اسم با حرف خ

خیر و برکت، مهربانی، زیبایی، نام همسر پیامبر اسلام ( ص )، خدیجه در لغت به معنی السحاب ( ابر باران ز ...

مشرق، ( مخففِ خاوران ) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است

ستاره مرکزی منظومه شمسی، آفتابِ درخشان، ( به مجاز ) زیبارو، ( در نجوم ) کره ی سوزان، جرم مرکزی منظو ...

یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر، اتفاقی که در گذشته افتاده و در ذهن شخص باقی مانده است

آن که با ناز و تکبر راه می رود، عشوه کنان، دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز

مبارک، سعادتمند، خوشبخت، گل همیشه بهار، فرخنده، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه نوا، کامروا، ...

با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می رود

بهترین زنان، لقب حضرت فاطمه ( ع )، ( عربی )، بهترینِ زنان، ( اَعلام ) عنوانی برای حضرت فاطمه ( س ) ...

نام مادر امام محمد تقی ( ع )، نوعی نی مغزدار با ساقه ای محکم و بلند، ( اَعلام ) نام مادر امام محمّد ...

همیشه باقی ماندن، جاودانگی

مونث خالد، جاودان، پاینده، همیشگی، ( مؤنث خالد )، خالد، مؤنث خالد، جاوید

آبی، کبود، نیلگون، ( مؤنث اخضر )، به معنی سبز، و آبی و سبز، سبزه زار، چمن زار، سبز، سبزه وار

زیباروی، نام گونه ای از آهوان، ( اعلام ) شهر و واحهای در جنوب باختری منطقه خودگردان سین کیانگ اویغو ...

دوست خالص، ( مؤنث خلیل )

خوش صورت، زیبا، دارای سیمای زیبا

زیبا و با طراوت مثل دریا، ( اَعلام ) ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان ر ...

تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند، ( در نجوم ) دسته ای از ستارگان، سنبله، تعدادی دانه م ...

کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها ...

خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است، خانم ( ترکی ) + گل ( فارسی ) خانمی که از زیبایی و لطافت چون ...

خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی ...

نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است

گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد

آن که چهره ای فرخنده و مبارک دارد، ( مجاز ) زیبارو، خجسته ( فارسی ) + لقا ( عربی ) خوش سیما، خوشرو

آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد

تابان و درخشان چون خورشید، خورشید وش، ( = خورشید وش )

زیبا، خوب روی، خوش صورت، دارای چهره ی زیبا و قشنگ

خوش ( فارسی ) + لقا ( عربی ) خوش صورت، زیبا

روشن و شفاف، درخشان، کمپوت، آبدار و تازه، ( به مجاز )، میوه ای که با محلول آب و شکر می پزند، آبدار ...

خوشاب، درخشان، تر و تازه، روشن، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خوشاب

راضی، خشنود، خوشحال، درحال شادمانی، پاک نیت، ( به مجاز )، راضی و خشنود، شاد، ( در قدیم ) امیدوار، د ...

خوش صورت، خوشگل، ( مجاز ) خندان، خنده رو، ( مجاز ) مهربان، ( به مجاز )، دارای چهره ی متبسم و مهربان ...

زیبا و با کرشمه

نکونام، صاحب حسن شهرت، صاحب شهرت نیکو، مشهور، آن که به نیکی شناخته شده است، دارای شهرت خوب

خوش و زیبا

لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بع ...

بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز، خاتون ( بانو ) + ک

نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی

خارا

نوعی خرمای زرد و خشک

متواضع، فروتن، خدا ترس و پرهیزکار، ( مؤنث خاشع )، متواضع و فروتن، به معنی متواضع و فروتن، مؤنث خاشع

آسایش دهنده خاطر، خاطر ( عربی ) + آسا ( فارسی ) آسایش دهنده خاطر

روشن کننده خاطر، شادی بخش، خاطر ( عربی ) + افروز ( فارسی ) شادی بخش

دلکش، مطبوع، خاطر ( عربی ) + نواز ( فارسی ) دلکش

نوعی سبزی معطر

آن که چهره ای خندان و متبسم دارد

آن که چون گل شاداب و باطراوت است

یار خوب

خوب ها، زیبارویان، پسندیده ها، منسوب به خوب

زیبارو، ( در قدیم ) خوب رو ( ی )

دارای چهره ای زیبا، زیبارو، زیبا

نام نوعی پرنده، پرنده ای از نوع مرغابی

مانند خورشید، درخشان

مرکب از خورشید + بانو ( ملکه )

مرکب از خورشید + دخت ( دختر )

آن که چهره اش چون خورشید می درخشد

آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد

کسی که نظرکرده خداست