دوست

/dust/

مترادف دوست: آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار

متضاد دوست: دشمن، عدو

معنی انگلیسی:
amigo, friend, mate, pal, philo-, boyfriend, buddy, hearty

لغت نامه دهخدا

دوست. ( ص ، اِ ) محب و یکدل و یکرنگ. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). خیرخواه و یار و رفیق. ( ناظم الاطباء ). یار. ( شرفنامه منیری ). مقابل دشمن و این ظاهراً در اصل دوس بوده که به معنی چسبیدن و پیوستن به چیزی است و به مرور ایام از معنی اصلی مهجور گشته به معنی مأخوذ شهرت گرفته پس دوست و دوستان هر دو مزید علیه این باشند از عالم ( از قبیل ) دست رست و دسترس و مست و مستان. ( از آنندراج ). مقابل دشمن مأخوذ از دوسیدن به معنی چسبیدن و پیوستن چون دوتن با هم به جان و دل پیوندند هر کدام آن دیگری را دوست باشد و دوست در اصل دوس بوده ، صیغه امر به معنی مفعول و «تاء» در آخر زاید است از قبیل کوس و کوست به معنی نقاره و بالش و بالشت به معنی تکیه. ( از غیاث ). مأنوس و آشنا و یار و همدل. آنکه نیک اندیشد و نیک خواهد. مقابل دشمن که بد اندیشد و بد خواهد. محب. حباب. صفی. غاشیة. عشیر. این کلمه با بودن و شدن و گرفتن و داشتن صرف و با کلماتی ترکیب شود چون : خدادوست ، میهن دوست. نوع دوست. مردم دوست. حق دوست. پول دوست و غیره مقابل دشمن. خلاف دشمن : دوست خالص ؛ رفیق شفیق. دوستی که رفاقت وی عاری از هرگونه شایبه و آلایش است. ( یادداشت مؤلف ). صدیق. حبیب. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). ولی. ( منتهی الارب ). ( ترجمان القرآن ). خلیل. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). مولی. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ). حب. ( ترجمان القرآن ). ولی. اخ. خلیط. ( دهار ). ودید. خدن. خدین. خلم. ( منتهی الارب ) ( دهار ). ودود. وَد. وِد.وُد. دِمج. مسیح. شق. شخل. شخیل. خلص. عشیر. لفیف. خِل. خِلة. سرسور. خلصان. ( منتهی الارب ). صفی. سجیر. خُمالی. خلیل. خمال. خِمل. ( منتهی الارب ). صمیم. ضن. ( دهار ). بطانه. ولیجة. ( ترجمان القرآن ) :
ملک از ناخن همی جدا خواهی کرد
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
احمد برمک.
سرد است روزگار و دل از مهرسرد نی
می سالخورد باید ما سالخورد نی
از صد هزار دوست یکی دوست دوست نی
وز صد هزار مرد یکی مرد مرد نی.
شاکربخاری.
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
شاکر بخاری.
بد ناخوریم باده که دوستانیم
وز دست نیکوان می بستانیم.
دیوانگان بیهشمان خوانند
دیوانگان نه ایم که مستانیم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یار، همدم، رفیق مهربان، ضددشمن، دوست دارنده
( صفت ) ۱ - یار رفیق مقابل دشمن . ۲ - عاشق . ۳ - معشوق شاهد . ۴ - در ترکیبات بمعنی ( دوست دارنده ) آید : بشر دوست خدا دوست سفر دوست وطن دوست .

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - یار، همدم . ۲ - عاشق . ۳ - معشوق .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ دشمن] یار، همدم، رفیق مهربان.
۲. دوست دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خدادوست، وطن دوست، شاه دوست.

واژه نامه بختیاریکا

دوست دختر
سی خواِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رفاقت و برقرار کردن ارتباط عاطفی با دیگران را دوستی گویند. دوست خوب گزیدن و دوستان زیاد گرفتن، مستحب، و در روایات بدان تشویق و ترغیب شده است.
اینکه گفته اند: «هزار دوست، کم است و یک دشمن، بسیار»، سخن درستی است؛ زیرا دوستی هم نیاز روحی انسان است، هم ضروت اجتماعی و هم عامل هم بستگی افراد. روح جمع گرای انسان، او را به مهرورزی و دوستی می کشاند وهمچنین بهره گیری از یاری و ارشاد دوستان در زندگی، میزان تحمل مشکلات و توفیق دست یابی وی به اهداف را بیشتر می کند و برای او پشتوانه ای ارزشمند به شمار می آید. این، خود، نوعی هنرمندی است که آدمی بتواند با جاذبه اخلاق و رفتارش، با دیگران بجوشد و صمیمی و همدل شود و دل ها را شیفته خود سازد و حلقه ای از بهترین دوستان را بر گرد خود پدید آورد. این کار، هم هنرمندی است و هم خردمندی، چنان که امیرالمؤمنین امام علی (علیه السّلام) می فرماید: «التودد نصف العقل؛ دوستی و مهرورزی، نیمی از خرد است». رابطه های خویشاوندی، در کمک رسانی و غم زدایی و پشت گرمی هر فرد، نقش مهمی ایفا می کند. با این حال، گاهی دوستان همدل و با صفا، بیش از خویشاوندان به یاری انسان می شتابند و تکیه گاه و همدم او می شوند. از این رو، حضرت علی (علیه السّلام)، مهرورزی و دوستی را نوعی خویشاوندی و پیوند نزدیک و ثمربخش می شمارد و نداشتن دوست یا از دست دادن دوست را غربت روح می داند و می فرماید: «الغریب من لیس له حبیب؛ غریب، کسی است که دوستی ندارد».
← پیام متن
روح انسان، در سایه دوستی و مهرورزی، شکوفا و مصفا می شود و از این رهگذر، آدمی طعم شیرین حیات را بهتر می چشد و از احساس غربت و تنهایی به در می آید. حضرت علی (علیه السّلام)، آن را که موفق نشود دوست به دست آورد، آدمی ناتوان معرفی می کند و می فرماید: «اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم؛ ناتوان ترین مردم، کسی است که از به دست آوردن برادران و دوستان ناتوان باشد و ناتوان تر از او کسی است که دوستی را که به دست آورده است، از دست بدهد.»
← پیام متن
دوست خوب کیست؟ از برجسته ترین ویژگی های دوست خوب و واقعی، آن است که با انسان، یکدل و یکرو باشد و هنگام نیاز، او را رها نکند. در گرفتاری به کمکش بشتابد و در غم و شادی و راحت و رنج، با او هم دردی و مشارکت کند. در حدیثی از امام علی (علیه السّلام) در این باره نقل است: «لایکون الصدیق صدیقا حتی یحفظ اخاه فی ثلاث: فی نکبته و غیبته و وفاته؛ دوست، هرگز دوست نخواهد بود، مگر آنکه در سه موقعیت، دوستش را نگهبان و پاسدار باشد: یک: در رنج و گرفتاری به کمکش بشتابد؛ دو: آبروی او را در غیاب او حفظ کند و سه: پس از وفاتش، با یادکرد او و استغفار برایش، به او نیکی کند.» دوست خوب، با ادعا و شعار شناخته نمی شود و باید در فراز و نشیب های زندگی که جوهره اشخاص در آنها نمود می یابد، دوست واقعی را شناخت. از این رو، اساس انتخاب دوستان شایسته باید معیارهای اخلاقی و انسانی باشد و به هر کسی نباید اعتماد کرد. امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) می فرماید: «الطمانینه الی کل احد قبل الاختبار عجز؛ اطمینان و اعتماد کردن به هر کس، پیش از آزمودن،نشانه ناتوانی است». باز از این امام بزرگوار روایت می شود: «حسد الصدیق من سقم الموده؛ حسدورزی دوست، از ناسالم بودن دوستی است». به هرحال، دوست گزینی پیش از آزمون و شناخت، امری ناسنجیده و مایه پشیمانی است.
← پیام متن
...

دانشنامه عمومی

دوست (فیلم ۱۹۷۴). دوست ( به هندی: Dost ) فیلمی محصول سال ۱۹۷۴ و به کارگردانی دولال گوها است. در این فیلم بازیگرانی همچون درمندرا، هما مالینی، شاتورگان سینها، آمیتاب باچان، آبی باتاچاریا، رحمان ایفای نقش کرده اند.
عکس دوست (فیلم ۱۹۷۴)

دوست (فیلم ۱۹۸۹). دوست ( هندی: दोस्त ) یک فیلم به کارگردانی کی مورایل موهان رائو است که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد.
میتون چاکرابورتی
آمالا آکیننی
امجد خان
کیران کومار
آسرانی
شارات ساکسنا
قادرخان
دالیپ تاهیل
آنو کاپور
• باب کریستو
عکس دوست (فیلم ۱۹۸۹)

دوست (فیلم ۲۰۰۰). دوست ( به تامیلی: Snegithiye ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ و به کارگردانی پریادارشان است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیوتیکا، شاربانی موکرجی، تابو، ایشیتا آرون، ماناسی اسکات، شویتا منون، لاکشمی، کی. پی. ای. سی. لالیتا، مانوراما، بهاراتی آچرکار، میتا واشیشت، سوکوماری و دیپتی بهاتناگار ایفای نقش کرده اند.
عکس دوست (فیلم ۲۰۰۰)

دوست (فیلم ۲۰۰۱). «دوست» ( انگلیسی: Friend ( 2001 film ) ) فیلمی در ژانر نئو نوآر است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد.
عکس دوست (فیلم ۲۰۰۱)

دوست (فیلم ۲۰۰۹). «دوست» ( انگلیسی: Friend ) یک فیلم هندی به کارگردانی Satabdi Roy است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
عکس دوست (فیلم ۲۰۰۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

ولی

مترادف ها

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

ally (اسم)
دوست

fellow (اسم)
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص

friend (اسم)
یار، دوست، رفیق، مانوس

mate (اسم)
کمک، جفت، مات، دوست، شاگرد، همسر، رفیق، لنگه، همدم

boyfriend (اسم)
دوست

bosom friend (اسم)
یار، دوست

chum (اسم)
دوست، هم اطاق

schoolmate (اسم)
دوست، هم اموز، هم شاگردی، هم مدرسه

فارسی به عربی

حلیف , صدیق , ودی

پیشنهاد کاربران

«دوست» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا مارشملو به همراه آن - ماری است. این ترانه داستان دو دوست است که یکی عاشق دیگری می شود.
این تک آهنگ در چارت های، اتریش در رتبه اول و در چارت های کانادا، والونیا، اسکاتلند، فنلاند، فلاندرز، سوئیس، پرتغال، بریتانیا جزو ده ترانه اول قرار گرفت
دوست
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/دوست_(ترانه_مارشملو_و_آن‌ماری)
از شش هزار لغت سومری دو هزار عینا منطبق بر تورکی روز و دو هزار دیگر مرتبط هستند . دوستان دهها سومرلوگ سومر رو پرتوتورک و مهاجر از آذربایجان دانسته اند که شباهت های زیادی بین مانناها و هوری ها و قوتتی های
...
[مشاهده متن کامل]
آذربایجان با سومر است . نکته بعدی دینگیر است ( خدای سومری و شامانیزم ) که تا امروز تانگری یا تانری به معنی خدای سر زبان تورکهاست . بهرحال تورک جغرافیای عظیم و تاثیرگذاری دارد و به نسبت جمعیت و وسعتش عمق تاریخی دارد . پس با انصاف و وجدان به تحلیل برویم . دوست از سومر تا الان سر زبان تورکهاست .

دوست به زبان سنگسری
رِفِقrefegh
اشِنا ashena
مهدی بارانی
دوست :محب و یکدل و یکرنگ و آشنا ورفیق و خیرخواه ویار را گویند ، آنکه طالب زیان و مضررت برای آشنای خود نیست و خیرخواه اوست
حکیمی را پرسیدند که: دوست بهتر یا برادر؟� �گفت برادر هم دوست به
سعدی
واژه دوست
معادل ابجد 470
تعداد حروف 4
تلفظ dust
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dōst]
مختصات ( ص . )
آواشناسی dust
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژه نامه آزاد
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
با دوستان که برای رفع عیب من را توضیح میدن، إستقبال میکنم.
مشکل اینجاست؛ وقتیکه خوبیهای منو، عیب وغلط میدانند!
گستاخند!
واژه دوست واژه از این تبلو تر هم مگه هست واژه کاملا پارسی خدا این سومری رو کجا اوریدآقا یا خانم ساقی چقدر آدم های بی سوادی هستید این جور که در تاریخ هست قوم عزیز ترک هیچ ربطی به قوم سومری ندارد چیزی از
...
[مشاهده متن کامل]
زبان سومری اصلا مانده که زبان عربی شاخه از شاخه سومری باشد دوستان اصلا حال خوبی ندارد یک سومری عرب نبود دو تمدن به دست ایلام از بین رفت دو نژاد اصل نژاد ترک زرد پوست هستند فقط باید از حرف اساتید تعجب کرد چقدر باسواد و معلومات هستند. این واژه یعنی دوست خیلی خیلی پارسی صد درصد پارسی است. فقط واقعا که تمام. لطفا انتشار بدهید.

کسی که هوای دیگری را داشته باشد دوست اوست.
mate
in British English
هر چند که پی بُردن به خاستگاهِ واژگانِ مشترکِ ایرانی و سومری سخت است ( از آنجایی که سومری یک زبان مستقل است و پیوندی با زبانهای امروزی ندارد ) ولی با توجه به ریخت ودگرریختِ واژه هایی همچون ( دوست ) در زبانهای ایرانی که در زبان سومری به دیسه یِ ( Du - sa ) واگویی می شده است، به نظر می رسد که واژه ( دوست ) از زبانهای ایرانی به سومری رفته است، چراکه این واژه در زبان سومری افزون بر دگرریختِ آوایی، با زدایشِ آوایی نیز همراه بوده است، همچنین واخنش هایِ ( مشتقاتِ ) واژه یِ ( دوست ) به فراوانی در زبانهای اوستایی و پهلوی دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه 288 از نبیگِ ( ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
( به شیوه یِ بکارگیریِ این واژه در زبانهای اوستایی، پارسی باستان و پهلوی بنگرید: )

دوست
به ترکی آرکاداش و یولداش
به تورکی آرکاداش ، یولداش
به تور کی === یوداش ، آرکاداش
سومری ها مجسمشون چون شبیه کوشانیای مغول بوده همواره احمتال شرقی بودنشون هست
مثل آثار ۲۴۰۰ ساله موجود در استان های هزاره نشین افغانیتان
واژه ( دوست ) واژه ای پارسی است که ریشه در زبان اوستایی ( زوشتَ ) دارد؛چنانکه در رویه 591 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
( نیاز به یادآوری است که ( زوش ) در زبان اوستایی به چم ( دوست داشتن، مهرکسی را داشتن ) می باشد و دگرگونی آوایی ( س/ش ) در زبانهای هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دوستدوست
سومری ها در بین النه ین بودن نه مغولستان و بعد ترها آسیای میانه
دوست یعنی:عشق ، همدم ، رفیق ، همدردو . . .
دوست یعنی مونس ، همیار، یار
معنی اصلی :رفیق
آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار
لطفاً گسترش واژه کلمه دوست را هم بزارید با تشکر
زبان سومری نیای زبان عربی هست و از شاخه زبان های سامی حالا دیگه کی اومد جای مغولی و گرفت و شد جد زبان ترکی نمی دونم
پانترک وپانمغول
آدم متوهمی که اگه به حال خودش رها بشه همه دنیا رو یا ترک می کنه یا اگه نشدند با خاک یکسانش می کنه.
واژگانی که با ریشه آریایی در بسیاری از زبانهای هندو اروپایی وجود داشته رو می گیره یه روغن جلای ترکی بهشون می زنه و بعد فرو می کنه همون جایی که بودند.
خدمت عزیزان پانترک و تمدن خور
زبان تک خانواده ای سومری هم شده گوشت قربونی. چون بی صاحبه، بهترین گزینه است برای کسانی که از داشتن یک فرهنگ و تمدن به درد بخور محرومند و حالا با نشستن سر یه سفره ی آماده و گرفتن یه لقمه ی چرب و نرم، دستکم از بی آبرویی پدران بیابون گرد و غارتگر و تمدن نابودکن خود نجات پیدا می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

و اگر واژه دوست در پارسی و دوسا در سومری ( به چم دوست ) به هم شبیهند، ما این رو اتفاقی می دونیم و آنقدر مث بعضیا بدون پشتوانه فرهنگی و تمدنی نیستیم که بی درنگ روی سومر بیفتیم و برای خودمون تاریخ سازی کنیم.

سومری ها نیاکان ترک ها هستند.
زبان سورمی زبان ترکان قدیم هست
مطالعه بفرمایید

کاربر بی سوادِ اردم، شاید ندونی ولی زبان سومری نیایِ زبان های هندواروپایی از جمله فارسیه
دوست یعنی:همدم و یار، رفیق
متضاد:دشمن
صفت:مثال دوست داشتنی
دوست یعنی سنگ صبور، خانواده
واژه دوست در اصل از سومریِ "Du - sa" گرفته شده به معنی نزدیک و همجوار در زبان سومری، که بعدها وارد زبان های دیگر همچون هندو اروپایی شده و از آنجا وارد زبان پهلوی گشته است.
همدم ، یار ، مثل پدر و مادر که همدم و یار ما هستند
دوست یعنی همدم ، یار
رفیق و دوست و یار و یاور
انباز
آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار
دوست: یک روح در دو بدن، عاشق و معشوق، همدرد، غمخوار، رازدار، بی منت، بی توقع، با گذشت، ایثارگر، در کنار تاپای جان، کمیاب
این دغل دوستان که می بینی - مگسانند گرد شیرینی
دوست بسیار کم یافت می شود، در بوته آزمایش اغلب آشنایانند نه دوستان
...
[مشاهده متن کامل]

دوست به ترکی = یولداش ؛ معنی دقیق کلمه یولداش، همراه می باشد ولی به عنوان معادل کلمه دوست از آن استفاده می شود.

یار غار
کسی که همیشه پشت ماست وبه ما کمک می کنه
یار، همدمم، رفیق. . .
رفیق
همراه
خلیل
رفیق. همدم. عشق. نفس. و. . . . .
یعنی آشنا دوست می تواند هر کسى که ما می شناسیم باشد همسایه ، هم مدرسه اى
بعضی ها واژه ى دوست را با رفیق یکسان می دانند که تفاوت زیادى با هم دارن😉
به کسی گفته می شود که بدون داشتن وظیفه یا مسئولیتی نسبت بما ، از روی علاقه زندگی ما را کامل ، راحت و پر معنی می سازد. دوست نبایستی لزومآ دارای نکات عالی اخلاقی یا علمی باشد تا بتواند در حق ما دوستی کند!
...
[مشاهده متن کامل]
اما ، توجه او از سر مهر و فداکاری ، او را از ارزنده ترین موجودات برای ما می سازد. حتی همه زن و شوهرها یا همه فرزندان و والدینشان ، با وجود محبت سرشار بین خود ، لزومآ قادر به دوستی در حق یکدیگر نیستند! دوست واقعی بودن یا داشتن خودبخود نعمت و افتخاری برای طرفین محسوب می شود. یافتن چنین کسی یکی از بهترین هدایایی ست که عمر ما به ارمغان می آورد! چنین رابطه ای برای خود دوستان ، از ارزشی بی همتا برخوردار است. . . فیلسوفان و شاعران این واژه را چون کنیه ای برای خداوند نیز بکار برده اند.

این واژه پارسى است Dust و همتایان آن در پارسى اینهاست : یار Yar ، اَیارومند Ayaromand ( پهلوى: دوست ، رفیق، همکار ) ، اِرمان Erman ( پهلوى: دوست، رفیق، همدل و . . . ) ، ادیار Adyar ( پهلوى: دوست ، کمک ، معاون ) ، براتک Baratak ( پهلوى: بْراتَک: دوست، رفیق ) ، زوشَک
...
[مشاهده متن کامل]

Zushak ( پهلوى: دوست، یار، دلآرام ) ، دُشارْم Dosharm ( پهلوى: دوست ، علاقه مند ، محبوب ) ، دوستدار Dustdar ، دُشیتار Doshitar ( پهلوى: دوستدار ، عاشق ، متمایل ) ، ساربا Sarba ( پهلوى: رفیق ، دوست، صحابه ) ، مهرگار Mehrgar ( پهلوى: میتروکار: دوست، بامحبت، علاقه مند )
، ویکان Vikan ( پهلوى: دوست، متحد، همکار ) ، همبرات Hambarat ( پهلوى: برادرِ هم ، دوستى که چون برادر است )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس