تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[با دست] ⇦ راه بردن، پرواز دادن [کبوتر و . . . ]

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[پسوندی] ___ساز drug maker ← داروساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاهش دادن، کم کردن، کاستن

پیشنهاد
٠

گیر یک آدم نادرست ( نادرستکار ) افتادن، به دستِ یک آدم نادرست ( نادرستکار ) افتادن، به دست نااهل افتادن، دستِ یک آدم ناجور افتادن

پیشنهاد
٠

گیر یک آدم نادرست ( نادرستکار ) افتادن، دستِ یک آدم نادرست ( نادرستکار ) افتادن، به دست نااهل افتادن، دستِ یک آدم ناجور افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به قلاب وصل کردن، به چَنگَک متصل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اینجور که معلومه، اینجور که پیداست، اینجور که مشخصه، اینجور که بوش میاد، ظاهراً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1 ) پایه ام 2 ) حله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تو یک چشم به هم زدن، چشم روی هم گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 ) چی شده؟، چه خبر شده؟، چه اتفاقی افتاده؟، چه خبره؟ 2 ) مردم ( راجع به . . . ) چی می‎گویند؟ 3 ) مشکل ( یک شخص ) چیه؟، موضوع چیه؟، مسئله چیه؟، قضیه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1 ) چی شده؟، چه خبر شده؟، چه اتفاقی افتاده؟، چه خبره؟ 2 ) مردم ( راجع به . . . ) چی می‎گویند؟ 3 ) مشکل ( یک شخص ) چیه؟، موضوع چیه؟، مسئله چیه؟، قضیه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کله خر = احمق، ابله، کسخل

پیشنهاد
٧

( هیچ ) معلوم هست اینجا چه خبره؟ معلوم هست چه اتفاقی افتاده؟ معلوم هست چی شده؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sitch مخفف کلمه ی Situation می باشد. موضوع/مسئله/قضیه/ اوضاع/شرایط از این قرار است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

your health and your body’s ability to fight illness ____________________________________________ سیستم ایمنی بدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

بگو ببینم!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

take somebody ↔ in [old - fashioned] if the police take someone in, they take them to a police station to ask them questions about a crime. ———————— ...

پیشنهاد
١

دست یک آدم نادرست افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Stand Clear ( of ) فاصله گرفتن ( از ) ، دور ایستادن، عقب ایستادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

از ابتدا/شروع/ اول ( ماجرا/داستان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

حواست رو جمع کن، هوشیار باش ( دقت کن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

used to say that one is willing to admit that at least part of something someone says is true باید اعتراف کنم [که]ـ ————————————————————————————————— ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیلی جذابی

پیشنهاد
١

رازی را فاش نکردن، رازی را برملا نکردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از اذیت کردن کسی دست برداشتن، کاری به کار کسی نداشن، کلافه نکردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

سرزدن به کسی یا جایی، جویای حال و احوال کسی ( یا کسانی ) شدن