پیشنهادهای کوثر (٣٦)
- ژکان: ( از خشم یا دلتنگی ) غرغرکنان زیرِ لب
به معنای تخم مرغ هم هست: خورش زرده ی خایه دادش نخست بدان داشتش یک زمان تندرست
The kaleidoscopic weather patterns
واسه غذا هم به کار می ره. Succulent dishes.
در روانشناسی به معنای ویژگی های منفی شخصیتیه.
to choose someone as the winner of a competition in which everyone has an equal chance of winning, often by taking a name written on a piece of paper ...
Something that can be easily carried; like an feasible umbrella. ( You can carry it wherever you go, since it's small and easy to carry. )
ازینا تا دلت بخواد برات ریخته.
شورش رو درآوردن.
شیرینی زندگی، دل خوشی، مایه ی خشنودی
به احتمال خیلی زیاد
بیرون آوردن در این جمله: I pulled the magnifying glass out of my pocket.
برای انجام کاری توقف کردن ( خودرو ) A van drove up to a grocery shop to make a delivery.
به حروف ربط هم پایه ساز هم میگن. مثل and
حواس تون باشه با employee اشتباه نگرین.
Slackening off:پس روی کردن ( مثلا در درس )
شخصیت مورسو در کتاب بیگانه نوشته ی آلبر کامو
مسخره، مزخرف، بی معنی
فراخواندن چیزی در ذهن Recent documentaries and news articles reporting on ape language may invoke visions of the classic" planet of the apes" movies.
یکی از معنی هاش اصلاح کردن یا پوست چیزی مثل جو رو در آوردن میشه. پاک کردن. . . to put a special substance on something or put it through a special p ...
Like clockwork کنایه از اینه که همه چیز خیلی با نظم و برنامه پیش می ره. مثل ساعت. . .
بیش از اندازه در معرض چیزی قرار گرفتن Industrial noise causes actual damage to the hearing of the laborers who suffer overexposure to loud sounds in ...
قیراندود
A room in which sets of harness are cleaned, repaired, and stored.
به دهقانان یا روستایی های روسی گفته میشه.
با below اشتباه نگیرین. . .
چیزی رو به چیزی ربط دادن
نام یک نوع گیاه که شبیه سنگ هست.
گیر دادن
فضولی کردن سرک کشیدن
فضولی کردن، سرک کشیدن
. To get very angry phrase : If you let it rip, you do something forcefully and without trying to control yourself. [informal]
سنگفرش شده ( صفت )
There is no greater suffering but to dream about avenge and not be able to do it. کینه خواهی کردن ( از )
خیلی گرسنه. I am famished.
خیس کردن The gang members doused him with gasoline and set him on fire.