اسم - صفحه 88
شکوه خورشید و محبت
پسر
فارسی مهرلقا
ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرمان
اندیشه نیک و درخشان
پسر
فارسی مهرمانا
ترکیب دو اسم مهر و مانا ( محبت و جاوید )
دختر
فارسی مهرماه
مهشید، محبت و روشنی، مرکب از مهر ( محبت و دوستی ) + ماه، نام پسر ساسان
دختر، پسر
فارسی
کهکشانی مهرمس
خورشید بزرگ
پسر
فارسی مهرمند
دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرمنیر
خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان
دختر
فارسی، عربی مهرنار
آتش مهربان
دختر
فارسی مهرنام
مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، نام = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرنرسه
نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان
پسر
فارسی مهرنگ
به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو
دختر
فارسی مهرنور
نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرنیک
خورشید و مهر نیک
دختر
فارسی مهرنیکا
ترکیب دو اسم مهر و نیکا ( مهربانی و زیبا )
دختر
فارسی مهروالا
ترکیب دو اسم مهر و والا ( محبت و گرامی )
پسر
فارسی مهروان
دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ، ( مِه = مِهتر و بزرگتر، روان )
پسر
فارسی مهرورز
بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروشا
مانند خورشید
دختر
فارسی مهروند
منسوب به مهر، دارای مهر و محبت، ( مهر = خورشید، وند ( پسوند شباهت ) )، منسوب به خورشید، خورشیدی
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروی
مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، ( مجاز ) زیبا و جمیل، ( = مَهرو )، ( مَهرو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروین
خورشید کوچک
پسر
فارسی مهرکام
خواهنده ی مهربانی و محبت، آرزومند محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کام = آنچه خواسته ی دل است، آرزو )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکان
سرچشمه مهربانی
پسر
فارسی مهرکانا
مهر و خورشید
دختر
فارسی مهرکوش
کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی، ( مهر = مهربانی، محبت، کوش = کوشش و سعی )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکوشا
ترکیب دو اسم مهر و کوشا ( خورشید و تلاشگر )، ( در اوستا )، دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکیش
آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کی ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریار
دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریانا
خورشید نیکی رسان
دختر
فارسی، اوستایی مهریز
شهری در استان یزد، زیباروی کوچک، ماه کوچک، ( اَعلام ) نام شهری در استان یزد که در گذشته مهرگرد، مهر ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی مهریماه
ماه مهربان
دختر
فارسی
کهکشانی مهژین
ماه زندگی
دختر
کردی مهسانه
آن که چون ماه زیبا و درخشان است
دختر
فارسی مهسایه
( به مجاز ) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو، ( مه = ماه، سایه )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهست
بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهسو
روشنی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مه = ماه، سو = روشنی، روشنایی )
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت، کهکشانی مهسین
مانند ماه
دختر
فارسی مهشب
ماه شب
دختر
فارسی مهشیده
مهشید، پرتو ماه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهگان
چون ماه زیبا
دختر
فارسی مهناد
فریاد بلند
پسر
فارسی مهند
مَه پاره، ( به مجاز ) زیبارو، تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، نامی خر ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهنیا
آنکه اجداد و پدرانش از بزرگان و نیکان است، نوع:دخترانه ریشه اسم:فارسی معنی:آنکه اجداد و پدرانش از ب ...
دختر
فارسی مهوا
ماه شب چهارده
دختر
فارسی
کهکشانی مهوار
ماه زیبارو
دختر
فارسی
کهکشانی مهوأن
مهبان، نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو، ( = مَهبان )، ) مَهبان
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهوند
منسوب به بزرگی و مِهتری، ( به مجاز ) مِهتر و بزرگتر، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، وند ( پسوند نسبت ) )
پسر
فارسی مبرز
فائق، برتر، برجسته، ممتاز، برتر و ممتاز از دیگران
پسر
عربی مبین رضا
ترکیب دو اسم مبین و رضا ( روشن و خشنود )، از نام های مرکب، مبین و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی متانه
وقار و سنگینی، [قدیمی] محکم بودن، [قدیمی] نیرومندی، پایداری، استواری، متانت
دختر
عربی موگه
گل برف
دختر
فرانسوی
گل مولیان
بندگان، نام رودخانه ای در بخارا، تلفظ عامیانه ی موالیان به معنی بندگان، ( اعلام ) ( = جوی مولیان ) ...
دختر
عربی
طبیعت مونجوق
منجوق
دختر
ترکی مونیکا
مشاور
دختر
لاتین موهبه
آنچه به کسی ببخشند، بخشش، دهش، ( عربی، مَوهَبَة ) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از ...
دختر
عربی موکا
نام همسر اوکتای قاآن پسر چنگیزخان مغول
دختر
مغولی مکابیز
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی، مگابیز
پسر
فارسی مکنونه
پوشیده، پنهان، پنهان داشته، ( مؤنث مکنون )، ویژگی مروارید ( در، لؤلؤ ) که در صدف پنهان است، ( به مج ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مکینا
بنفشه
دختر
فارسی، سریانی مکیناس
مکینا، بنفشه
دختر
فارسی، سریانی میانا
آفتابی و روشن
دختر
مازندرانی میترادخت
دختر خورشید، دختری که مانند خورشید است، ( به مجاز ) زیبارو، ( میترا = مهر، خورشید، دخت = دختر )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میتراناز
مایه ی افتخار خورشید، ( به مجاز ) بسیار زیبا و درخشان، ( میترا = مهر، خورشید، ناز = افتخار )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میترانوش
مهر جاوید، خورشید جاویدان، ( به مجاز ) زیبارو و زیبایی جاویدان و همیشگی، ( میترا = مهر، خورشید، نوش ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میترایار
مهریار، نام شخصی در کتیبه پهلوی
دختر، پسر
فارسی میچکا
در گویش مازندران گنجشک
دختر
فارسی میحاد
تک تک، جداگانه
پسر
عربی میخائیل
معرب از عبری، میکائیل
پسر
عبری میخوش
آنچه که مزه ترش و شیرین دارد، ملس، دارای مزه ی ترش و شیرین
دختر
فارسی میخک
گلی زینتی و پُرپَر به رنگهای سرخ، سفید، و صورتی
دختر
فارسی
گل میدیا
سرزمین کهن
دختر
کردی میر فرهان
میر بمعنای بزرگ + فرهان که نام شهری نزدیک همدان است
پسر
فارسی میرا
نور درخشان
دختر
ترکی میراث
ارث
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی میرال
دریای درخشان
دختر
هندی میراندا
ماه
دختر
لاتین
کهکشانی میرانه
امیرانه، شاهانه، میر ( ازعربی ) + انه ( فارسی ) امیرانه
دختر
فارسی، عربی میرای
متولد ماه های اول سال
دختر
ترکی میرزا
شاهزاده و امیرزاده، میر ( ازعربی ) + زا ( فارسی ) شاهزاده و امیرزاده
پسر
فارسی، عربی میرشاد
امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان، ( میر = امیر، شاد )
پسر
فارسی، عربی میرنا
دختر مودب و دارای اخلاق خوب
دختر
لاتین میرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میرکا
دوری از حسد و ناپاکی
پسر
مازندرانی میرکو
کوه بزرگ
پسر
کردی میریام
نام دیگر حضرت مریم، قوی و فربه، نام خواهر موسی ( ع )
دختر
عبری، فارسی
مذهبی و قرآنی میرین
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میسان
خرامان راه رفتن، متکبرانه راه رفتن، ستاره ای درخشان، ستاره ی درخشان، ستاره ای در صورت فلکی جوزا
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی میشان
نام روستایی در استان کهگیلویه
پسر
فارسی میشانه
نام نخستین زن ( منظور حوا )، ن مشیا و مشیانه، مشیا و مشیانه، مشیانه
دختر
پهلوی، اوستایی میشل
میکائیل
پسر
لاتین میشه
مشی
پسر
اوستایی، پهلوی میشواک
منطقه ای در کردستان
پسر
کردی میشکا
میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی
دختر
فارسی
پرنده میشی
منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز
دختر
فارسی میگون
به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ، مخمور، خمار آلود ( چشم )
دختر
فارسی میلاو
پاداش و نوید
پسر
فارسی میلاوه
شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی، بشارت
دختر
فارسی مینا دخت
دختر مینا، دختر شبیه به مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، دخت = دختر ) )، د مینا
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناز
نازنین من، افتخار کن، فخر کن، تفاخر کن، ( به مجاز ) ویژگی کسی که به واسطه زیبایی و حسن می باید به خ ...
دختر
فارسی، گیلکی