شورش اسماعیل اقا سمیتقو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شورش اسماعیل آقا سمیتقو. اسماعیل آقا سمیتقو از طایفه شکاک کرد بود. و در سال ۱۳۰۱ در منطقه خود که در قسمت غربی دریاچه ارومیه شامل شهرهای سلماس، ارومیه، مهاباد و سلدوز بود، خودسری آغاز کرد و دشمن حماسی رضاشاه بود. سرانجام سمیتقو با توطئه قبلی سران و سپاه رضاشاه پهلوی، در شهر اشنویه به قتل رسید.
اسماعیل آقا سمیتقو پسر محمد آقا و بردار کوچک جعفر آقای کرد از طایفه شکاک بود. جعفر آقا مردی دلیر و جنگجو بود و در سال ۱۳۲۳ه. ق حسینقلی خان نظام السلطنه مافی والی آذربایجان، قرآنی مهر کرده نزد وی فرستاد و به آنها تامین داد. در سال ۱۳۰۱ اسماعیل آقا در منطقه خود که در قسمت غربی دریاچه ارومیه شامل شهرهای سلماس، ارومیه، مهاباد و سلدوز بود، خودسری آغاز کرد و دولت قوام السلطنه تصمیم گرفت در این باره برای همیشه به شرارتهای اکراد به فرماندهی اسماعیل آقا خاتمه دهد و در نتیجه، جنگی بین قشون متحدالشکل و یاغیان کرد در مرداد ماه ۱۳۰۱ در گرفت که منجر به فرار سمیتقو به خاک ترکیه و فتح قلعه چهریق، مقرّ اشرار گردید.
آغاز کار سمیتقو
سمیتقو شکاک بود و نیرویی در دست داشت و داستان او با آسوریان بحث مفصلی است که مارشیون به دست وی کشته شد و آسوریان لشکر بر سر او برده و قلعه چهریق را گرفتند و سمیتقو شکست سختی خورده بود و فرار کرد. پس از درآمدن عثمانیان به آذربایجان که آسوریان از رومی و دیگر جاها کوچیدند، وی نیز آسوده خاطر گردید و در چهریق نشسته و به کارهای خود می پرداخت و با همه نیکی که از عثمانیان دیده بود، با آنان یاری ننموده و در جنگ های که میان آنان با انگلیسی ها کرد، خود را کنار کشید. آشفتگی کار ایران و ناتوانی دولت و فراوانی افزار جنگ و فرمانبرداری کردان و جنگجویی آنان، این را به آرزوهای بزرگی می انداخت.مردم بیچاره سلماس و آن پیرامونها که از آسوریان گزندها دیده و پراکنده گردیدند، اکنون که به آبادی های خود بازگشته و می خواستند دوباره به زندگی بپردازند، ناگهان خود را گرفتار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سمیتقو می دیدند. اینست معنی «آزادی کردستان» همین است نتیجه ای که سیاستگران اروپا می خواستند. سلماس و آن پیرامونها همه بدست کردن گرفتار آمده و نوبت به آبادی های آرومی رسید. دیه های ویرانه که تازه رو به آبادی گذاشته هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سمییتقو دیدند.
شورش در برابر نیروهای دولتی
اسماعیل آقا سمیتقو دشمن حماسی رضاشاه بود. وی برای رضاخان که در اوایل خدمت خود، شهرت و نام جستجو می کرد، طعمه خوبی بود. اسماعیل آقا نمونه مجسم تهاجمات قانون شکنانه و غرور ایلی کرد بود. ابراهیم خواجه نوری، سمیتقو را شریر، بزهکار، وحشی از هر جهت خائن به مملکت و ابزار دست دشمنان ایران توصیف می کند. وی قریب ۱۴ سال یاغی گریش را ادامه داد. در زمستان ۱۳۰۰ وی در منطقه نفوذ خود بنای شرارت را گذاشت. دولت، فوج ژاندارم تبریز را به فرماندهی یاور ملک ز اده برای سرکوبی او اعزام کرد. عده ای که ملک زاده برای برخورد با سمیتقو آماده کرده بود، یک گردان مختلط بود که متجاوز از سی صاحب منصب و چهارصد نفر درجه دار و ژاندارم در آن نیرو وجود داشتند. نیروی اعزامی در حوالی مهاباد با قوای اسماعیل آقا درگیر شدند. این جنگ سه شبانه روز ادامه داشت و به علت عدم پشتیبانی کافی از مرکز، از اشرار شکست خوردند. عده زیادی از نیروهای دولتی در جنگ کشته شدند. بقیه نیز پس از تسلیم تیرباران گردیدند. عجیب اینکه سمیتقو، یاور ملک زاده و آجودان وی را به نام نایب تقی آلپ نه تنها از بین نبرد بلکه با عزت و رافت از آنها پذیرایی کرده، سالم و سلامت آنها را به تبریز فرستاد و شهر مهاباد را در حیطه قدرت خود قرار داد. پس از این ماجرا اسماعیل آقا زمزمه استقلال منطقه کردنشین را آغاز کرد و گفت چون ما کرد هستیم و اهالی اطراف نیز با ما هم زبان هستند، بهتر است به این منطقه یا ایالات کردنشین استقلال داده شود و در جشنی که بر پا کرده بود، تاجی را که قبلاً سفارش داده بود، بر سر گذاشت. پس از سقوط مهاباد، دولت مرکزی عده ای از نظامیان گیلان را به فرماندهی خالو قربان از افسران تسلیم شده میرزا کوچک خان که سردار سپه، به او درجه سرهنگی داده بود، به سراغ او فرستاد و امیر ارشد قراچه داغی نیز با قوایی مامور دفع سمیتقو شدند. امیر ارشد در این جنگ کشته شد و قوایش شکست فاحش خورد و در نتیجه اکراد به محل اصلی خود یعنی قلعه چهریق فاتحانه وارد شدند. بعد دولت، سرهنگ ملک زاده را با عده ای ژاندارم به جلوی او فرستاد. این عده پس از محاصره شدن همگی با فرمانده خود (ملک زاده) تسلیم شدند و سمیتقو پس از خلع ژاندارمرها همه را کشت و فرمانده را رها کرد که بعداً دولت به وی درجه بدهد. در این باب شایعات زیادی در افواه بود که بین اسماعیل آقا و ملک زاده بوسیله بیگانگان تبانی صورت گرفته بوده است که بدون زد و خورد خود و افرادش تسلیم گردیدند. پس از شنیدن این خبر به رضاخان، وی ابتدا ملک زاده را نپذیرفته و در قشون متحدالشکل وارد نکرد، ولی پس از چندی با همان درجه یاوری به خدمت امنیه وارد شد و ماموریت هایی گرفت، ولی سرانجام از خدمت ارتش اخراج و وارد وزارت دارائی گردید.
دامنه قدرت
...

پیشنهاد کاربران

بپرس