از جا در رفتناز جا در رفتهاز جان گذشتهاز جانب ساحلاز جای خود برون کردناز جلواز جملهاز جناح حمله کردناز جنبش و حرکت باز داشتناز چرم گاومیشاز چه طریقاز چه منبعیاز چوب ساخته شدهاز حالااز حرکت بازداشتناز حیطه اختیارات او خارج استاز خاطر زداییاز خانواده سلطنتیاز خاک در اوردناز خستگی بیرون اوردناز خشکی در اوردناز خطر اگاهانیدناز خلال ابر یا مه پدیدار شدناز خواب بیدار شدناز خواب بیدار کردناز خود بی خوداز خود بیخود شدناز خود بیخود کردناز خود راضیاز خود سلب کردناز خود گذشتگیاز خود ندانستناز درازااز درون و بیروناز دست دادگیاز دست دادناز دست دادن یکی دو پیاده در برابر تحصیل امتیازاتیاز دست دادنیاز دست رفتهاز دستور اطاعت نکرداز دنبال امدناز دهان بیرون انداختناز دهان بیرون پراندناز دهن یا بینی جاری شدناز دو سرهاز دوراز دوش برداشتاز دیگران جدا کردناز دیگری گرفتناز دین برگشته