اسم - صفحه 94
هدیه خداوند
پسر
ترکی هایان
پشتیبان
پسر
ترکی هایدی
سریع و چابک
دختر
ترکی هایلا
شگفت آور
دختر
عربی هایلین
فرشته بهشتی
دختر
لاتین هاینا
پادشاه
دختر
یونانی هایکا
آرام، مرموز، از اسطوره های کردستان
پسر
کردی هایکو
سبکی ژاپنی از شعر کوتاه در سه مصرع
پسر
لاتین هایین
هستی، وجود
دختر
کردی هباسپ
دارنده اسب اصیل
پسر
فارسی هبیةلله
بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی
پسر
عربی هتاو
خورشید و آفتاب
دختر
کردی هترا
محیط بسته
پسر
لاتین هخا
دوستدار
پسر
فارسی هدا
هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی هدسا
درخت مورد
دختر
عبری هدسه
همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...
دختر
عبری
تاریخی و کهن هدیر
آواز کبوتر، صدای رعد و برق، تکرار صدا در حنجره، بانگ کردن شتر، بانگ شتر
دختر
عربی هدیش
ایزد نگهبان خانه
دختر
فارسی هربد
پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه
پسر
اوستایی هرسام
اشک هایم
پسر
لری هرمان
نام یکی از پادشاهان یونانی
پسر
یونانی هرمزان
منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...
پسر
فارسی هرمزدیار
خدایار
پسر
فارسی هرمزیار
خدایار، آن که خداوند یار اوست، ( اَعلام ) نام خاص یک موبد پارسی است که در قرن میلادی می زیسته است
پسر
فارسی هرمس
فرستاده خدایان، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
پسر
یونانی
تاریخی و کهن هرمیس
شیر یا کرگدن
دختر
عربی هرمینا
سفر، حرکت، سفر حرکت
دختر
اوستایی، پهلوی هرمیون
نام همسر سردار اساطیری یونان
دختر
یونانی
تاریخی و کهن هرنگ
آرامش و قوت قلب
پسر
لری هرواک
نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی هریاد
همیشه در خاطر
پسر
کردی هزاره
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هزبر
هژبر، شیر
پسر
فارسی هژین
زندگی جاویدان
دختر
کردی هستان
وجود و هستی
پسر
فارسی هستنوه
قیام تودةمردم ( نگارش کردی
دختر
کردی هستیدخت
دختر زندگی و زندگانی، ( هستی = زندگی، زندگانی، دخت = دختر ) دختر زندگی و زندگانی
دختر
فارسی هشیار
هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...
پسر
فارسی هفال
رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هفدن
وزن شعر ( نگارش کردی
دختر
کردی هفیان
آرام گرفتن، آرام گرفتن ( نگارش کردی
دختر
کردی هگبه
رةآورد، هدیةسفر، خورجین ( نگارش کردی
دختر
کردی هلاله
گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی
دختر
کردی
گل هلاکو
نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول
پسر
مغولی
تاریخی و کهن هلبژارده
انتخاب شده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبژیر
انتخاب کننده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبست
شعر ( نگارش کردی
پسر
کردی هلپرین
رقصیدن، رقصیدن ( نگارش کردی
دختر
کردی هلدا
مادر خوشبو
دختر
فارسی هلدیر
آبشار، آبشار ( نگارش کردی
پسر
کردی
طبیعت هلگر
بردارندة، حامل، بلند نگةدارنده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلگورد
بهترین جلودار ( نگارش کردی
پسر
کردی هلما
محافظ، معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
دختر
لاتین، عربی هلمت
حمله، هجوم ( نگارش کردی
پسر
کردی هلموت
کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است ( نگارش کردی
پسر
کردی نیچروان
شکارچی
پسر
کردی نیراج
ابر
پسر
سانسکریت نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیرم
نریمان، جد رستم، مرد دلیر، ( = نریمان )
پسر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن نیرمان
نریما ن، اصل این کلمه در اوستا نئیره منه به معنای مرد دلیر است و صفت گرشاسپ جهان پهلوان می باشد، هم ...
دختر، پسر
فارسی نیرو
توانایی، قدرت، زور، عاملی که می توان به وسیله ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت ...
پسر
فارسی والریا
سلامتی
دختر
لاتین والی
حاکم، پادشاه، از نامهای خداوند
پسر
عربی وامق
دوستدار، کنایه از شخص عاشق، ( اَعلام ) وامق طرفِ عشق عذرا در داستان وامق و عذرا که در زمان انوشیروا ...
پسر
عربی وانان
نام یکی از پادشاهان اشکانی، نام روستایی در نزدیکی شهرکرد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وانتیار
نام پسر ایرج، نام پسر ایرج به نوشته بندهشن
پسر
فارسی وانوش
دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
دختر
ارمنی وانیا
هدیه با شکوه خداوند، ( عربی ) ملایم، آهسته ( نسیم )
دختر
فارسی، عربی وانیشا
نهال، جوانه
دختر
مازندرانی واهب
عطاکننده، بخشنده، از نامهای خداوند، ( در حقوق ) آن که به موجب عقد هبه، مالش را مجاناً به ملکیت دیگر ...
پسر
عربی وایه
آرزو، حاجت
دختر
فارسی وایو
فرشته طوفان
دختر
فارسی وتار
مقاله، سخنرانی، مقالة، سخنرانی ( نگارش کردی
پسر
کردی وترا
تنها و یکتا، ( وتر = تنها، طاق، یکتا، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به وتر
دختر
فارسی وثوق
اعتماد، اطمینان
پسر
عربی وجاسب
دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی
پسر
فارسی وچان
زمان استراحت کوتاه، زمان استراحت کوتاة ( نگارش کردی
دختر
کردی وحدانه
یکی یکدانه
دختر
فارسی، عربی وحدت
یگانگی، اتحاد، تنهایی
پسر
عربی وحیدالدین
یگانه و بی نظیر در دین و آئین، بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی وخش
روشنایی، نام چهاردهمین جد آذرباد مهراسپند
پسر
فارسی وخش داد
داده روشنایی، یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی وخشور
پیغمبر، رسول، ( در اوستایی ) وخشور در لغت به معنی حامل کلام ( سخن ) آسمانی و اصطلاحاً به معنی پیامب ...
پسر
فارسی ودا
نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان، به کسر واو، نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان که به زبان سانسک ...
دختر
فارسی ودیع
آرام، ساکن و نرم خوی، آرمیده، جوینده راحتی و آسایش، همچنین به معنای عهد و پیمان هم آمده است
پسر
عربی وراز
گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است
پسر
فارسی ورازاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ورازبنده
بنده نیرومند، از نامهای ساسانیان
پسر
فارسی ورازپیروز
آن که نیرومند و پیروز است، آن که در زورآزمایی پیروز است
پسر
فارسی ورازتیرداد
نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان
پسر
فارسی ورازداد
دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ورازمهر
از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی ورازنرسی
از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ورتا
گل، هم ریشه با
دختر
فارسی، آرامی
گل ورتاج
گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد
دختر
فارسی
گل ورجا
بلندمرتبه، ارجمند، ( ورج = ارج، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به ارج، دارای ارج و ارزش، دارای قدر و مرتب ...
پسر، دختر
فارسی ورجاوند
بلند پایه و برازنده و ارجمند، ( به مجاز ) ورجمند و دارای فره ی ایزدی
پسر
پهلوی، اوستایی ورد
گلِ سرخ، گل، ( معرب از پهلوی )، ( در عربی ) شیر بیشه، دلاور
پسر
عربی، پهلوی
گل وردا
منسوب به ورد، گل سرخ، ( ورد، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به وَرد
پسر
فارسی
گل