پارچه

/pArCe/

مترادف پارچه: قماش، منسوج، پاره، تکه، قطعه، لخت

معنی انگلیسی:
cloth, stuff, plot, piece, block, acetate, fabric, flapper, goods, material, textile, tissue, web, yard goods, stuft

لغت نامه دهخدا

پارچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) ( از پاره ، قطعه. جزء و چه علامت تصغیر ) جامه. منسوج. نسیج. نسیجه. قماش. || قطعه. برخ. پاره. تکه : یک پارچه یخ ، یک پارچه سنگ : و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسول دار برد دویست هزار درم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. ( تاریخ بیهقی ).
- پارچه ای ؛ پاره ای. کمی :
ای روی ترا ز حسن بازارچه ای
در من نگر از چشم کرم پارچه ای.
ابراهیم بن حسین نسفی.
|| پاچه. طعامی که از پاچه گوسفند سازند : وقتی مالک بیمار شد آرزوی گوشت در دل او افتادصبر کرد چون کار از حد بگذشت بدکان روّاس رفت سه پارچه خرید و در آستین نهاد و برفت رواس شاگردی داشت در عقب او فرستاد تا چه میکند برفت و زمانی بود که شاگرد بازآمد گریان گفت آن بیچاره تا موضعی رسید که پارچه از آستین بیرون آورد و سه بار ببوئید... ( تذکرةالاولیاء عطار ).

فرهنگ فارسی

هرچیزبافته شده ازپنبه یاپشم یاابریشم
( اسم ) پاچه خوراک پاچ. گوسفند.
جامه منسوج

فرهنگ معین

(چِ ) (اِمصغ . ) ۱ - پاره ، تکه . ۲ - هر چیز بافته شده .

فرهنگ عمید

۱. هرچیز بافته شده از پنبه، پشم، یا ابریشم، جنس ذرعی.
۲. پاره و تکۀ چیزی: یک پارچه سنگ، یک پارچه آجر.
۳. واحد شمارش آبادی و ملک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پارچه به تاروپودهای درهم تنیده از الیاف پنبه، پشم و مانند آن گفته می شود. از آن به مناسبت در باب های طهارت، صلاة، تجارت، شفعه و قضاء سخن رفته است.
واجب است میت در سه تکه پارچه (پیراهن، لنگ و سرتاسری) کفن شود.
انداختن پارچه بر روی جنازه
انداختن پارچه روی جنازه پس از مرگ و گرفتن آن بر روی قبر هنگام دفن میّت زن، مستحب است. استنجاء از غائط با هرچه که نجاست را برطرف می کند، از جمله پارچه جایز است. بر مستحاضه ی متوسطه برای نماز صبح و مستحاضه ی کثیره برای نماز صبح، همچنین ظهر و عصر و مغرب و عشا واجب است پنبه ی داخل فرج و پارچه ی روی آن را عوض کند.جنین سقط شده ای که روح در او دمیده نشده (چهار ماهش کامل نگشته) است کفن نمی شود، لیکن واجب است در مثل پارچه ای پیچیده و دفن گردد. برخی این عمل را از جهت احتیاط، واجب دانسته اند. عضو جدا شده از میّت اگر تنها گوشت یا پوست بدون استخوان باشد- بنابر آنچه از مشهور نقل شده- در پارچه ای پیچیده و دفن می شود. اگر تکه ی جدا شده همراه استخوان و از غیر سینه ی میّت باشد در وجوب کفن کردن آن و یا پیچیدن در پارچه اختلاف است.
تطهیر پارچه نجس با آب قلیل
برای تطهیر پارچه ی نجس با آب قلیل، فشردن آن جهت خروج غساله لازم است.
سجده بر پارچه
...

دانشنامه عمومی

پارچه ( به انگلیسی: Textile ) لایه ای نرمش پذیر است که از شبکه ای از نخ ها یا الیاف طبیعی یا مصنوعی تشکیل شده است؛ که نوع نخ ها یا الیاف و ساختار و نحوه قرارگیری آن ها در کنار یکدیگر ساختمان پارچه و خصوصیات فیزیکی آن را به وجود می آورد. [ ۱]
پارچه ها را از روش های بافت تاری - پودی، بافت حلقوی ( کش بافی یا قلاب بافی ) ، روش های بی بافت، گره زدن تولید می کنند.
پارچه ها از نظر مواد بکار رفته انواع گوناگون دارند از جمله پنبه ای ( نخی ) ، پشمی، ابریشمی و غیره. به بخشی از بازار که پارچه فروشی ها در آن قرار دارند بازار بزازها گفته می شود. [ ۲]
برای نخستین بار پارچه پنبه ای در حدود ۱٬۹۰۰ سال پیش از میلاد توسط تمدن دره سند در آسیای جنوبی بافته شد. [ ۳] بازار جهانی منسوجات در سال ۲۰۱۹ یک بازار ۹۶۱٫۵ میلیارد دلاری بود که پیش بینی می شود این بازار در سال ۲۰۲۷ به ۱۳۵۰٫۲۴ میلیارد دلار برسد. [ ۴]
منسوجات کاربردهای مختلفی دارند که رایج ترین آنها برای پوشاک و ظروف مانند کیف و سبد است. در خانه، منسوجات در فرش، اثاثیه روکش شده، سایه بان پنجره، حوله، رومیزی، تخت، و سایر سطوح صاف، و در کارهای هنری به کار برده می شوند. [ ۵] در محیط کار، می توان از منسوجات در فرآیندهای صنعتی[ ۶] و علمی مانند فیلترینگ استفاده کرد. برخی از کاربردهای متفرقه آن عبارتند از تولید پرچم، کوله پشتی، چادر، تور، دستمال، پارچه تمیزکردن، وسایل حمل و نقل مانند بالن، کایت، بادبان و چتر نجات.
کاوش های دانشمندان و پژوهشگران در صد سالهٔ اخیر نشان داده است که ایرانیان از پیشتازانی بوده اند که به کار بافندگی پارچه پرداخته اند. حتی ساکنان ایران باستان در دورهٔ دوم سنگ ( یا به اصطلاح عصر حجر میانین ) با فن پارچه بافی آشنا بوده اند. برای اثبات این واقعیت، بهترین گواه سفال ها، نگین ها و مهره هایی اند که بیش از هشت هزار سال قبل از میلاد در ژرفای خاک های این مرز و بوم جا گرفته اند. کارلتون کن که برای ادارهٔ کل باستان شناسی کار می کرد، ضمن کاوش هایی در سال های ۱۳۲۸ تا ۱۳۲۹ ( ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۰ ) در غاری موسوم به غار کمربند در نزدیکی دریای کاسپین، پارچه هایی به دست آورد که ثابت می کند اقوام ایرانی از همان آغاز غارنشینی، پشم گوسفند و بز را به صورت پارچه می بافتند. آزمایش هایی که با کربن ۱۴ بر روی پارچه ها انجام گرفت، نشان داد که قدمتشان به ۶۵۰۰ سال قبل از میلاد می رسد. [ ۷]
عکس پارچهعکس پارچهعکس پارچهعکس پارچهعکس پارچه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بز, قماش

مترادف ها

stuff (اسم)
ماده، چرند، کالا، چیز، جنس، پارچه

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

cloth (اسم)
پارچه، قماش

fabric (اسم)
اساس، پارچه، قماش، محصول، سبک بافت

textile (اسم)
پارچه، منسوج، در منسوجات، پارچه بافته

tissue (اسم)
رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته

فارسی به عربی

قطعة , قماش , مادة , نسیج

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ عمید
واژه پاره
منبع عکس دوم فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
چه و چی از ریشه ی واژه چیزی هستند
منبع. عکس فرهنگ عمید
سوم درباره چیز
واژه چیزی
معادل ابجد 30
...
[مشاهده متن کامل]

تعداد حروف 4
نقش دستوری قید
آواشناسی Cizi
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
البته واژه چیزی خودش از ریشه ی واژه ی فارسی چیزاست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇🤜
چیز
معادل ابجد 20
تعداد حروف 3
تلفظ čiz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čiš]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی Ciz
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژه ی چا از ریشه ی واژه چای که خود واژه چای از ریشه ی واژه نای فارسی است.
واژه نای
معادل ابجد 61
تعداد حروف 3
تلفظ nāy
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: nāy, nāδ]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی nAy
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس غلط ننویسیم
حرف آخر پا ن ترک می گویند ایران از زمان رضاشاه اسم ایران شده این یکی دروغ بزرگ پان ترک یکی از قدیمی ترین مدرک ها را ببینیم دوستان عزیز و بخشی کوچکی از مدرک است.
🔵 بیایید ببینیم � آلپ ارسلان سلجوقی � از مهم ترین سلاطین سلجوقیان، سلطان کجا خوانده شده است ؟
، و کتیبه های سلجوقی نیز وجود دارد. در بیشتر این آثار، آلپ ارسلان پادشاه ایران خوانده شده است.
نام ایران و لقب خسرو و پهلوان در کتیبه شاهنشاه آلپ ارسلان سلجوقی در سوریه
کتیبه واقع در دیوار شرقی زیارتگاه محسن ابن الحسین در حلب: سوریه
متن به فارسی
《بسم الله الرحمن الرحیم در ایام مولای ما امیرمهربان الرحمن الرحیم سرور بزرگ شما عادل دانا پشتیبان المنصور - مظفر، عمادالدین، رکن اسلام، حامی امام، یاور اسماء، محیی عدل، قطب خلافت، حاکم دولت، حامی الایمان، جلال. امت، شرف پادشاهان، چند سلطان، فاتح معتمر، دین سرکوبگر کفار و مشرکان، پیشوای مجاهدین، حافظ حوزه علمیه، شمس المعالی، پادشاه از شاهزادگان مشرق و مغرب، شهریار شام و عراق، پهلوان جهان خسرو ایران، آلب غازی آغ ارسلان، آیدانگ قوطلق طغر لکین اتابک، یاور امیرالمؤمنین علیه السلام و یارانش کار در محرم سال سی و هفتم. 》
🌀 کتیبه های اسلامی در سوریه، احمد خامه یار ، رویه ۵۸
🔺 ازرقی هروی شاعر سده ۵ قمری و هم دوره آلپ ارسلان :

✍🏻https://t. me/Taherian_his

و آبادیس خواهشمندم این متن من را انتشار بدهد.
و دوست عزیز رضا مدیاتک لاک داری 🙏❤️

پارچهپارچهپارچهپارچهپارچهپارچه
در پاسخ به جناب ناصر سید معلمی پانترک بزرگ باید بگویم :
1 - پارچه واژه ایست فارسی و از پاره گرفته شده است .
Fars�a pār�e پارچه s�zc�ğ�nden alıntıdır. Fars�a s�zc�k Fars�a pāre پاره "par�a" s�zc�ğ�n�n k���ltme halisidir
...
[مشاهده متن کامل]

2 - تپانچه از تفنگ فارسی گرفته شده است .
3 - درشکه از واژه روسی داژگا گرفته شده است .
4 - چه و چی هر دو فارسی هستند .
5 - هنوز ترکها از واژه چاماشیر ( جامه شور ) فارسی برای پوشاک استفاده می کنند .

چه و چا پسوند اصیل تورکی هست در کلمه پارچه و توپانچا
اینایی ک گفتن چه کلمه ای دری است گویا نه تورکی بلدن نه دری
کلمات تورکی مثل دشکچه و توپانچا که به شکل تپانچه وارد زبان دری شده تورکی هستند
علاوه بر چه ، حرف چی نیز تورکی هست مثل درشکه چی
...
[مشاهده متن کامل]

اصولا زبان دری یک زبان پسوندی نیس که بخواد پسوند بگیره بلکه زبان تحلیلی است و برای جبران این ضعف ، ماشین لغت ساز پهلوی یا همون فرهنگستان زبان و ادب دری، از پسوندهای تورکی کپی برداری میکنه

پارچه یک واژه ی پارسی است ( پاره: جزء، قطعه، بخش چه که پسوند تصغیر است )
چون: ده پارچه جامه خریدم.
چون: سه پارچه پولاد فروختم.
پارچه در سنسکریت پارشه pārsha و به معنی نگهدارنده است.
پارچه کلمه ای تورکی است که از فعل پارچالاماق به معنی تکه تکه کردن گرفته شده و این تکه می تواند بافته ای پشمین وغیره باشد که به عنوان دستمال ویا دوخت لباس به کار رود و یا تکه ای گوشت گوسفند و هر حیوانی باشد
واژه پارچه که در گویش لری بختیاری هم هست این واژگانی در گویش لری هست واژگان اصل پارسی هست چون گویش لری همان زبان پارسی قدیمی ایران هست واژه پارچه صد درصد پارسی است.
پارچه ===bolum
بولوک یعنی قطعه و تکه از کلمه ترکی bolmak
قاچ ، دیلیم ، . . . قاچ به فارسی هم دخیلی شده و بلوک
درود ُ سپاس
واژه پارچه از پار یا پاره به چم بخش و برخی و تکه ای از هر چیز مانند پاره نان یا پاره سنگ یا پاره ای از مردم و . . . ، از واژه "پارَگ" پهلوی و همچنین به دیسه" اَپاریک" به چم دیگر و باقی، در زبان پهلوی وجود داشته است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه در زبانهای هند ُ اروپایی به دیسه های پارت، پارک، پارکه، پارکت و . . . که هرکدام درونمایه ( مفهوم ) بخش یا تکه ای از چیزی را می رسانند نمایان است.
در گویش مازنی نیز واژه پارِکه را داریم به چم تکه، همچنین واژگان پارس و پارت که هرکدام به چم بخش ویژه ای از مردم است.
با افزوده شدن پسوند "چه" به پاره و ساخت واژه پارچه، این واژه در ماناک "منسوج و بافته شده" بکار رفته است که نمونه آن را در تاریخ بیهقی از سده چهارم می بینیم:
"و نماز دیگر آن روز، صِلَتی از آن وی رسولدار برد دویست هزار درم و اسبی با سِتام ( دهانه و لگام ) زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. "
این واژه از زبان کهن آذربایگان ( پهلوی ) به ترکی نیز درون شده ودر ساخت کارواژه نیز بکار رفته است.

ایکس جادا ایگرگ جا سوز وارسا'اونون یئرینده ایکس جا دا قاچیسی واریمیزدیر
سیز پان زد لر نجه؟؟؟
بیزدن ایگرگ جا سوزلری آلسالار گنه ده قولایجا ایکس جا سویلَیه بیلَریک سیز نجه؟
سیزده ایگرگ جا سوزلری قولانمادان زد جا دانیشا بیلرسیز؟
...
[مشاهده متن کامل]

ایکس جا چوخ دییرلی، گنیش ، جوشقون ایله گوجلو دیلدیر، ایکی مین ایل اونجه اولان ایکس یازیلار ایله بیتیکلره باخین. . . .
سیز دا اوزونوزو ائله بیر بیتیکلری تاپین.
دوز باخساز زد جانین یالنیز یوزده ۴۰ آزو ۳۰ سوزلرینین زد جا کوکدن اولدوگو گوره بیلیرسیز
قالانیسین ایسه یاریسی ایکس جه ، یاریسی دا ایگرگ جه دیر.
زد جا چوخ دییرسیز ایله گوجسوزدور بیر ده ایکس جا ایله ایگرگ جا سوزلره باغلیدیر
دوزلدیو یالان سانیب آیاغلاغماق اولماز
با رسم الخط عربیش
آقای ۱۰. ۲۰ شما حالا حالا ها فشار خواهید خورد

بز
پیرامون سخنان پان ترک گرامی بگم ، اگر در پارسی واژه ای تازی هست ، ما چندین واژه جایگزین برایش داریم ، بیک شما پان ترکان چی؟؟؟ ما اگ واژگان تازی رو از ما بگیرند آسان میتوانیم پارسی سره سخن بگوییم ، شما
...
[مشاهده متن کامل]
چه؟ آیا شما هم میتوانید بی بهره بردن از واژگان تازی در ترکی سخن بگید؟ پارسی زبانی بسیار پرمایه و گسترده و پویا و توانمند هست، بنگرید به نوشته ها و نسکهای گرانمایه پهلوی ک نسکهایی از نزدیک دوهزار سال پیش تر هست. . . . شما هم همچین نسکهایی برایتان پیدا کنید. . . اگر نیک بنگرید میبینید ک تنها سی یا چهل درسد واژگان زبان ترکی ، ترکی هست ، و درسد بازمانده دیگر نیمی تازی و نیمی پارسی هست. زبان ترکی زبانی بس کم مایه و ناتوان و وابسته به پارسی و تازی هست. نمیشود ک راستی را دروغ شمرد و پایمالش کرد.

کاربر گرامی �اوزرا� و عزیزان دیگر :
که زبان فارسی رو زیر مجموعه زبان عربی میدونید این حرفو هیچ کجا بیان نکنید، یعنی سطحی ترین چیز در حوزه زبانشناسی اینه که بدونید زبان ها جزو کدام دسته اند، زبان فارسی زیرمجموعه ی زبان های هندو اروپاییه
...
[مشاهده متن کامل]

یک زمانی هم برخی میگفتند فارسی لحجه ی نمیدونم سی و چندم از عربیه که واقعا این دیگه عجیب و غریب بود.

من یه نکته به جناب فرتاش بگم نمیدونم کجا گفته بودید ترکی پر از کلمات سغدیه باید بهت بگم آخرین اطلاعات و همچنین کتیبه ای که به زبان سغدی پیدا شده نشون میداده این زبان پر از کلمات ترکی و چینی بوده و در جایگاه
...
[مشاهده متن کامل]
زبان مغلوب بوده که باعث از بین رفتنشم شده پس بهتره بگیم سغدی پر از ترکی و چینی بوده نه ترکی در ترکی هم تعداد کمی کلمات سغدی وجود داره که مشخصا نه اینکه کل ترکی رو بکنی ماخوذ از سغدی البته این اندک کلمات سغدی که در ترکی وجود داره در ریشه شناسیشون دارای ابهامات زیادی هست پس لطفا زیاد حرف نزنید .

کاربر بالا گویا نمی داند پارا ( para ) یا ( پَر ) و همینطور ( ترا tara ) یا ( تر ) پیشوندهایی است که به گونه ای ناب در زبان اوستایی و پارسی میانه بکار می رفته اند. و همینطور در واژه پارادوکس یونانی نیز این پیشوند دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

کاربر بالا برای اینکه بخواهی اثبات کنی واژه ای از زبان ترکی به زبانهای هندو اروپایی رفته باید سند ارائه بدهی. می دانی سند یا نوشته یا کهن نگاری چیست. این ریشه شناسی آبدوخیاری هم بدرد خودت و هم اندیشانت می خورد. از منفجر کردن و درخشیدن نور و پیش کش کردن و قره و کره و. . . می خواهی به پارچه برسی؟؟فت و فراوان واژگان پارسی با پیشوند پر یا پارا وجود دارد. با این هرزه گویی ها هم ره به جایی نخواهی برد.

1 - هنگامیکه سخن از زبان پارسی می گویم، نظر من به زبان پارسی در معنای فراخ و گسترده آن است یعنی گستره هندوآریایی که دربردارنده زبان اوستایی، بلخی، خوارزمی، پارتی و. . . و در نمونه های امروزی تر لری، گیلکی
...
[مشاهده متن کامل]
و تالشی و. . نه اینکه اینکه من منظورم فلان استان یا منطقه خاص است، چراکه ابوریحان بیرونی هم در نسک ( آثار الباقیه ) فرموده که خوارزمیان زبان و خط خود را داشتند و در جایی دیگر می گوید خوارزمیان از پارسیان استوار هستند، به روشنی دریافته می شود زبانی که آن روز در خوارزم رواگمند بوده است، ناهمسانی ( تفاوت ) هایی با زبان پارسی در سرزمین کنونی ایران داشته ولی از یک ریشه بوده اند، همچنین است زبان پارسی امروزی بیشتر به زبانهای سغدی، سکایی و پارتی نزدیکتر است تا زبانی که داریوش هخامنشی در سنگ نبشته خود بکار گرفته؛ هرچند زبانهای هندوآریایی خاوری و باختری برهمنهی هایی بایکدیگر داشتند و زبان پارسی سره را ساخته اند. پس سخن من از زبان پارسی، در معنای فراخ آن باید درنظرگرفته شود یعنی هندوآریایی. 2 - در بخش دوم سخن گزافی گفتید که در پاسخ باید بگویم واژه هایی همچون ( ( اسپاش ) ) از زبان پارسی میانه به زبانهای اروپایی رفته و واژه space را ساخته است و یا واژه اوستایی گاثا یا گات که همان خدای اروپایی شده است. یا واژه تَنِش که تن واژه ای اوستایی است و واژه اروپایی tension را برساخته است. من نگفتم به زبان هندواروپایی راه پیدا کرده بلکه واژه اروپایی را بکار بردم؛آیا از دید شما ممکن نیست که واژه ای از سانسکریت به اوستایی و سپس به اروپا رفته باشد؟؟3 - من چه بسا تک زبانه هم نباشم چراکه گستره زبان پارسی بسیار بیشتر از داشته های من است ولی شما دلت خوش باشد که دوزبانه هستید و چیرگی به دو زبان دارید. من که پارسی سخن می گویم چنین داوشی ( ادعایی ) ندارم که زبان پارسی را می دانم ولی گویا شما به زبان پارسی چیرگی دارید. 4 - بارها گفتم و این بار هم بازگو می کنیم، این تارنما و این بخشهایی که شما دیدگاهتان را می گذارید بخش پارسی به انگلیسی یا پارسی به پارسی است؛پس خواهشمندم در بخش پارسی تارنما، اندیشه های آتاترکی خود را بازگو نکنید؛ در تارنماهای دیگر می توانید همه واژگان را از آن خود بدانید.

واژه پارچه یک واژه پارسی است که در گویش مازندرانی نیز به آن پَرچه می گویند.
درنظر داشته باشید که واژه پاره یا پیشوند ( پارا در پاراگراف و. . . ) از زبان اوستایی و پهلوی به زبانهای اروپایی راهیافته است نه باژگونه ( وارونه ) ؛چرا که در واژگان پهلوی زیر داریم:
...
[مشاهده متن کامل]

پارَک= parak =پاره، تکه، قطعه، بخش، قسمت 2ـ رشوه 3ـ هدیه، پیشکش 4ـ پول خرد ( معنی 2 و 3 و 4 در پارَک سْتانیْه= parak stanih =رشوه گرفتن، دیده می شود. )
پارِشیا= pareshya= ( اوستایی: پَرِشویَ ) چکه، قطره
اَپاریک= aparik = دیگر، بقیه، ادامه، باقی مانده
اَپاریکان= aparikan = مابقی، دیگران، باقی مانده ها
واژه پارچه با پیشوند پارسی ( پَر ) نیز که در واژگان ( پَرتاب، پَرچیدن، پَرآکنده و پَرآکُنِش، پَرچم یا پَرچرم، پَرده و. . . ) آمده است، پیوند معنایی دارد. ( پَر در این واژگان پیشوند پهن شوندگی ، گسترانیده شدگی و پخش شوندگی را نشان می دهد:پَرچرم: ( چرم در زبان سُغدی هندوآریایی به معنای پوسته می باشد و یا همان چرم خودمان ) =پوسته ای که گسترانده شده یا پهن شده؛ پَرچیدن یا پَرچ کردن: سر نازک میخ را با زخم و ضرب پهن کردن؛ پَر در پرآکندن و پرآکنده و پرآکنش نیز پیشوند پخش شوندگی است. )
و همچنین در زبان پهلوی واژه زیر را نیز داریم:
تَلَکچین = talakchin = تله چین، دام گستر، صیاد: ( تَلَک همان تله و چین نیز از کارواژه چیدن می باشد که در اینجا پسوند پارسی ( چین ) به معنای پهن کننده و گستراننده آمده است. )
در زبان پهلوی واژه پارسی چیدن و واخنه ( مشتق ) های آن را داریم:
چین=chin= پسوند چین، چیننده، بُن آینده چیدن
چینیتَن= chinitan = چیدن
چینیدَن= chinidan ( = چینیتَن )
چینیشْن= chinishn ـ =ـ چینش
پس این فرنایش ( استدلال ) نشان می دهد که بُنواژه ( ( پارچه یا پَرچه یا پَرچین ) ) ساخته شده از تکواژهای پارسی هستند؛ تکواژهایی که در زبانهای ناایرانی هیچ چَمی ( معنایی ) ندارند و اگر بکار می روند، وام واژگانی از زبان پارسی هستند. بِمانَد که در پارسی ما واژگان پارچ، یکپارچه ویکپارچگی نیز داریم که درونمایه همسانی دارند و واژه پَرچین نیز در شاهنامه فردوسی بارها بکار رفته است. با سپاس

پارچه : در زبان انگلیسی به بخش یا قسمت پارت می گونداین کلمه در فارسی به پاره یا پاری تغییر پیدا کرده است چنانکه پاری از مردم یعنی بخشی از مردم و پارچه به معنای تکه ای یا قطعه ای از منسوجات بوده است و فرش
...
[مشاهده متن کامل]
عربی و پرچ فارسی به معنای پهن شده نیز با این کلمه از یک ریشه می باشد . در زبان ترکی به پاره کردن " پارچالاماق " گفته می شود . پارچه به معنی بریده و جدا شده می باشد بطوری که پارچه از توپ پارچه جدا می شود .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس