بردار

/bardAr/

مترادف بردار: حامل، خطحامل | مثمر، ثمردار، باردار، میوه دار، مصلوب

معنی انگلیسی:
vector, derrick, vehicle

لغت نامه دهخدا

بردار. [ ب َ ] ( ص مرکب ) آویخته. بردار کشیده. ( آنندراج ).

بردار. [ ب َ ] ( اِ ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانه تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است. رجوع به فروار شود.

بردار. [ ب َ ] ( نف مرکب ) بردارنده. || پذیرنده. قبول کننده. ( یادداشت مؤلف ). این کلمه به صورت مزید مؤخر در ترکیبات ذیل به کار رود که برخی درمعنی بردارنده و برخی در معنی پذیرنده بکار روند:
- آب بردار ( سخن و گفتار ) ؛ دوپهلو و نیش دار و کنایه آمیز.
- آفتابه بردار ؛ حامل آفتابه.
- افسون بردار؛ افسون پذیر: او مار افسون برداری نیست.
- باربردار ؛ حامل. حمال. بارکش :
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردم آزار.
سعدی.
- بخیه بردار ؛ قابل بخیه زدن.
- بهره بردار ؛ سودبرنده. نفعبرنده.
- پسه بردار ؛ خادم بردارنده دامان بلند زنان از دنبال چون دامن عروس.
- تخلف بردار ؛ پذیرا و قابل تخلف.
- ترک بردار ؛ قابل ترک برداشتن.
- تعطیل بردار ؛ قابل تعطیل شدن : قوانین مشروطیت تعطیل بردار نیست.
- تمشیت بردار ؛ قابل نظم داشتن.
- توجیه بردار ؛ قابل تشریح شدن.
- چاره بردار ؛ چاره پذیر.
- چکش بردار ؛ حامل چکش.
- || چکش پذیر.
- دست بردار ؛ صرفنظرکننده. چشم پوشنده.
- دل بردار ؛ ترک علاقه کننده.
- رفوبردار ؛ قابل رفو شدن.
- رنگ بردار ؛ رنگ پذیر.
- سوسه بردار ؛ خدشه پذیر: فلان سوسه بردار نیست ؛ خدشه پذیر نیست.
- سوهان بردار ؛ حامل سوهان. سوهان پذیر.
- شن بردار ؛ حامل شن.
- شوخی بردار ؛ قابل شوخی تلقی شدن.
- عکسبردار ؛ عکاس.
- فرمانبردار ؛ مطیع. فرمانبر.
- کلاه بردار ؛ حقه باز.
- گودبردار ؛ گودکن.
- نظم بردار ؛ قابل منظم شدن.
- نقش بردار ؛ نقش پذیر.
- نقشه بردار ؛ نقشه کش.
- وصله بردار ؛ قابل درپی شدن.
رجوع به هریک از این ترکیبات در جای خودشود.
|| ( ن مف ) برداشته و بلند ساخته. ( آنندراج ).

بردار. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) حامل فیزیکی و مکانیکی. ( از اصطلاحات مصوب فرهنگستان ).

بردار. [ ب ُ ] ( نف )صفت از بردن ( برد + ار ) چنانکه پرستار ( پرست + ار ).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.

فرهنگ فارسی

( صفت . بردن ) در ترکیب آید بمعنی برنده حامل : فرمانبردار نامبردار .
صفت از بردن چنانکه پرستار .

فرهنگ عمید

۱. = برداشتن.
۲. بردارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): باربردار.
۳. قابل (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شوخی بردار.
۱. برنده، حامل.
۲. (ریاضی ) خط شعاع، خط حامل در فیزیک و مکانیک، وکتور.

واژه نامه بختیاریکا

( بَرداَر ) بَردر؛ برد+ اَر؛ آسیاب سنگی

دانشنامه عمومی

بردار (ریاضیات و فیزیک). در ریاضیات و فیزیک، بُردار ( به انگلیسی: Vector ) عنصری از یک فضای برداری است که دارای دو مشخصه 1 - اندازه ( طول ) بردار  : هر بردار یک طول مشخص دارد که همیشه یک عدد مثبت است 2 - جهت بردار: هر بردار یک جهت مشخص دارد که این جهت میتواند در راستای محورx یا در خلاف جهت محور x ( راستای افقی ) و یا در راستای محورy یا در خلاف جهت آن ( راستای عمودی ) ویا در هر دو راستا میتواند باشد که در این صورت بردار را به دو مولفه x و y تجزیه می توان کرد.
برای بردارهای مربوط به بسیاری از فضاهای برداری خاص، اسامی خاصی انتخاب شده اند که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد.
از نظر تاریخی، بردارها قبل از صوری سازی مفهوم فضای برداری وارد هندسه و فیزیک ( اغلب در مکانیک ) شدند. ازین رو اغلب بدون مشخص کردن فضای برداری که بردارهای مورد بحث به آن ها تعلق دارند، در موردشان صحبت می شود. به ویژه در یک فضای اقلیدسی از بردارهای فضایی صحبت می شود که به آن ها بردارهای اقلیدسی نیز گفته شده و از آن ها جهت نمایش کمیت هایی که هم اندازه و هم جهت دارند صحبت می شود. بردارها را می توان جمع، تفریق و با استفاده از یک عدد حقیقی تغییر مقیاس داد ( ضرب اسکالر ) . با تعریف این عملیات روی بردارها، ساختاری به نام فضای برداری تشکیل می گردد. [ ۱]
واژه vector از دو بخش vec ( به معنای بردن، جابه جا کردن ) که هم ریشه است با وَز ( مصدر وزیدن ) در فارسی و پسوند - tor که پسوند انجام دهنده کاری ( یا مقایسه چند چیز ) است و هم ریشه است با پسوند - تَر ( یا گاهی - ار ) در فارسی. [ ۲]
واژه بُردار در پارسی هم از دو بخش بُرد ( مصدر بردن، به معنای جابه جا کردن ) هم ریشه با bear انگلیسی و پسوند - ار که انجام دهنده کاری را نشان میدهد ساخته شده است. [ ۳]
عکس بردار (ریاضیات و فیزیک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بُردار
رجوع شود به:کمیت برداری

مترادف ها

vector (اسم)
حامل، بردار

resultant (اسم)
بردار، حاصل

dope vector (اسم)
بردار

پیشنهاد کاربران

به جز چم های گفته شده در بالا یکی از چم ها و برابرهایی که در پارسی برای وسیله ی حمل و نقل گویند : بُردار bordaar است.
کتاب را بر دار
بردار [ضم ب ]
- خط فیزیکی دارای جهت و کمیت
برآیند
بُردار : Vector
داروی یا زخامی برای بر طرف کردن عفونت سطحی
در زبان لری بختیاری
وردار - ورکن - ورگر
وردار::بردار
ورکن::بر کندن از زمین - بلند کردن
ورگر::بر گیر - بلند کن

بپرس