𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cry over: گریه کردن برای . . . . . اشک ریختن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in a class by itself: منحصربه فرد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not hear of: قبول نکردن تو کت کسی نرفتن، زیر بار ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vu: فهمیده شده درک شده دیده شده

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a real character: شخصیت جالبی داشتن آدم عجیبی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be doomed to failure: محکوم به شکست بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

down at the heel: کهنه قراضه، زهوار در رفته

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a hug: کسی را بغل کردن کسی را در آغوش گرف ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a kiss: کسی رو بوس کردن بوس دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a push: کسی را هل دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mountain rescue: امداد و نجات کوهستان

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a fat lip: با مشت به دهان کسی زدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blue pages: لیست شماره تماس ادارات و وزارتخانه ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blue pencil: سانسور کردن یا کوتاه کردن متن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shibe: The Shiba Inu is a breed of hunting ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

space odyssey: سفر فضایی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

space bar: کلید فاصله ( صفحه کلید رایانه ) فاص ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wrapped around one's little finger: تحت کنترل خود داشتن تحت کنترل کسی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fucked by the fickle finger of fate: بداقبال بدشانس، نگون بخت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do all in your power: با تمام توان کاری را انجام دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stretch to: کافی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stretched to breaking point: برای نشان دادن آنکه چیزی چقدر نامنا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a rising tide: به صورت قابل ملاحظه و آشکار وبه طور ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

maternity pants: شلوار حاملگی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

excess one's expectations: بهتر از چیزی که انتظار داشتی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

excess your expectations: بهتر از چیزی که انتظار داشتی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

short term solution: محلول با دوام کوتاه مدت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long term contract: بیماری بلند مدت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the pit of one's stomach: عمق شکم عمق وجود

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

my ears are burning: فکر میکنم کسی داره درباره من حرف می ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the groves of academe: موسسات آموزش عالی مانند کالج ها و د ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's ass somewhere: سریع جایی رفتن �با عجله جایی رفتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's ass somewhere: تن لش خود را جایی بردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's ass in gear: حرکت کردن �کون خود را تکان دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get ass in gear: حرکت کردن �کون خود را تکان دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's teeth into something: خود را درگیر سرگرمی جدیدی کردن خود ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get into one's stride: با چیزی راحت شدن رسیدن به کارآمدتر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get into stride: با چیزی راحت شدن رسیدن به کارآمدتر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

add fuel to the flame: آتیش بیار معرکه بودن وضع بدی رو ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get more than you bargain for: روبه رو شدن با وضعیت دشوارتر از انت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tool shed: آلونک ( مخصوص نگهداری ابزار ) انبار ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not know ass from a hole in the ground: هِر را از بِر تشخیص ندادن کاملاً خ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not know one's ass from one's elbow: هِر را از بِر تشخیص ندادن کاملاً خ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut ass: سریع رفتن باعجله حرکت کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut ass: هِر را از بِر تشخیص ندادن فرق عن و ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get down to the nitty gritty: به اصل قضیه پرداختن، سرمطلب اصلی رف ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get down to the nuts and bolts: به اصل قضیه پرداختن، سرمطلب اصلی رف ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nuts about someone: عاشق کسی بودن دیوانه کسی بودن، به ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

garden shed: انباری نگهداری تجهیزات باغبانی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ass licking: چاپلوسی پاچه خواری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cock robin: سینه سرخ نر

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cockatrice: موجودی افسانه ای با سر خروس و بدن ا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

getting third base: رابطه جنسی داشتن با کسی مخصوصا بین ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crow on: قوقولی قوقو کردن ( صدای خروس ) خو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shitload: کلی ( مقدار ) بسیار زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shitload of: کلی ( مقدار ) بسیار زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shitload of trouble: دردسر بسیار زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a shit ton of: بسیار زیاد مقدار بسیار زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a metric shitload of: بسیار زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rare as rocking horse shit: فوق العاده کمیاب تقریباً ناموجود ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be cast down: اندوهگین بودن غمگین بودن ناراحت و ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be worried about: نگران چیزی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

charm the pants off someone: کسی را شیفته کردن کسی را مسحور کرد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go on the charm offensive: خودشیرینی و چاپلوسی و تملق کردن برا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

zero fucks given: هیچ اهمیتی نداره

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dial out: شماره گرفتن �تماس گرفتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bore the ass off: کسل کردن حوصله سر بردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow smoke up one's ass: الکی از کسی تعریف کردن چاپلوسی کسی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on your beam ends: پول خیلی کم داشتن و در شرایط بحرانی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preemption: پیش دستی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut off one's ass: دست از سر کسی برداشتن مزاحم نشدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pinch hit: به جای بازیکنی دیگر ضربه زدن ( بیسب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slam against: محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی ب ...

٢ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on seen: وقتی به کسی پیام میدی و طرف میبینه ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alleviate poverty: کاهش دادن فقر

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard hitting: رک و راست بی پرده، مستقیم

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

usb port: درگاه فلش مموری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rolled up: لوله شده تا شده رسیدن لوله کردن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outbuilding: واژه outbuilding به معنای ساختمان ه ...

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

salve raids: شکار برده

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on one's heels: درست پشت سر کسی بودن کسی را تعقیب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at one's heels: درست پشت سر کسی بودن کسی را تعقیب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rising tide: به صورت قابل ملاحظه و آشکار وبه طور ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at one sitting: در یک دوره زمانی بدون وقفه بدون ای ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thermobaric bomb: یک سلاحی که �پدر همه بمب ها� نامیده ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carousing: باده گساری می گساری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nosing: فضولی کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nurse's office: بهداری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roasting someone: سرزنش شدید �انتقاد شدید

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strive for: آرزو داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

help yourself: بفرمایید در مفهوم اجازه دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

polenta: پوره ذرت پولنتا فرنی ذرت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make things difficult: اوضاع را دشوار کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make an issue of: از چیزی معضل ساختن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take an instant dislike: در نگاه چیزی را نپسندن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look after number one: به فکرخود بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fight an uphill battle: هفت خان رستم کار بسیار سخت و نشدنی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enforce the laws: قانون را اجرا کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not have the heart to do something: دل چیزی را داشتن دل نیامدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

butt heads: درگیر تعارض شدن یا وارد اختلاف نظر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be confronted with: مواجه شدن با روبه رو شدن با مقابل ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

climber: در پارک بازی کودکان

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thermobaric weapon: سلاحی که �پدر همه بمب ها� نامیده می ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch one's breath: نفس خود را حبس کردن ( از روی ترس یا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get off a flying start: شروع خوبی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

close to tears: بغض کرده کم مانده به اشک ریختن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stuck in second gear: به بهترین شکل ممکن عمل نکردن و خیلی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flint: اولین وسیله ساخت بشر از سنگ وسیله ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

change to: به چیز متفاوتی تغییر کردن عوض کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seeded: سابقه دار ( بازیکن به ویژه تنیس ) ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the same league: هم رده ( از نظر کسب موفقیت یا مهارت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

greedy guts: 1 آدم شکم چران آدم شکم پرست، آدم حر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the gutter press: مطبوعات مبتذل مطبوعات سطحی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mortgage payment: قسط مسکن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

oh bugger: وای ( برای بیان خشم )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a visit: ملاقات کردن بازدید کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deploy troops: قشون یا سربازان را در جایی مستقر کر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gloom and doom: موقیت و شرایطی کاملا افسرده وغمگین ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

company with: هم نشینی کردن، الفت داشتن با، مصاحب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bury one's head in the sand: نادیده گرفتن مشکلات

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lemon squeezer: آبمیوه گیر دستی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw doubt on: به شک انداختن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adhesive tape: چسب پانسمان

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dispatching unit: واحد توزیع

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wear more than one hat: مسئولیت های زیادی داشتن چندین مسئو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

luggage carrier: چرخ دستی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spoilt for choice: ناتوان در انتخاب ( به خاطر داشتن گز ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a monkey on back: مسئله بغرنج

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a case of sth: در مورد چیزی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick it up in your ass: حالت بامزه و راحت Fuck you

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the dust settle: آب از آسیاب افتادن بهتر شدن اوضاع

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kitchen porter: کارگر آشپزخانه ( هتل، رستوران و . . ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

follow the lead: رهبر را دنبال کن ( نوعی بازی )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run errand: کار انجام دادن �خرید خانه انجام داد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spoken word: a form of poetry ( traditionally in ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

follow in somebody’s footsteps: به پیروی از کسی کاری انجام دادن پا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cash and carry: بازار فروش عمده کالا در ازای پول نق ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impulse buying: خرید آنی و بی برنامه خرید تفننی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get something off one's chest: خود را خالی کردن بالاخره حرف دل خو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

building society: بانک مسکن صندوق پس انداز رهنی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

avoid like the plague: دوری کردن ار کسی یا چیزی تا حد ممکن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not take something lying down: بی جواب نذاشتن ( حرف زور )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep something in perspective: در نظر داشتن قادر به دیدن یا درک کر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nick something: دزدیدن چیزی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

my mind goes a complete blank: چیزی به ذهنم نمیرسه همه چیز را فرا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live in a world of your own: در دنیا خود زندگی کردن و به اتفاقا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speak too soon: گفتن چیزی قبل از اینکه بدانیم واقعا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baumgartner: فلیکس باومگارتنر ( به آلمانی: Felix ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how long is a piece of string: غیر ممکن بودن تخمین اندازه یا مقدار ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

locked in battle: به مدت طولانی با هم کشمکش داشتن در ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

court reporter: کسی که کلماتی را که همه در طول دادگ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

climbing the walls: به شدت کسل شده و پر از احساسات سرکو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give something a try: کاری را امتحان کردن به کاری دست زد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accounts department: بخش حسابداری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transfat: چربی ترانس نوعی چربی غیراشباع است ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

language school: مدرسه زبان یک مدرسه خصوصی که در آن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sexual abuse: مورد خشونت جنسی قرار گرفتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

off form: رو فرم نبودن ( ورزشکار ) عملکرد خوب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

right under his nose: واضح بودن�آشکار بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on top: در صدر ( مسابقات ) در رتبه اول

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in one's mind's eye: در خیال خود

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pen in: حبس کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick one's nose into: در کار کسی دخالت کردن �فضولی کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put someone on the spot: کسی را خجالت زده کردن کسی را در وضع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw light on: دلیل آوردن �توضیح دادن آشکار کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on one's head: تقصیر خود بودن بر سر کسی خالی شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deadass: کاملا به شدت به کلی به طور جدی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nub: محاوره ای clitoris کلیتوریس

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how's that: تو چی میگی ؟؟؟ نظرت چیه ؟؟؟

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's knickers in a twist: ناراحت شدن از چیزی که خیلی مهم نیست ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wise ass: آدم عقل کل ( تداعی منفی )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hutch: گنجه چینی آلات قفسه کوچک لانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

safety boots: کفش ایمنی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

real character: شخصیت جالبی داشتن آدم عجیبی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

monkey's uncle: شگفت انگیز بودن حیرت آور بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in the driving seat: در جایگاه قدرت دارای قدرت کنترل و ت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull ones weight: سهم خود را انجام دادن مثل بقیه کار ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brainstroming: بارش فکری جلسه ایده پردازی هم فکری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one’s act together: به زندگی خود سروسامان دادن�خود را ج ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preach to the converted: برای باور خوب بودن چیزی مردم را قان ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

land of milk and honey: سرزمین موعود، کنعان سر منزل مقصود س ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cockold: شوهر زن بدکاره

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

promised land: سرزمین مقدس ارض موعود

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

police constable: پاسبان

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dust mop: تی خشک کن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put a stop to something: پایان بخشیدن به چیزی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one's mind goes blank: ( ناگهان ) چیزی به ذهن آدم نرسیدن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

classified ad: نیازمندیها آگهی نامه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mrsa: واژه MRSA یا استافیلوکوک اورئوس مقا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look down upon: با تحقیر ( به کسی ) نگریستن ( کسی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

D: Abbreviation for dick

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

if the shoe fits wear it: قطعا بدون شک از عبارت If the shoe ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cleanser: شیر پاک کن آرایش پاک کن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's hands on: پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی به ت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

climb the ladder: در شغل و حرفه خود پیشرفت کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paper towel: دستمال لوله ای آشپزخانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

form an impression: به وجود آمدن ایده ای در مورد چیزی

٢ ماه پیش

مدال‌های 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏