پیشنهادهای sarmortazavi (٣٢)
در زندگی به کار آمدن چیزی … ( مثل این جمله: درس هایی که در مدرسه یاد گرفته بود در زندگی به کارش آمدند )
شایع کردن - شایعه کردن - اشاعه دادن - چو انداختن
مشکوک - منفی باف
گیر افتادن - گیر کردن
عالی رتبه
جارو کردن - زدودن
جا گذاشتن ( چیزی در جایی ) / فراموش کردن
پس روی کردن - عقب افتادن - عقب ماندن
همان دور و برها/همان نزدیکیها/همان اطراف
پرواز کردن ( ترک فرودگاه )
تیز هوشی و سرعت انتقال بالای افکار
گاهی ( کمر ) هم معنی میده People who use computers all the time often suffer from back problems.
( در مورد نامگذاری ) از روی ( نامِ ) ، به افتخار ، به یاد بود My parents named me after my grandfather
ناگهان زدن زیر. . . . ( خنده/گریه/فریاد/. . . . )
اصلا حرفشم نزن/اصلا امکان نداره/دیگه راجع بهش بحث نکن/غیر ممکن بودن/ممنوع بودن/امکان نداشتن/جای بحثی باقی نمیماند/جای بحث نداشتن
به نسبتِ
خو گرفتن به
دادگاه / محکمه
بِزِه
عادت داشتن/کردن استفاده کردن They used to use swords in battles in ancient times آنها ( عادت داشتند به ) ( استفاده از ) شمشیر در نبردها ار دوران باست ...
کسی را به حقش یا سزای اعمالش رساندن ( مجازات/تنبیه کردن ) حق کسی را کف دستش گذاشتن
مستند و قابل استناد
دلسوزی کردن برای
صبح به این زودی
مطابقت دادن خود با. . .
به خود قبولاندن - قبول کردن چیزی - پذیرفتن چیزی - تن به انجام کاری دادن - با چیزی کنار آمدن - تن به کاری دادن ( علارقم میل باطنی )
خودخواسته
خودجوش
لبو
تلمبه ( برای باز کردن گرفتگی لوله های آب )
کارت خوان - دستگاه پوز فروشگاهی
جعبه مینیاتوری برق ( جعبه فیوز برق )