پیشنهادهای زهرا نیرومند (١,٧٠٦)
او را به بارگاه برد و امر نمود تا کوس بشارت زدند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ امر کرد تا بر طبل شادمانی، خوش خبری زدند
در این هنگام، سپاه دشمن او را گرفته نزد مظفرشاه بردند اما شاه از او خوشش آمده، او را میرغضب خود کرد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند )
طی منزل کرد: یعنی سفر کردن، منازل یا آبادی ها را پشت سر گذاشتن، مثل همان طی طریق کردن است با این فرق که در اینجا راه و سفر جاده ای داری و در کاروانس ...
گفت: �این کاغذ را ببر به هند و به خالویم "مسلم شاه" بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ خالو یعنی دایی
زن عمو گفت: �من حرفی ندارم اما باید چهل بار قماش با یک هزار ریال صداق بدهی تا دختر را به تو بدهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ صد ...
زن عمو گفت: �من حرفی ندارم اما باید چهل بار قماش با یک هزار ریال صداق بدهی تا دختر را به تو بدهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛بیش ...
او را گرفته نزد پادشاه بردند. شاه گفت: �این چه اساس است؟� ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ اساس به معنی بنیان، قانون، فرزند است و در ای ...
نجار زنی وجیهه رو داشت، آدم چوبی به او عاشق شد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ زیبارو
چون وقت خواب قرعه زدند، اول به اسم نجار آمد تا کشیک بدارد. ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) ؛ ( مصدر مرکب ) قرعه انداختن، یعنی انتخاب یکی ...
گفت: �عیبی ندارد خاطرت را مکدر نکن. من کنیز دیگری برای تو می خرم. � ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) ؛ عیبی ندارد. فکرت را ، خودت را افسر ...
میمنه دان: تنور تا آن که روزی آتش در میمنه دان انداختم، او را به نزد خود طلبیدم. او آمد تا آتش را خاموش کند، او را نیز در تنور انداختم و به کام دل ...
شب و روز تمامِ خاکِ خانه را به سر می ریختم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ شب و روز در خانه به فکر این بودم که چطوری این مشکل را حل ک ...
پدرم مرا به جهت پسرعمم نامزد نمود. من از این کار متأثر شدم و چند روزی مهلت خواستم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ من از این کار نارا ...
گفت: �مرحبا به کار نمی آید، اینها را من قبول ندارم. اگر به من دست دادی فبها . من این امر را پنهان می کنم؛ والا تو را رسوا خواهم کرد. � ( چهل طوطی، وی ...
من متوحش و سراسیمه شده، برخاستم او را در پرده گلیمی پیچیدم. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ پرده ای از جنس گلیم
سیب و به را خرد کرده، حبی به در دهان او گذرادم. که ناگاه پسر عطسه زد و بِه، به حلق او ماند و او را خفه کرد. گِزلِک از پشت سر او بیرون آمد، فوراً افتا ...
من قدری زر نزد او ریخته، گفتم: �اینها از آن تو می باشد. � گفت: �من لایق اینها نیستم و ضایع می شوند. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ ...
دختر پادشاه که از بالای قصر تماشا می کرد، از آخر کار آن سه نفر در عجب ماند که این چه سری است. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ یعنی از ...
از هول جان، پایم را به دیگ زدم، به زمین ریخت. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ از ترس از دست دادن جانم
گفتم: �خوف مدار. یک اسب بکش و باد بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومن ) ؛ یعنی نترس. یک اسب را بیار بکش و کباب کن.
دستی از غیب رسید و مرا ربود ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ یعنی دستی از ناکجا، جایی نامعلوم که چشم و عقل و درک و حس به آن راه ندارد. ...
آوازه ات بلند است: کنایه از اینکه تو به خوش نامی یا بدنامی در همه جا معروفی، همه تو را با این خصایص می شناسند. چرا که نام تو ای امیر، از خورشید هم د ...
اگر می خواهی فردای قیامت خونم به گردن تو باشد که هیچ. والا حیا کن. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ وگرنه خجالت بکش، شرم کن، کنایه از م ...
بر خاکسترنشینان دور قصر دلارام نیز خرجی داد، هر یک را خشنود نموده، به ولایت خود فرستاد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ به آنها خرج سف ...
جگر مرغ بیرون آمد و سعید بی تأمل آن را خورد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ بی درنگ، فوراً، بدون لحظه ای مکث یا صبر کردن، بدون کوچکتر ...
گریه و زاری ای آغاز نمود که مرغ هوا نیز دلش به احوال او سوخت. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : همچین گریه و زار ای ای کرد که حتی پرندگا ...
فریاد برآورد: �ای جوان این چه کاری است که می کنی. من دست به تو ندهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : اجازه ندادن، تسلیم نشدن، همراهی ...
چون اینها را فهمید بسیار خوشوقت شد ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : جمع اوقات خوش، به معنی داشتن وقت یا حال شاد، خوشحال، خوش و خرم است. ...
فرستاد قدری شراب کهنه حاضر ساختند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) : فرستاد تا مقداری شراب جا افتاده، قدیمی که خیلی زودتر مست می کند و گ ...
پس بزم مرتبی آراست. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) یعنی پس جشن یا مهمانی هدفمندی را آماده کرد، برپا کرد.
گردش ایام کنایه از بازی روزگار این از گرش ایم است. اما از گردش ایام بشنو که . . .
افسانه ساز کرد یعنی بهانه آورد که . . .
شب دیدنی کند یعنی دید و بازدید کند، او را در شب ببیند، شب به او مهمان شود.
هی ای گفت یعنی گفت ای داد. با توجه به متن یعنی افسوس خورد یا گفت ای لعنتی. زن عجوزه با حرص چرخید و هی ای گفت. ( چهل طوطی ویرایش و بازنویسی زهرا نیرو ...
مرحبا به تو. عجب مهمان داری کردی! یعنی آفرین به تو با این طرز مهمانداری کردنت، با این ارزش قائل شدنت برای مهمان، احترام مهمان نگه داشتنت.
زن از او کام دل خواست، یهودی هم کام دل از او طلب نمود. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) یعنی زن از او بوسه خواست و مرد یهودی هم متقابلا ...
آرزو به کام دل رسیدن یعنی به آرزوی مهم خود رسیدن کام دل گرفتن یعنی بوسیدن طرف مقابل، بوسیدن کسی برایش مهم است
کام دل گرفتن یعنی طرف مقابل را بوسیدن به کام دل رسیدن یعنی به آرزوی مهم یا دیرینه ی خود رسیدن
بیشتر به معنی بوسیدن است
چندان افسانه خواند که دل زن آتش گرفت و بی قرار وصل مرد یهودی شد. ( چهل طوطی، بازنویسی و ویرایش زهرا نیرومند ) یعنی آنقدر در گوش زن حرفهای دلفریب زد ...
صاحب دولت شد: خوشبخت شد، صاحب بخت و اقبال نیکو شد، توانگر و بین مردم قابل قبول یا پسندیده شد، صاحب مال فروان شد
زن عجوزه چون خرس تیر خورده به هزار غرغر و لندلند مراجعت کرد. ( چهل طوطی - ویرایش زهرا نیرومند )
آبروی خود را ریختن یعنی آبروی خودم را بردم، باعث از بین رفتن اعتبار و ارزش خودم شدم.
چقدر تو خوفناکی! کنایه از اینکه چقدر تو ترسناکی. چقدر باعث ترس و وحشت من می شوی. خوف نکن: نترس. با رفتارت باعث ترس من نشو.
اسباب عیش و طرب: وسایل شادی و نشاط و خوش گذراندن اسباب عیش و طرب در آن تمام برجا و مهیا دید: وسایل شادی و نشاط و خوش گذراندن را در آنجا آماده و کامل، ...
روی یا رو ندارم تا نزد بازرگانزاده روم: کنایه از خجالت کشیدن است. ( چهل طوطی ویرایش زهرا نیرومند )
هفت شبانه روز یعنی به مدت هفت شب و هفت روز. مثلا هفت شبانه روز عروسی گرفتند.
پادشاه عادل خلعت داد دختر را و عقد بسته به پسر سپرد یعنی پادشاه عادل به دختر چشم روشنی داد و او را به عقد پسر درآورد و دستش را به دست پسر داد. ( از ک ...
دختر به پادشاه عرض کرد: �امروز روز عدل تو است. باید با انصاف و عدل، نتیجه ی اعمال هر یک را بدهی. � امروز روز عدل تو است یعنیامروز روز برقراری عدالت و ...
چون روز دیگر شد: یعنی چون فردا شد. . .