
افریده خداوند، به معنی آفریده ی یزدان، یا ایزد آفریده است، ( اَعلام ) یزدگرد: نام سه تن از شاهان سا ...
پسر
فارسی یزدیار
نام پدر دستور بهمنیار از موبدان کرمان در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یسری
مایه گشایش و آسانی، دختر خوش قدم
دختر
عربی یسنی
نگارش اشتباه کلمه یسنا، و یسنا به معنی حمد و ستایش خداوند و نام یکی از بخش های اوستا است
دختر
فارسی یشتار
پرستنده، نمازگزار
پسر
فارسی یشما
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، ( به مجاز ) زیبا، ارزشمند و قیمتی، ( معرب ـ فارسی ) ( یشم = نوعی س ...
دختر
فارسی، عربی یغما
غارت، تاراج، مالی که از غارت به دست آمده است، ( اَعلام ) ) یغما قومی از نژاد ترک، که در آسیای میانه ...
پسر، دختر
ترکی یغماناز
نام دختر پادشاه چین که همسر بهرام گور بود، یغما ( ترکی ) + ناز ( فارسی ) یغما، نام دختر پادشاه چین ...
دختر
ترکی، فارسی کریم محمد
ترکیب دو اسم کریم و محمد ( بخشنده و ستوده )، از نام های مرکب، ( کریم و محمّد
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی کژین
جامه ابریشمی یا ابریشم
دختر
کردی کسا
عبای ضخیم، ( اعلام ) حدیث کسا ( کساء )، حدیثی معروف که شرح به هم گرد آمدن پیامبر اسلام ( ص ) و حضرت ...
پسر
عربی کسایون
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کسری
خسرو، ( کسرا ) ( معرب از فارسیِ خسرو )، ( در اعلام ) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، کسرا، معر ...
پسر
فارسی کسما
نام گیاهی از نوع نخود که در سواحل شام می روید، ( اَعلام ) نام دهی در شهرستان صومعه سرا در استان گیل ...
پسر
فارسی
طبیعت کشم
نام دختر فرهاد پادشاه اشکانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کشواد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کشور
سرزمینی دارای مرزهای مشخص
دختر
فارسی یوتاب
نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن یوتام
خدا کامل است
پسر
عبری یوحنا
انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح ( س )
پسر
عبری یورام
خداوند بر من است
پسر
عبری یوریل
نام یکی از فرشتگان مقرب خداوند
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یوزارسیف
یوسف
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی یوسف محمد
ترکیب دو اسم یوسف و محمد ( خواهد افزود و ستوده )، از نام های مرکب، یوسف و محمّد
پسر
عربی، عبری یوشا
سپیده دم
پسر
سانسکریت یوشیتا
نام پهلوانی از خاندان فریان
پسر
اوستایی یولداش
دوست
پسر
ترکی یولدوز
مثل ستاره
دختر
ترکی یوناس
عبریِ یونس به معنای کبوتر
پسر
عبری
پرنده یوهان
خاورشناس و پزشک آلمانی
پسر
لاتین یکتافاطمه
ترکیب دو اسم یکتا و فاطمه ( بی نظیر، رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یکتا و فاطمه
دختر
عربی یکمال
ثروت تقسیم نشدة، دوست جانجانی ( نگارش کردی
دختر
کردی یکیتی
اتحاد، اتحاد ( نگارش کردی
دختر
کردی ییلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی یلان
پهلوانان، ( = یلانشان ) ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی که به دست بیژن ـ مبارز ایرانی ـ کشته شد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یلان سینه
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران ایرانی در زمان هرمز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یلدوز
ستاره، اولدوز
دختر
ترکی یلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی یلسان
مانند پهلوان
پسر
فارسی یمین الدین
آن که به منزله دست راست دین است
پسر
عربی یمین الله
مایه ی برکت، مایه ی برکت و سعادتمندی خدایی
پسر
عربی ینال
سردار، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد، غلام، برده
پسر
ترکی یهدا
خدا میداند
دختر
عبری یهودا
حمد، نام پسر یعقوب ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی صایب
راست و درست، صائب، رسا، رساننده
پسر
عربی صاین
نگه دارنده، محافظ، ( به مجاز ) حفظ کننده ی خویشتن از گناه، پرهیزکار، صائن، نگاه دارنده
پسر
عربی صباحت
زیبایی، جمال
دختر
عربی صبار
بسیار صبر کننده، صبور، از نامهای خداوند
دختر، پسر
عربی
مذهبی و قرآنی صبح آسا
صبح ( عربی ) + آسا ( فارسی ) مانند صبح سپید و روشن
دختر
فارسی، عربی صبح جبین
سپید چهره، سپیدپیشانی
دختر
عربی صبح چهر
صبح چهره، صبح ( عربی ) + چهره ( فارسی ) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد
دختر
عربی، فارسی صبح چهره
صبح ( عربی ) + چهره ( فارسی ) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد
دختر
عربی، فارسی صبحان
مرد زیبا، مرد صبوحی کننده
پسر
عربی صبرناز
مرکب از صبر بردباری، ناز زیبا، صبر ( عربی ) + ناز ( فارسی ) مرکب از صبر بردباری + ناز زیبا
دختر
فارسی، عربی صبرین
صبور و شکیبا، ( صبر، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر
دختر
فارسی، عربی صبرینا
صبور و شکیبا، [صبر، ین ( پسوند نسبت )، الف اسم ساز]، منسوب به صبر
دختر
فارسی، عربی صبرینه
صبور و شکیبا، ( صبر، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر، ( عربی ـ فارسی ) ( صبر + اینه ( پسوند نسب ...
دختر
فارسی، عربی صبیر
شکیبا
پسر
عربی صحاح
تندرستی
دختر
عربی صحتیار
دارای تندرستی و سلامتی، ( صحت، یار ( پسوند دارندگی ) )، تندرست و سلامت، درست بودن و درستی
پسر
فارسی، عربی صحو
حالت هوشیاری سالک پس از بی خودی
دختر
عربی صدا
انعکاس صوت، پژواک
دختر
عربی هیرمان
به یاد ماندنی
پسر
لری