𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

depend on someone: به کسی وابسته بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look to your laurels: به دستاوردها و پیروزی های قبلی خود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look to one's laurels: به دستاوردها و پیروزی های قبلی خود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with a straight face: چهره عادی و بی تفاوت چهره رسمی و ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

caught napping: قرار دادن ناگهانی ( کسی ) در موقعیت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crap bag: کیف دستی کوچک بدون دسته فردی که کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear of: خلاص شدن �راحت شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

minister to one's needs: کمک کردن به نیازهای کسی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minister to: ( نیازهای کسی را ) برآوردن کمک کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as maintained by: طبق�مطابق، بر اساس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as specified by: طبق� مطابق، بر اساس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as stated by: طبق� مطابق، بر اساس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emerge: بیرون آمدن ( از شرایط دشوار ) جان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lapse: ازکارافتادگی ( موقت ) خطا از بین ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's hand in the till: دزدیدن پول از محل کار یا کارفرما.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's fonger in the till: دزدیدن پول از محل کار یا کارفرما.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have your fonger in the till: دزدیدن پول از محل کار یا کارفرما.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have your hand in the till: دزدیدن پول از محل کار یا کارفرما.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

airbrush: به عنوان اصطلاح چیزی را بهتر از وا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

comfortingly: به شیوه ای دلگرم کننده یا تسلی بخش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lodged in something: در چیزی اسکان داده شده است در جایی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lodge in: اعطا کردن ( اختیارات و غیره ) ، داد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lodge in: اعطا کردن ( اختیارات و غیره ) ، داد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pencil in: زمان مقرر کردن ( به صورت موقتی و با ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shark infested: ( از یک بدنه آبی ) که حاوی تعداد زی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rat infested: ( مکان یا کشتی ) که موش زیاد دارد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the best of a bunch: بهترین یا مناسب ترین فرد در گروه د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the best of a bad bunch: بهترین یا مناسب ترین فرد در گروه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the best of a bad lot: بهترین یا مناسب ترین فرد در گروه د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't win all em: موفقیت در هر کاری که انجام می دهید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't win em all: موفقیت در هر کاری که انجام می دهید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't win them all: موفقیت در هر کاری که انجام می دهید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not see the wood for the trees: درک نکردن یا متوجه نشدن یک موقعیت ی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

back in the late: برمیگردد به اواخر . . . . .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

self conduct: مواظب رفتار خود بودن خوب رفتار کرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intrude upon: زور دادن، پیش راندن، داخل کردن، وار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intrude in: زور دادن، پیش راندن، داخل کردن، وار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

who shall remain nameless: برای مشخص کردن اینکه شخصی در یک بحث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

someone who shall remain nameless: برای مشخص کردن اینکه شخصی در یک بحث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

someone who must remain nameless: برای مشخص کردن اینکه شخصی در یک بحث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

who must remain nameless: برای مشخص کردن اینکه شخصی در یک بحث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't look at me: رو من حساب نکن تمایلی برای انجام ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the wee small hours: همان ساعات اولیه بعد از نیمه شب. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

witching hour: نیمه شب Midnight

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the witching hour: نیمه شب Midnight

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a reality check: واقع بین بودن واقعیت چیزی را درک کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bee in one's bonnet: وسواس فکری، درگیری یا مشغولیت ذهنی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cocaine fuelled: مصرف کندده کوکائین

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the land of nod: خوابیده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ungodly hour: زمان نامناسب ( خیلی زود یا خیلی دیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ungodly hour: زمان نامناسب ( خیلی زود یا خیلی دیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at some ungodly hour: زمان نامناسب ( خیلی زود یا خیلی دیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at an ungodly hour: زمان نامناسب ( خیلی زود یا خیلی دیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the heats: در دوره مقدماتی مسابقه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull the strings: اعمال نفوذ کردن پارتی بازی کردن ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tuberculoma: توده غیر نئوپلاستیک، معمولا در ریه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go smash: ویران کردن به قطعات ریز تبدیل کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay scratch: تیکاف کشیدن ( اتومبیل ) سریع گاز د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ask me another: من نمیدونم زمانی که فرد پاسخ سوال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push your luck: کاری خطرناک انجام دادن که می تواند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push your luck: کاری خطرناک انجام دادن که می تواند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rumors are rife: شایعات بسیار زیاد است شایعات زیادی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ever worsening: روز به روز بدتر شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

toll charging: هزینه عوارض برای عوارض هزینه درخوا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mark the end of something: باعث پایان یافتن چیزی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mark the beginning of something: باعث شروع چیزی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't please all of the people all of the time: شما نمی توانید همه مردم را راضی نگه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

throw a spanner into the plans: چوب در چرخ کسی گذاشتن. ایجاد مشکل ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay lip service in something: حرف مفت بدون عمل موافقت با چیزی بد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look at for the number on: به فکر خود بودن اول خود را در نظر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well remember: به یادماندنی خوش خاطره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wedlock suits you: ازدواج بهت ساخته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

internet minister: کشیش اینترنتی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wander about: سرگردان بودن سردرگم بودن پرسه زدن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

medallion number: شماره شناسایی صادر شده توسط کمیسیون ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taxi medallion: شماره مجوز تاکسی که از طرف تاکسی را ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bonus: مزیت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

perk up one's ear: توجه کسی را جلب کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to an extent: به اندازه ای

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to an extent: به اندازه ای

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

undermine someone's belief: عقیده کسی را سست کردن �باور کسی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

weaken someone's belief: عقیده کسی را سست کردن �باور کسی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one's own boss: برای خود کار کردن �آقای خود بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clinch: قرارداد بستن � ( با موفقیت ) به دس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

friendly take over: خریده شدن یک شرکت توسط شرکت دیگر یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hostile take over: خریده شدن یک شرکت توسط شرکت دیگر یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mount on: سوار کردن بر، قرار دادن ( بر فراز چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the cards: احتمال وقوع چیزی وجود داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bounce: برگشت خوردن ( ایمیل ) ارسال نشدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buoyant: پررونق شکوفا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dry up: کمتر و کمتر شدن به تدریج کاهش یافت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bailout: کمک مالی دولت وام به کشورهای خارجی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bailout: کمک مالی دولت وام به کشورهای خارجی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

build up: [فعل] تقویت کردن بهتر کردن زیاد ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outgoings: مخارج دائمی هزینه های همیشگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard hit: به شدت تحت تاثیر قرار دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

severely hit: به شدت تحت تاثیر قرار دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

badly hit: به شدت تحت تاثیر قرار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cabinet minister: وزیر کابینه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cabinet pudding: کیک کشمشی پودینگ کابینت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stake out: ادعا یا حق مالکیت ایجاد کردن، مورد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow up out of proportion: مسئله ای رو خیلی گنده اش کردن از کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poke one's nose in someone's business: در کار دیگران فضولی کردن دخالت بی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

poke one's nose into someone's affairs: در کار کسی دخالت کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poke one's nose in something: در کار کسی دخالت کردن در کار دیگران ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quite so: کاملا همین طوره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

private health insurance: هر گونه پوشش بیمه درمانی که توسط یک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

healthcare provision: بیمه خصوصی سلامت و درمان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

healthcare provision: بیمه خصوصی سلامت و درمان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spring out at: به کسی حمله ور شدن ( به صورت ناگهان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spring in one's step: شور و اشتیاق�انرژی، سرزندگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

surge in: افزایش یافتن در چیزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cwu: Communication Workers Union

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's finger in the till: دزدیدن پول از محل کار یا کارفرما.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay one's hands on: پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی به ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rattle up: به ثمر رساندن مقدار مشخصی از امتیاز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smoke rocket: یک موشک با کلاهک که حاوی موادی برای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boil down to something: در نهایت به چیزی ( یا جایی ) رسیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drive someone crackers: کسی را به شدت آزردن�کسی را دیوانه ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drive crackers: کسی را به شدت آزردن �کسی را دیوانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give a bob: ( به عنوان ادای احترام ) سرخم کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

puzzle about: ذهن خود را درگیر چیزی کردن �به چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

address something: فکر کردن در مورد یک وضعیت دشوار و ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make a dent in: کاهشی در اندازه یا مقدار چیزی ایجاد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take something in one's stride: کم نیاوردن قبول کردن و حل کردن یک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

regardless: �به هر حال �به هر جهت در هر صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in perfect condition: به نویی و تمیزی روز اول� در بهترین ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arc and compass: قوس و پرگار نشان فراماسونری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

will you do something: لطفا این کار را انجام بده Please d ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quill pen: قلم پر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a big deal: چیزی را بیش از حد مهم جلوه دادن� چی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

boobies: مَمه، پستان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's been one of those days: دوباره از آن روزهای سخت است

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's not somebody's day: روز کسی نبودن�بدبیاری آوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my mind goes blank: چیزی به ذهن آدم نمیرسه همه چیز را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you've got nothing to lose: دلیل نداره انجامش ندی چیزی برای از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by a country mile: با اختلاف زیاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn on one's heel: دور پاشنه پا چرخیدن �پیچیدن ( و مسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn one's stomach: حال بهم خوردن �دل آشوب شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get your hands on: پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی به ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay your hands on: پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی به ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crack a crib: به زور وارد خانه شدن دزدی کردن به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

find it hard: احساس میکنم برام سخت و دشواره چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

raw dogging it: سکس کردن بدون استفاده از وسایل محاف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rawdogging: سکس کردن بدون استفاده از وسایل محاف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

so as not to do something: تا کاری را نکردن تا مانع انجام کار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so as not to do something: تا کاری را نکردن تا مانع انجام کار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hairy manilow: به عنوان شوخی به خایه مرد یا واژن خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pussyfoot around: احتیاط کردن در گفتار و کردار تا مبا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to get a word on edgeways: مجال گفتن پیدا نکردن مجال قحبت پید ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reason out: پیدا کردن راه حل برای مشکل یا مسئله ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a quickie: سکس سریع داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wink back: با چشم به هم زدن زدودن یا کنار زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

adult shop: مغازه ای که محصولات مرتبط با رابطه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sex shop: مغازه ای که محصولات مرتبط با رابطه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have control over: قدرت هدایت یا مدیریت شخصی یا چیزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

resigned to: به خود قبولاندن رضایت دادن به چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

authorized personnel only: ورود افراد متفرقه ممنوع

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to take a pinch of snuff: تصاحب کردن یا سرقت کردن برای گرفت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a pinch of snuff: تصاحب کردن یا سرقت کردن برای گرفت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a word in one's ear: حرف محرمانه و خصوصی در گوش کسی گفتن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bury ones head in the sand: مثل کبک سر در برف فرو بردن نادیده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beyond one's shelf life: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to ghost of a chance: �شانسی برای موفقیت نداشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zante currant: مویز انگور یا کشمش بی دانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cast light on: دلیل آوردن �توضیح دادن آشکار کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let the matter rest: بحث کردن و رسیدگی کردن به موضوعی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hottie mcbody: آدم بسیار جذاب ( به ویژه زن جوان )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ridiculously: به طور باورنکردنی به طور غیر قابل ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ridiculously: به طور باورنکردنی به طور غیر قابل ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pon my word: بشرافت ام سوگند

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put on the shelf: چیزی را به تأخیر انداختن یا در انجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put something on the shelf: چیزی را به تأخیر انداختن یا در انجا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

depose: معنی که آقای پدرام نوشته درسته یکی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pop a chub: نعوظ داشتن سیخ کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rub nub: مالیدن کلیتوریس خانم ها جهت رسیدن ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cutesy: ( عامیانه - آن که سعی می کند زیبا ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nous verrons: خواهیم دید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn one's hand to: انجام دادن کاری به خوبی علی رغم ندا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take to the bush: یه اصطلاح استرالیاییه فرار کردن زن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

onsen: چشمه آبگرم ژاپنی مثل چشمه آب گرم خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

onsen: چشمه آبگرم ژاپنی مثل چشمه آب گرم خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see ya later alligator: به زودی می بینمت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

big o: به اورگاسم رسیدن به اوج لذت جنسی ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gas stands: جایگاه سوخت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get ass: رابطه جنسی داشتن با عجله به جایی ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

directed: خطاب به کسی چیزی گفته شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

time out of joint: وضعیت آشفته همه چیز به هم ریخته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hen do: جشنی که برای زنی که در شرف ازدواج ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

laff off: laugh off

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

front steps: پله جلو خانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

watertransparent: وسایلی شفاف مانند شیشه پلاستیک و . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

removal van: کامیون حمل اثاثیه ون باربری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

security gate: حفاظ در ورودی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dry mop: تی گردگیری تی خشک کن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a tool: عجب احمقی عجب بی شعوری عجب خریه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what a tool: عجب احمقی عجب بی شعوری عجب خریه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roach killer: سوسک کش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bug spray: اسپری حشره کش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

insect spray: اسپری حشره کش

١ سال پیش

مدال‌های 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏