تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کفر کسی را درآوردن، کسی را به شدت عصبانی کردن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مغلطه کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت گرفتن، از کاه کوه ساختن، چیزی را بیهوده بزرگ و مهم جلوه دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصمیم الله بختکی، با تاس ریختن تصمیم گرفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سگ دست. آموز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Go to the dogs معادل انگلیسی این اصطلاح عامیانه است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توفیق اجباری، چیزی که ابتدا خوشایند نیست اما بعدا مشخص می شود که خوب بوده

پیشنهاد
٠

مسائل ک نزاع های خانوادگی و شخصی خود را بر ملا کردن، آبروی خود را بردن

پیشنهاد
٠

( عامیانه ) : گروهی این و گروهی آن پسندند

پیشنهاد
٠

با چیزی که قبلا گفته شد کاملا فرق داشتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توافق برای خاتمه بحث، پذیرش اختلاف عقیده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماجرا چیز دیگری بودن، خلاف چیزی عیان یا ثابت شدن، ( با چیزی ) مغایرت داشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با کسی سر و کله زدن، کلنجار رفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیش و نوش کردن، خوشگذرانی کردن، عشق و حال کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جای والدین

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاف، عاطل، بیکاره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محک عقیده: شخص یا گروهی که واکنش های آنها به ایده های پیشنهادی قبل از انتشار عمومی به عنوان آزمونی برای تعیین اعتبار یا موفقیت احتمالی این ایده ها اس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

راهبردیا برنامه برای پیروزی یا موفقیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جداسازی و تفکیک دو یا چند چیز از هم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

موضع گیری، اتخاذ دیدگاه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در مسیر خود ) با کسی یا چیزیروبه رو شدن، به کسی یا چیز برخوردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علت رفتار ( خاص ) فرد چیست، چرا فرد این گونه رفتار می کند

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوجوان نازه بالغ شده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بعدا به مکان یا چیز دیگری منتقل شدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با قربانی کردن کسی، به قیمت خراب کردن کسی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فقط و فقط

پیشنهاد
٠

کسی را متزلزل ساختن، رای یا نظر کسی را تغییر دادن، کسی را سر جای خود نشاندن، باد کسی را خالی کردن، کسی را خیط کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معنای خویشتنداری و کف نفس، راساً عمل کردن هم می توان معنی کرد. مثال: She acted with personal agency.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توانایی فرد در کنترل رفتار و واکنش هایش به تحریکات خارجی، نوعی خودکنترلی، کف نفس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطقه ی مورد تخاصم: منطقه ای که بین طرفین درگیر توافق شده است و هیچ یک از طرفین درگیری نمی توانند آن را اشغال یا برای اهداف نظامی استفاده کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعارض آمیز، متناقض، تناقض گونه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در غل و زنجیر، زندانی، محبوس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناگهان مکث کردن، بطور ناگهانی متوقف شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به ویژه به خاطر این که. . . ، مخصوصا به این خاطر که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آماده شلیک کردن