خالد بن عتاب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خالد پسر عتاب بن ورقاء بن حارث بن عمرو بن همام ریاحی، و عتاب از اشراف کوفه و بخشنده ترین مرد قبیله بنی ریاح بن یربوع بود. خالد نیز چون پدرش از سخاوتمندان و شجاعان کوفه محسوب می شد.
خالد پسر عتاب بن ورقاء بن حارث بن عمرو بن همام ریاحی بوده است. خالد نیز چون پدرش از سخاوتمندان و شجاعان کوفه محسوب می شد.چنان که درباره ی خالد گفته اند: « جوان مردان و شجاعان کوفه سه نفرند: عمرو بن محمد بن عمیر بن عطارد، خالد بن عتاب بن ورقاء ریاحی، و حوشب بن یزید بن رویم». جد خالد، ریاح بن یربوع بن حنظلة که در جاهلیت زیست، از اعراب عدنانی و قبیله ی بزرگ بنی تمیم بود. اغلب اعضاء خاندان ورقاء از متصدیان ری و اصفهان بوده اند. چنانچه در فتح اصفهان به سال ۲۳ و ۲۴ هجری قمری، عبدالله بن ورقاء ریاحی، عموی خالد، مقدمه دار سپاه بود. عتاب نیز از سرداران بزرگ فاتح اسلامی و در روزگار ابن زبیر والی ری و اصفهان بود. پس از به خلافت رسیدن عبدالملک بن مروان، عتاب از سوی بشر بن مروان، برادر عبدالملک که والی کوفه بود، همچنان بر حکومت آن جا ابقا شد. با مرگ بشر و حکومت یافتن حجاج بر کوفه و نیز اوج گرفتن کار خوارج در سرزمین های اسلامی، عتاب که همراه مهلب برای سرکوبی خوارج به اهواز رفته بود، از سوی حجاج فراخوانده شد و در سپاهی به فرماندهی عبدالرحمن بن محمد بن اشعث برای سرکوبی خوارج به جنگ شبیب رفت که خود به سالاری عده ای از سپاهیان کوفه گمارده شده بود. وی پس از شرکت در نبردهای بسیاری بر ضد خوارج، در نبرد با شبیب خارجی در سواد کوفه در سال ۷۷ (ه. ق) کشته شد.
نبردهای خالد با خوارج
پس از کشته شدن عتاب نیز حجاج، سرداران بسیاری برای نبرد با خوارج گسیل داشت، که نه تنها موفق به سرکوب وی نشدند، بلکه با تلفات بسیاری کشته و یا ناچار به عقب نشینی شدند. خالد که پس از عازم شدن پدرش به نبرد خوارج، به جای وی به حکومت ری رسیده بود، پس از کشته شدن او داوطلبانه از حجاج خواست او را در راس سپاهی به سوی خوارج گسیل دارد.حجاج نیز خالد را که دلی پر کینه از خوارج داشت با هزار مرد جنگی بر جناح چپ سپاه نهاد و روانه ی نبرد با شبیب کرد. خالد در پی شبیب خارجی (رهبر خوارج) به اهواز و فارس و کرمان رفت. پس هنگامی که خوارج به سرکردگی شبیب قصد کوفه را کردند، حجاج هراسان، ناگزیر شد تمام توان خود را برای سرکوبی آن ها به کار گیرد.چون جنگ میان خوارج و سپاهیان خلیفه دشوار و شبیب خارجی (شبیب خارجی از رهبران خوارج صفریه و از دشمنان سرسخت عبد الملک بن مروان بود که طی سال های ۷۶ تا ۷۸ هجری، کوفه و بصره را آماج حمله قرار داد.) از پیروزی ناامید شد، سپاهیان خلیفه را رها کرد و به واسط و سپس به اهواز و از آن جا به فارس و کرمان رفت تا مدتی خود و یارانش بیاسایند.حجاج برای تعقیب او دو سپاه پیاپی فرستاد که فرماندهان آن ها از جمله حاکم «حمام اعین» (شهری در نزدیکی کوفه که به اعین، برده آزاد شده ی سعد بن وقاص منسوب است.) به وسیله ی شبیب کشته شد.چون حجاج خبر یافت که شبیب قصد کوفه دارد، عثمان بن قطن و سوید بن عبدالرحمن سعدی را با دو هزار نفر برای مقابله ی او به سبخه فرستاد. سوید و یارانش بر شبیب تاختند؛ ولی کاری از پیش نبردند. حجاج دستور تعقیب شبیب را به سوید داد. شبیب در اسفل فرات (نام رودی در بصره.) قبیله خود را غارت کرد و سپس به بادیه ای به نام خفان رسید که قوم بنی ورثه در آن جا ساکن بودند. شبیب سیزده تن از این قوم از جمله حنظلة بن مالک را کشت. شبیب از قطقطانه و قصر بنی مقاتل و حصاصه گذشت و به انبار رسید و از آن جا وارد دقوقا و آذربایجان شد. حجاج بصره را گرفت و عروة بن مغیره بن شعبه را در کوفه جانشین خود نمود. وی توسط عروه از حرکت شبیب به سوی کوفه خبر یافت و با شتاب هنگام نماز عصر به کوفه رسید.
ورود شبیب به کوفه
شبیب در سال ۷۶ هجری وارد کوفه شد و در قصر حجاج را با گرز کوبید و او را به ناسزا گرفت. سپس به مسجد بنی ذهل که جماعتی از مردم مشغول عبادت بودند، هجوم برده، عقیل بن مصعب و ادعی و عدی بن عمرو ثقفی و ابا لیث بن ابی سلیم را کشتند. مردم از آن شب تهجد و شب زنده داری در مسجد را رها کردند. وی سپس به طور ناشناس حوشب رئیس شرطه را ندا داد که حجاج ترا فراخوانده، او خواست نزد حجاج برود؛ ولی احتمال خطر داد و از رفتن خود داری کرد. آن ها هم غلام او را کشتند. غزاله همسر شبیب نیز به دلیل نذری که کرده بود، دو رکعت نماز در مسجد کوفه به جای آورد که در هر رکعت آن، سوره بقره و آل عمران را خواند. شبیب در اردوگاه خویش اطاقک هایی از نی ساخته بود. حجاج مردم را شبانه دعوت و با آن ها درباره ی سرکوبی شبیب که مردم را سخت پریشان نموده بود، مشورت خواست. مردم از فرط بیم سر فرود آوردند و چیزی نگفتند. از آن میان فردی به نام قتیبه به حجاج گفت :تو از آن رو در نبرد با شبیب ناتوانی که سرداران شریف را با عده ای اوباش به جنگ او می فرستی. اوباش می گریزند و سرداران کشته می شوند. عقیده من این است که تو خود با او نبرد کنی. حجاج گفت: «پس تو برای من لشکری فراهم کن». مردم که از رفتن به جنگ شبیب واهمه داشتند در حال تدارک سپاه، عنبسة بن سعید را نفرین می کردند که باعث آشنایی قتیبه با حجاج شده بود. قتیبه پس از تدارک سپاهی آراسته نزد حجاج رفت و آن دو در محلی به نام سبخه لشکر زدند که شبیب نیز در آن جا بود.
← شروع جنگ
...

پیشنهاد کاربران

بپرس