اسم - صفحه 91
دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی
دختر
فارسی نازگیتی
ناز جهان، نازِ همه ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا، ( = ناز جهان )، موجب نازش و مباهات گیتی
دختر
فارسی
کهکشانی نازلر
دختر نازلر
پسر
فارسی نازمهری
نازمهر، ( به مجاز ) زیبا روی مهربان، زیبا چون خورشید، ( = نازمهر )
دختر
فارسی
کهکشانی نازنوش
زیبا و شیرین
دختر
فارسی نازنیا
نازدار خاندان
دختر
فارسی نازنین بتول
ترکیب دو اسم نازنین و بتول ( بسیار دوست داشتنی و پاکدامن )، از نام های مرکب، نازنین و بتول
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازنین چهر
دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی
دختر
فارسی نازنین خدیجه
ترکیب دو اسم نازنین و خدیجه ( بسیار دوست داشتنی و خیر و برکت )، از نام های مرکب، نازنین و خدیجه
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازوالا
دارای ناز و کرشمه شایسته و پسندیده، ( به مجاز ) بسیار جذاب و دلپذیر، مایه ی فخر و مباحات بسیار
دختر
فارسی نازک
نازنین و زیبا
دختر
فارسی نازیاب
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازیار
یار زیبا
دختر
فارسی نازیدخت
دختر نازدار، دختر با ناز، ( به مجاز ) جذاب و دلپذیر، ( نازی، دخت = دختر )
دختر
فارسی نازینه
منسوب به ناز
دختر
فارسی ناژو
درخت کاج، صنوبر، درختی از نوع کاج و سرو که چوب آن مناسب سوزاندن است، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) کاج
دختر
کردی
طبیعت ناسیکو
شکست ناپذیر
پسر
کردی ناشا
دادگر
دختر
اوستایی ناصح الدین
پنددهنده در دین
پسر
عربی ناصرخسرو
ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: ...
پسر
عربی، پهلوی
تاریخی و کهن ناضر
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
پسر
عربی نافله
عبادتی که واجب نباشد، [قدیمی] بخشش، [قدیمی] غنیمت، ( به مجاز ) ( در فقه ) نماز نافله، ( در ادیان ) ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نافه
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
دختر
فارسی نیسان
نام ماه دومین ماه بهار، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری
پسر
فارسی، سریانی نیسانا
باران بهاری
دختر
فارسی نیشا
نشانه
دختر
کردی نیشام
فرشته نگهبان آذرخش، نام فرشته نگهبان آذرخش
پسر
فارسی نیل ای
ماه نیلی
دختر
ترکی
طبیعت، کهکشانی نیل فام
نیل رنگ، به رنگ نیل، ( نیل، فام ( پسوند برای رنگ ) )، کبود
دختر
فارسی، سانسکریت نیلاب
آبی ملایم و آرامش بخش، مجازا آبی ملایم و آرامش بخش، نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ ک ...
دختر
فارسی نیلاس
عشق بی پایان
دختر
فارسی نیلان
فرشته باران
دختر
یونانی نیلپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی
گل نیلدا
آفریده شده از زلالی
دختر
فارسی، سانسکریت نیلسان
همانند نیل
دختر
فارسی نیلسو
آب آبی رنگ و شفاف
دختر
فارسی نیلما
ماه آبی رنگ
دختر
فارسی، سانسکریت
کهکشانی نیلماه
ماه آبی رنگ، ماه آسمان
دختر
فارسی، سانسکریت
کهکشانی نیلوپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی نیلوسا
منسوب به نیل
دختر
سانسکریت نیلین
نیلی
دختر
فارسی، سانسکریت
تاریخی و کهن نیم تاج
تاج کوچک آراسته به جواهر، نیم ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) تاج کوچک آراسته به جواهر
دختر
فارسی نیماکه
بزرگ
پسر
گیلکی نیها
نیت خوب، نیت پاک
نامشخص
هندی نیهات
نهاد، سرشت، طبیعت
پسر
ترکی نیهان
پنهان
دختر
ترکی، کردی نیو
دلیر، شجاع
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیو راد
پهلوان جوانمرد
پسر
فارسی نیواد
شجاعت و دلیری
پسر
فارسی نیوان
پهلوان و دلیر و شجاع، نیواندخت، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
دختر
فارسی نیواندخت
نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی، نیوان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیوتش
با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش
پسر
فارسی نیوتیش
نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، ( هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو )
پسر
فارسی نیوزاد
زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...
پسر
فارسی نیوزار
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن نیوسا
مانند پهلوان
پسر
فارسی نیووند
نام گیاهی است
دختر
فارسی
طبیعت نیک اختر
نیک بخت، خوشبخت، خوش طالع، ( در قدیم ) دارای ستاره و طالع سعد، سعادتمند، دارای ستاره و طالع خوب و خ ...
دختر
فارسی نیک آرا
ترکیب دو اسم نیک و آرا ( نیکو و آراستن )، آراینده نیکی و خوبی، ( به مجاز ) آراسته به نیکی و خوبی
پسر
فارسی نیک افروز
ترکیب دو اسم نیک و افروز ( نیکو و روشن کننده )، نیک افروزنده، ویژگی آن که خوبی و نیکی را رونق می بخ ...
دختر
فارسی نیک آفرید
آفریده خوب و نیکو، آفریننده ی نیک، خوب آفریده شده، ( به مجاز ) خوب و پسندیده، خوشبخت و سعادتمند
دختر
فارسی نیک آفرین
آفریننده خوبی و نیکی، ( نیک = خوب، نیکو، آفرین = آفرینش )، آفرینش خوب و نیکو، خوب آفریده شده، آفرین ...
دختر
فارسی نیک آهنگ
خوش نیت، دارای قصد خوب، دارای نیت و قصد نیک، نیکو ضمیر
پسر
فارسی نیک بد
نیکو، خوبی، ( نیک = خوب، نیکی، خوشی، سعادت، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبانِ خوب و نی ...
پسر
فارسی نیک بین
خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند
پسر
فارسی نیک پی
با سعادت، مبارک قدم، ( در قدیم ) خوشقدم، خجسته پی
پسر
فارسی نیک تاج
آن که تاج نیکو و خوب دارد
دختر
فارسی نیک تاش
نیک ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همتا و مانند نیکان
دختر
فارسی، ترکی نیک جو
نیک خواه
پسر
فارسی نیک چهر
نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا، نیکو رو، نیک روی، زیبا رخ
دختر
فارسی نیک چهره
ترکیب دو اسم نیک و چهره ( نیکو و صورت )، ( = نیک چهر )، نیکچهر، خوبرو، نیکوروی، زیبا
دختر
فارسی نیک خو
خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی
پسر
فارسی نیک دل
فرد مهربان و نیک
پسر
فارسی نیک رای
اندیشه خوب و نیک، دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی
پسر
فارسی نیک رخسار
آن که دارای چهره ای پاک و زیباست
دختر
فارسی نیک رو
خوش رو، زیبارو، خندان
دختر
فارسی نیک سیما
ترکیب دو اسم نیک و سیما ( نیکو و چهره )، خوش سیما، زیبا منظر
دختر
فارسی، عربی نیک شاد
ترکیب دو اسم نیک و شاد ( نیکو و شادمان )، نیکوی شاد، شخص صالح، خوب و نیکوی شادمان، آن که نیکو و خوش ...
دختر
فارسی نیک فام
آراسته به خوبی و نیکی، ( نیک، نام ( پسوند برای رنگ ) )، دارای آب و رنگ خوب و نیک
پسر
فارسی نیک مهر
دارای مهر و محبت خوب و نیک، ویژگی شخصی که مهربان و نیکوست، آن که دارای محبتی کامل و شایسته است
پسر، دختر
فارسی نیک یاد
نیک ترین یاد و خاطره
پسر
فارسی نیکاد
خوشنام
پسر
ترکی نیکادل
خوش قلب، خوش فطرت
دختر
فارسی نیکارام
دختر نیک و آرام
دختر
فارسی نیکامهر
ترکیب دو اسم نیکا و مهر ( خوب و محبت )، از نام های مرکب، نیکا و مهر
دختر
فارسی نیکاو
آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...
پسر
پهلوی، اوستایی نیکبه
بهترین نیکی
پسر
فارسی نیکداد
داده ی نیک، داده ی خوب، ( نیک، داد = داده )
پسر
فارسی نیکرخ
نیکرو، ( = نیکرو )
دختر
فارسی نیکسان
مانند نیکی
پسر
فارسی نیکفر
آراسته به خوبی و نیکی، دارای شأن و شکوه نیکی و خوبی
پسر
فارسی نیکو چهر
زیباروی، زیبارخ، ( = نیک چهر )
دختر
فارسی نیکو راد
ترکیب دو اسم نیکو و راد ( شایسته و جوانمرد )، ( = نیکراد )
پسر
فارسی نیکو لقا
ترکیب دو اسم نیکو و لقا ( شایسته و دیدار )، نیک روی، نیکو صورت، خوش منظر، نیکو ( فارسی ) + لقا ( عر ...
دختر
فارسی، عربی نیکو مهر
ترکیب دو اسم نیکو و مهر ( شایسته و محبت )، ( = نیکمهر )
پسر
فارسی نیکو ناز
نیکناز، افتخار کننده به نیکی، ( = نیکناز )
دختر
فارسی نیکو نام
نیکنام، خوشنام، ( = نیکنام )
پسر
فارسی نیکوش
شبیه به نیک، ( نیک، وش ( پسوند شباهت ) )، مانند نیک
پسر
فارسی نیکین
منسوب به خوبی
دختر
فارسی هائد
توبه کننده، به حق بازگردنده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی