خوشدل

/xoSdel/

مترادف خوشدل: بانشاط، خرم، خشنود، خوش، راضی، زنده دل، شاد، گشاده دل، مبتهج

متضاد خوشدل: ناخوشدل

معنی انگلیسی:
good-humored, merry, gay, cheerful

فرهنگ اسم ها

اسم: خوشدل (دختر) (فارسی) (تلفظ: khoš del) (فارسی: خوش‌دل) (انگلیسی: khosh del)
معنی: راضی، خشنود، خوشحال، درحال شادمانی، پاک نیت، ( به مجاز )، راضی و خشنود، شاد، ( در قدیم ) امیدوار، درحال شادمانی و سرور
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

خوشدل. [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] ( ص مرکب ) بانشاط. شادان. مسرور. مقابل غمین. مقابل غمگین : چون به خانه آید خوشدل باشد و چون به صحرا رود اندوهگین بود. ( قصص الانبیاء ).
با دوستان توخوشدل و مر دشمنانت را
درمانده گشته با غم و بی غمگسار دل.
سوزنی.
یک رادمرد خوشدل و خندان نیافتم.
خاقانی.
نه حواری صفت است آنکه ازو
اسقفان خوشدل و عیسی دژم است.
خاقانی.
تو خوشدل باش و جز شادی میندیش
که من یکدل گرفتم کار در پیش.
نظامی.
جهان خسرو که سالار جهان بود
جوان بود و عجب خوشدل جوان بود.
نظامی.
بتو خوشدل دماغ مشک بیزم
ز تو روشن چراغ صبح خیزم.
نظامی.
جریده گنهت عفو باد و توبه قبول
سپید نامه و خوشدل بعفو بارخدای.
سعدی.
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.
سعدی ( بوستان ).
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی.
حافظ.
- خوشدل شدن ؛ بانشاط شدن. مسرور شدن.
- خوشدل کردن ؛ شاد کردن. مسرور کردن :
خواند سرهنگ را و خوشدل کرد
دست در گردنش حمایل کرد.
نظامی.
بتعلیم او بیشتر بردرنج
که خوشدل کند مرد را پاس گنج.
نظامی.
- خوشدل گشتن ؛ خوشدل شدن. مسرور گشتن :
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند.
حافظ.
- خوشدل نشستن ؛ مسرور نشستن. بانشاط نشستن : همه بجای خویش ایمن و خوشدل بنشینید که کس را با کسی کاری نیست. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
تو سرمست و سر زلف تو در دست
اگر خوشدل نشینم جای آن هست.
نظامی.
درین محمل کسی خوشدل نشیند
که چشم زاغ پیش از پس ببیند.
نظامی.
|| ( ق مرکب ) در حال نشاط و سرور. || ( ص مرکب ) پاکدل. پاک نیت. پاک درون :
بوزارت نشسته خوشدل و شاد
وز امارت نگشته عزل پذیر.
سوزنی.
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شاد شادمان مشعوف مسرور .

فرهنگ عمید

۱. خشنود.
۲. شاد، شادمان، خوشحال.
۳. [قدیمی] امیدوار.

مترادف ها

boon (صفت)
عیاش، خوشدل

vivacious (صفت)
زرنگ، سرزنده، خوشحال، خوشدل، سر سخت، مسرور، خوش مشرب، با نشاط، خوش وقت، دارای سرور و نشاط

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

gay (صفت)
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط

benevolent (صفت)
خیراندیش، نیکخواه، خوشدل، کریم، خیریه، پاک بین

gleeful (صفت)
خوشحال، خوشدل، شاد

charitable (صفت)
مهربان، خوشدل، خیریه، سخی، سخاوتمند، دستگیر

gaysome (صفت)
خوشدل، خوش طبع، خوش مشرب، خوش وقت

gleesome (صفت)
خوشحال، خوشدل

lightsome (صفت)
درخشان، چابک، روشن، خوشدل، شوخ، سبک، برنگ روشن

فارسی به عربی

سعید , مبتهج

پیشنهاد کاربران

بپرس