امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شب به خیر: مساکم اﷲ بالخیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برطبق: بسته به . . . . . . . . . ، بر حسب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل به چیزی خوش کردن: اصطلاح

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گشادن: فتق

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به خدمت کسی رسیدن: به دیدار شخص مهمی رفتن/ ( کنایه ) ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هی بتمام قد بلند شدیم و نشستیم: نمونه ای از نثر آل احمد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ستور: دواب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دزد: دزد دیروز خانه ی افشین را زده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مهام امور: امور خطیر و دشوار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مراتب: از مراتب فضل دوستان مطلعیم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

طاق کلاه: بالای کلاه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غصه خوردن: خود خوری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

غصه خوردن: خود خوری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رونویسی: صورت برداری، صورت برداشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اداری مانند: صفت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

علل: به همین علل . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شق و رق: اتو کشیده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محکم امدن: خودی نشان دادن ، روی کسی درآمدن ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقا بالا سری: ( مجازاً ) بی مورد در کار دیگران دخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کسی را دم خورشید کباب کردن: کنایه از مجازات سخت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کسی را از نان خوردن انداختن: نان کسی را آجر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دک کردن: دست به سر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چطور: چطور شد که . . . . . . . . . .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به حرف اوردن: اصطلاح

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حرف کشیدن: زیر پا کشی کردن ، با زرنگی کسی را ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وقاحت: وقاحت را با گفتن . . . . . . به حد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خرج غیرضروری: برج

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملزومات: سور و سات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تجهیزات: سور و سات

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از اب تکان نخورد: هیچ اتفاقی رخ نداد.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هوس کردن: دنگ ( کسی ) گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر و دوش هم بالا رفتن: کنایه از ازدحام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باج گرفتن: نقره داغ کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جریمه نقدی: نقره داغ

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جزای نقدی: نقره داغ

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بو بردن: در بردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیشخور کردن: گرفتن و صرف کردن تمام یا قسمتی از ح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کم گذاشتن: کم کردن ، کسر کردن پول آن یخچال و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کسر کردن: کم گذاشتن پول آن یخچال و فرش ها را ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش انداختن: مقدم داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترجیح داشتن: تقدم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدی: بدی کار این بود که . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کاغذ پاره: ورق پاره

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به فراخور: به تناسبِ . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به فراخور: به تناسبِ . . . . .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

غیرشهوانی: بلغمی مزاج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امیزش ناخواه: بلغمی مزاج Asexual

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گوشمالی دادن: به خدمت کسی رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وارد بودن: دستی در کاری/چیزی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نا ازمودگی: ( هیچ ) دستی در کاری/چیزی نداشتن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از طول: از درازا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چروک برداشتن: چین برداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کیس خوردن: چین برداشتن ، چروک برداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در خطر بودن: دَمِ چک بودن ( عامیانه )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به مخاطره انداختن: کسی را در دَمِ چک گذاشتن ( عامیانه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در معرض خطر گذاشتن: کسی را در دَمِ چک گذاشتن ( عامیانه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش شکل: خوش هیکل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش ریخت: خوش هیکل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش هیئت: خوش هیکل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زیر پا داشتن: صاحب بودن او دنیا را زیر پا داشت.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به کله ام زد که: ( اصطلاح ) یک مرتبه/یکهو به کله ام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیزار گرفتن: ( اصطلاح ) متنفر شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مرده شور چیزی کسی را ببرد: ( اصطلاح )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sunburnt: آفتاب سوخته

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش قامت: خوش قد و قواره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خوشحال شدن: گل از گل کسی شکفتن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خندان شدن: گل از گل کسی شکفتن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشعوف شدن: گل از گل کسی شکفتن.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوب فهمیدن: خرفهم شدن ( مقابل شیرفهم شدن ) مث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیروزه: ( مقابل امروزه )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hatch: از تخم سردرآوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شادی اور: دلخوشکنک آنچه که موقتا مایه دلخوشی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شادی بخش: دلخوشکنک آنچه که موقتا مایه دلخوشی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موجب مسرت: دلخوشکنک آنچه که موقتا مایه دلخوشی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قدم اهسته کردن: آهستن سرعت گام ها

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وعده وعید: وعده سر خرمن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وعده سر خرمن: - وعده وعید دادن ؛ قول و قرارهای نا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارعاب: وعید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مرعوب ساختن: وعید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مرعوب کردن: وعید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترس دادن: وعید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قلم صد تا یک غاز زدن: کنایه از تحریر بیهوده و خسته کننده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دوام اوردن: دوام کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

طول کشیدن: دوام کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

برقرار ماندن: دوام کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به طول انجامیدن: دوام کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به درازا کشیدن: دوام کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تداوم یافتن: دوام کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پایدار ماندن: دوام کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دوام کردن: این کار سه چهار ماه بیش تر دوام نکر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقصی: از اقصی نقاط جهان=از دور دست ترین ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقصی: از اقصی نقاط جهان=از دور دست ترین ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پیر ناتوان: پاتال/پیر پاتال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

علیل: پاتال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی عرضگی: بی دست و پایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عجز: بی دست و پایی بی قدرتی. بی زوری. ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست به یکی کردن: ( اصطلاح )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نیم جویده: نیمه جویده ، ناقص جویده شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در سر راه کسی ایستادن: ( اصطلاح )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سق: به سق کشیدن=به دندان گرفتن او نان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به سق کشیدن: به سق کشیدن=به دندان گرفتن او نان ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خدمتکاری: خوش خدمتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چاپلوسی: خوش خدمتی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زلزل: بربر، بر و بر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به این طریق: به/با این طریق

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سر کلاف را به دست کسی دادن: ( اصطلاح )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دو تومانش خریدم: به دو تومان خریدمش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خود را موظف به ارشاد کسی ندانستن: ضامن بهشت و دوزخ کسی نبودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زبان: سر زبان داشتن ( اصطلاح ) = خوب سخن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سر زباندار: کسی که می تواند مطلب خود را بی خجال ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جاپا: در این گرانی ها ، جاپای سلطان سابق ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تبعیض قائل شدن: خاصه خرجی کردن استثناء گذاردن.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تبعیض قائل شدن: خاصه خرجی کردن استثناء گذاردن.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استثناء قائل شدن نسبت به کسی: خاصه خرجی کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به قصد: به قصدِ. . . . . . . . . . . . =به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیدا شدن: آفتابی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اغفال کردن: رو دست زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جا خوردن: یکه خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جا خوردن: یکه خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستور دادن: گفتن گفتم که برایش چایی بیاورند.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دستور دادن: گفتن گفتم که برایش چایی بیاورند.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چارزار: چهار هزار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیمان گرفتن: قول گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خر نر: خره نر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نوپا: خرده پا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جدیدالتاسیس: خرده پا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متوجه شدن: به خود آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هشیار شدن: به خود آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هشیار گشتن: به خود آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کفایت کردن: بس شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کافی شدن: بس شدن ، کفایت کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اندازه شدن: کفایت کردن ، کافی شدن ، بس شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اغراق: تخم دو زرده کردن = کنایه از کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غلو: تخم دو زرده کردن = کنایه از کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

غلو: تخم دو زرده کردن = کنایه از کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مرض: دچار مرضی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رفع تکلیف: رفع تکلیف ؛ سرسری و با بی میلی انجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسقاط تکلیف: رفع تکلیف ؛ سرسری و با بی میلی انجا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرسری گرفتن: رفع تکلیف ؛ سرسری و با بی میلی انجا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قلق: چم و خم کار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قلق: لم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

راز و رمز کار: چم و خم کار ، قلق ، فوت و فن کار ، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قلق: شگرد ( کار )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فوت و فن: راز و رمز کار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سر کردن: روسری سر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بزک کردن: تند بزک کردن=آرایش غلیظ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بزک کردن: تند بزک کردن=آرایش غلیظ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستگیر کسی شدن: دستگیر کسی شدن ؛ مفهوم و معلوم اوگش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مفهوم شدن: دستگیر کسی شدن مفهوم و معلوم اوگش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

معلوم گشتن: دستگیر کسی شدن مفهوم و معلوم اوگشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ان طور: آنطور که ناظم خبر می داد یکسالی بود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هر لحاظ: روی هم رفته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از هر لحاظ: روی هم رفته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستی در صورت بردن: بزک کردن ، آرایش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بزک کردن: دستی در صورت بردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

این دست و ان دست کردن: ( اصطلاح ) تعلل و فوت وقت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همان دم: آناً

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در دم: آناً

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اطلاع: اینرا هم اطلاع داشته باشید که فقط د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وحشت گرفتن: وحشت گرفتن حامد وحشتش گرفته بود.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گود نشسته: چشم های گود نشسته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

همه: من همه اش درفکرِ . . . . . . . . بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به سامان کردن: سر و صورت دادن منظم کردن سازمند ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سازمند کردن: سر و صورت دادن ، به سامان کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منظم کردن: سر و صورت دادن ، به سامان کردن ، سا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرو صورت دادن: سر و سامان دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سرو صورت دادن: سر و سامان دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سروسامان دادن: سر و صورت دادن ، به سامان کردن ، سا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دنبال کسی افتادن: ( اصطلاح )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

متلک پیچ کردن: متلک پراندن بسیار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چرک گرفته: چرکین ، چرک شده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خود ارا: قرتی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سروسامان گرفتن: سر و صورت گفتن ، سازمند شدن ، سازما ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اخر رساندن: قال کار را کندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به انتها رساندن: قال کار را کندن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به انجام رساندن: قال کار را کندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اخر رسانیدن: قال کار را کندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تمام گردانیدن: قال کار را کندن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مایه گذاشتن: از چیزی مایه گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دفتر دستک: دفتر یادداشت و نگهداری حساب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سندسازی: حساب سازی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حساب تراشی: حساب سازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی سر و زبان: کسی که نمی تواند مطلب خود را بی خجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

طلب رحم کردن: از و چز کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خبر داشتن: خبرش را داشتم که چه بلاها به سرش می ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اختلال مشاعر: dementia

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

محول کردن: رجوع کردن کاری به او رجوع کردم=کار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

درشت استخوان: درشت هیکل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هیکل دار: درشت استخوان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گرپ: پشت سرم گرپ صدایی آمد.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جواب دهنده: طرف صحبت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم سخن: طرف صحبت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صدای گریه: های های

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غمگساری کردن: دلداری دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ان روز: نه آن روز و نه هیچ روز دیگر.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی مقدمه: همین جوری و بی مقدمه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کسی را به کمک خواستن: ( اصطلاح )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بوی چیزی را شنیدن: کنایه از متوجه چیزی شدن بوی چیزی ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بزک کرده: آرایش شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انوقت سال: آن وقت از سال

١ سال پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی