دروغ در کلام نبوی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دروغ انحراف نفس از راستگویی و سر باز زدن روح از انجام وظیفه انسانی خویشتن است، این عمل زشت و ناپسند که برخاسته از حقارتی است که نفس شخص دروغگو بدان مبتلاست، به عنوان یک بیماری فردی و یک معضل اجتماعی خطرناک مطرح بوده و از جمله گناهان کبیره ای است که در سیره و کلام نبوی (صلی الله علیه و آله وسلّم) به شدت از آن نهی شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) از کودکی تا به هنگام بعثت، همواره به راستی و درستی معروف بوده، مورد ستایش مردم قومش بود. ابوطالب ـ عموی پیغمبر ـ که سال ها سرپرستی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را به عهده داشت می گوید: «هرگز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) دروغی نشنیدم، و خُلقی از اخلاق جاهلیت را در او ندیدم، خنده بی جایی از او مشاهده نکردم با کودکان بازی نمی کرد و به آنان علاقه نشان نمی داد، و تنهایی و تواضع بهترین چیزها نزد او بود.» ایشان در آن هنگام که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) مردم را از ظلمات به سوی نور فرا می خواند و برخی از عموهای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از سر تعصب او را تکذیب کردند و دروغگویش می خواندند، در دفاع از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) چنین سرود:انت الامین امین الله لا کذب و الصادق القول لا لهوا و لا لعبانت الرسول رسول الله نعلمه علیک منزل من ذی العزه الکشب«تو امینی، امین خداوند که هرگز دروغی نگفته است و تو انسان راستگویی هستی که هرگز دچار هوسرانی و بیهوده گویی نگشته است. تو فرستاده حقی، می دانیم که فرستاده خدا هستی و آن چه می گویی از کتاب از جانب خداوند صاحب عزت بر تو نازل شده است.» ابوطالب در اشعار دیگرش نیز صداقت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را چنین می ستاید: «پیشینه ات را دارم که در سخن راستگویی و زبان به دروغ نمی آلایی؛ از همان زمان که کودکی بی مو بودی، همواره سخن درست می گفتی.» البته صداقت و راستگویی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) چیزی نبود که از انظار مردم مخفی بماند همگان می دانستند که آن حضرت (صلی الله علیه و آله وسلّم) جز راست نمی گوید، حتی دشمنان سرسخت وی نیز بدین امر اعتراف داشتند؛ در روایتی آمده که ابوجهل به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت: «ما شخص تو را تکذیب نمی کنیم، بلکه آن چه را که آورده ای تکذیب می کنیم.» هم چنین نقل شده، «روزی ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ملاقات کرد، در این دیدار، او با حضرت مصافحه کرد، شخصی به او اعتراض کرد که چرا با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) مصافحه کردی؟ گفت: به خدا سوگند می دانم که او راستگو و پیامبر خداست؛ ولی ما چه زمانی تابع عبدمناف بودیم؟» این روایت به خوبی در بر دارنده این مطلب است که راستگویی آن حضرت بر همگان حتی برای دشمنانش امری قطعی و مسلم بوده است و مخالفتشان پایه و اساسی نداشت؛ مگر حسادت و رقابت های قبیلگی و خانوادگی. از اخنس بن شریق نیز روایت شده که گفت: «به ابوجهل گفتم: ای اباالحکم جز من و تو کسی اینجا نیست که سخن ما را بشنود حقیقت را بگو آیا محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) راستگوست یا دروغگو؟ پس ابوجهل گفت: به خدا قسم که محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) راستگوست و دروغگو نیست.» در برخی منابع روایت شده که ابوسفیان نیز علی رغم میلش در جواب هرقل ـ امپراتور روم ـ که از او پرسیده بود آیا پیش از آن که محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) ادعای پیامبری کند، نزد شما به دروغ گویی متهم بود یا نه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را به راستی و درستی ستوده بود. به گفته ابن عباس کفار مکه خوب می دانستند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) هرگز دروغ نمی گوید؛ او را امین می نامیدند؛ اما باز انکارش می کردند. از دیگر مواردی که می تواند به خوبی شاهد مثال ما در تایید راستی و درستی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) قبل از بعثت، قرار گیرد، روایتی است که در بسیاری از منابع تاریخی از آن یاد شده است و آن این که: «در آغاز دعوت علنی چون آیه؛ «و انذر عشیرتک الاقربین و خویشان نزدیکت را هشدار ده» نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بالای کوه صفا رفت و بانگ زد: ای قریشیان! قریش گفتند: این، محمّد است که از فراز صفا فریاد می زند. پس همگی جمع شدند و به آن جا رفتند و گفتند: چه شده است، ای محمّد (صلی الله علیه و آله وسلّم)؟ فرمود: اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه، گروهی سواره هستند، آیا حرف مرا باور می کنید؟ گفتند: آری، تو در میان ما، متّهم و بدنام نیستی، و هرگز دروغی از تو نشنیده ایم. فرمود: اینک، من شما را از عذابی سخت بیم می دهم. ای فرزندان عبدالمطّلب! ای فرزندان عبدمناف! ای فرزندان زهره! به همین ترتیب، همه خاندان ها و تیره های قریش را نام برد، خداوند به من فرمان داده است که به خویشان نزدیکم اعلام خطر کنم، و من نمی توانم هیچ سودی را در دنیا و هیچ بهره ای را در آخرت، برای شما تضمین کنم؛ مگر این که بگویید: لااله الّا اللّه»
سیره رسول خدا در برخورد با دروغ
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) راستگوترین مردمان بود و در طول ایام حیاتشان جز راست نگفت و جز بدان نخواند. نزدشان، هیچ خصلتی منفورتر از دروغ نبود، هر گاه مطّلع می شد که یکی از اصحابش دروغی گفته است، به او بی اعتنایی می کرد، تا آن که یقین می کرد، توبه کرده است. ایشان سخنان غیر واقع و لو در قالب شوخی را مصداق دروغ دانسته اصحاب و یارانشان را از آن به شدت برحذر می داشتند و می فرمودند: «وای بر کسی که سخن دروغ گوید تا قوم را بخنداند! وای بر او! وای بر او!.» ایشان (صلی الله علیه و آله وسلّم) هم چنین مسلمانان را از وعده های دروغ به کودکان بازداشته آن را نیز از مصادیق دروغ عنوان کردند. از عبدالله بن عامر روایت شده که «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به خانه ما آمد و من در حالی که کودکی خردسال بودم رفتم تا بازی کنم. مادرم به من گفت: عبدالله بیا چیزی به تو بدهم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: چه می خواهی به او بدهی؟ مادرم گفت: می خواهم به او خرما بدهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: بدان که اگر چنین نکنی برای تو دروغی نوشته می شود.» از دیگر مواردی که از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به عنوان یکی از مصادیق دروغ یاد شده است، رد تعارف با وجود میل شدید به آن چیز است. بحار الانوار به نقل از مجاهد از اسماء بنت عمیس می نویسد: «من ساق دوش عایشه بودم، او را آماده کردم و بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) وارد شدیم؛ عده ای از زنان نیز با من بودند، به خدا سوگند نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) خوراکی جز یک کاسه شیر نبود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) مقداری شیر نوشید و سپس کاسه را به دست عایشه داد، عایشه از گرفتن کاسه شیر شرم کرد من گفتم: دست پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را رد نکن، ظرف را بگیر. عایشه با حالت شرم کاسه را گرفت و مقداری شیر نوشید، پس حضرت (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: به بقیه زنان هم بده. آن ها گفتند: ما میل نداریم فرمود: گرسنگی و دروغ را با هم جمع نکنید. گفتم: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم)، اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید میل ندارم آیا این دروغ به شمار می آید؟ فرمود: دروغ نوشته می شود و لو دروغی کوچک.» گاه اتفاق می افتاد کسی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) سخن دروغی می گفت؛ اما حضرت (صلی الله علیه و آله وسلّم) جهت حفظ آبروی آن شخص بزرگوارانه لبخندی به لبانشان می نشاندند و می فرمودند: «او یک حرفی می زند.» با وجود تمام سختگیری هایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) نسبت به امر دروغ داشته، در مذمت آن سخن ها گفته بودند؛ اما در مواردی دروغ را ستوده آن را مرضی رضای الهی برشمردند؛ ایشان (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمودند: «خداوند دروغی را که در راه سازش بین مردم گفته شود، را دوست می دارد و سخن راستی که از آن مفسده برخیزد را دشمن می دارد.» سپس ادامه داده فرمودند: «دروغ در سه چیز نیکوست: مگر در جنگ، وعده به همسر و سازش برقرار کردن بین مردم.»
دروغ در کلام نبوی
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) آفت سخن را دروغ بیان کرده، آن را از ابواب نفاق برشمردند. ایشان (صلی الله علیه و آله وسلّم) ضمن برحذر داشتن مسلمانان از دروغ فرمودند: «دروغ انسان را به فجور و فجور انسان را به جهنم می کشاند.» امام رضا (علیه السّلام) نیز از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) روایتی را نقل کردند که فرمودند: «از حضرت (صلی الله علیه و آله وسلّم) پرسیدند: ممکن است مؤمن ترسو باشد؟ فرمود: بلی! گفتند: ممکن است، بخیل باشد؟ فرمود: بلی! گفتند: ممکن است، کذاب و دروغ گو باشد؟ فرمود: نه.» از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که تمامی پیامبران راستگو و امانت دار بودند و این دو ویژگی در برنامه شریعت ایشان بوده که بدان دعوت می کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز جز راست نگفت و جز بدان نخواند. حضرت ابوطالب(عموی پیغمبر) که سال ها سرپرستی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را به عهده داشت و پس از بعثت پشت و پناه ایشان بود، گوید: هرگز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) دروغی نشنیدم و خلقی از اخلاق جاهلیت در او ندیدم، خنده بی جایی از او مشاهده نکردم. با کودکان بازی می کرد و به آنان علاقه نشان می داد و تنهایی و تواضع بهترین چیزها نزد او بود و آن هنگام که رسول خدا مردم را از ظلمات به سوی نور فرا می خواند، برخی از عموهای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از سر تعصب او را تکذیب کردند و دروغگو خواندند و در میان مردم ندا سر دادند که ای مردم! او برادرزاده ماست، مبادا شما را از دینتان برگرداند، در این هنگام ابوطالب با همه وجود از آن حضرت دفاع کرد و اشعاری چنین سرود:انت الامین امین الله لا کذب و الصادق القول لا لهوا و لالعبانت الرسول رسول الله نعلمه علیک منزل من ذی العزه الکشب«تو امینی امین خداوند که هرگز دروغ نگفته است و تو انسان راستگویی هستی که هرگز دچار هوسرانی و بیهوده گویی نگشته است. تو فرستاده حقی می دانیم که فرستاده خدا هستی و آن چه می گویی کتاب از جانب خداوند صاحب عزت بر تو نازل شده است.» و نیز در یکی از اشعار مشهور خود درباره آن حضرت گوید: پیشینه تو را دارم که در سخن راستگویی و زبان به دروغ نمی آلایی از همان زمان که کودکی بی مو بودی، همواره سخن درست می گفتی. البته همگان می دانستند که آن حضرت جز راست نمی گوید، حتی دشمنان سرسخت وی نیز بدان اعتراف داشتند؛ ترمذی به اسناد خود از علی (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: ابوجهل به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت: ما شخص تو را تکذیب نمی کنیم؛ بلکه آنچه را که آورده ای تکذیب می کنیم. پس خدا چنین نازل فرمود: آنان تو را تکذیب نمی کنند؛ بلکه ستم کاران آیات خدا را انکار می نمایند. نقل شده است که روزی ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ملاقات کرد و با حضرت مصافحه کرد، شخصی به او اعتراض کرد که چرا با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) مصافحه کردی؟ گفت به خدا سوگند می دانم که او راستگو و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) است؛ ولی ما چه زمانی تابع عبدمناف بودیم؟ یعنی راستگویی آن حضرت بر آنان مسلم بود؛ ولی مخالفتشان بدان سبب بود که همه چیز را بر اساس رقابت های قبیلگی و خانوادگی تحلیل می کردند. به گفته ابن عباس آنان خوب می دانستند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) هرگز دروغ نمی گوید و او را امین می نامیدند؛ اما باز انکار می کردند. ابن بابویه از حضرت امام محمّدباقر (علیه السّلام) روایت کرده است که: حقّ تعالی به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) وحی فرستاد که من چهار خصلت جعفر بن ابی طالب را پسندیده ام، پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) او را طلبید و از او آن چهار خصلت را پرسید، جعفر عرض کرد: یا رسول اللّه! اگر نه آن بود که خدا تو را خبر داده است اظهار نمی کردم. اوّل آن است که هرگز شراب نخوردم برای آن که دانستم، اگر شراب بخورم عقلم زایل می شود، و هرگز دروغ نگفتم؛ زیرا که دروغ مردی و مروّت را کم می کند، و هرگز زنا با حرم کسی نکردم؛ زیرا دانستم که اگر من زنا با حرم دیگری کنم دیگری زنا با حرم من خواهد کرد، و هرگز بت نپرستیدم برای آن که دانستم که از آن نفع و ضرر متصوّر نیست.پس حضرت دست بر دوش او زد و فرمود: سزاوار است که خدا تو را دو بال بدهد که با ملائکه پرواز کنی. محمّد بن فضیل گوید: از حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) پرسیدم: آیا هرگز رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) پروردگارش را دید؟ فرمود: آری، با قلب خود پروردگارش را دید؛ مگر سخن خدای متعال را نشنیده ای که می فرماید: «دل آنچه را دیده دروغ نگفته است». او خدا را هرگز با دیدگان ظاهر ندید؛ ولی با چشم دل دید.
پیامبر راستی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس