famished

/ˈfæmɪʃt//ˈfæmɪʃt/

قحطی زده، گرسنه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: very hungry.
مشابه: ravenous

- The famished prisoners devoured their meager rations.
[ترجمه گوگل] زندانیان گرسنه جیره ناچیز خود را می خوردند
[ترجمه ترگمان] زندانیان گرسنه جیره غذایشان را خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What's for dinner? I'm famished!
[ترجمه گوگل] شام چی داریم؟ من گرسنه ام!
[ترجمه ترگمان] برای شام چه خبر است؟ من گشنمه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. What's for supper? I'm famished.
[ترجمه گوگل]برای شام چی؟ من گرسنه ام
[ترجمه ترگمان]شام چیست؟ از گرسنگی می میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Isn't dinner ready? I'm famished.
[ترجمه گوگل]شام آماده نیست؟ من گرسنه ام
[ترجمه ترگمان]شام آماده نیست؟ از گرسنگی می میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The child looked half famished.
[ترجمه گوگل]کودک نیمه گرسنه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کودک از گرسنگی نیمه جان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was famished, having had no food or sleep for thirty hours.
[ترجمه گوگل]من گرسنه بودم و سی ساعت بود که غذا و خواب نداشتم
[ترجمه ترگمان]من از گرسنگی داشتم و برای سی ساعت خواب یا خواب دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When's lunch? I'm famished!
[ترجمه گوگل]ناهار کی؟ من گرسنه ام!
[ترجمه ترگمان]ناهار کی؟ من گشنمه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What's for dinner? I'm absolutely famished.
[ترجمه گوگل]شام چی داریم؟ من کاملا گرسنه ام
[ترجمه ترگمان]برای شام چه خبر است؟ من کاملا گرسنه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A sated man loathes honey, But to a famished man any bitter thing is sweet.
[ترجمه گوگل]انسان سیر شده از عسل بیزار است، اما برای مرد گرسنه هر چیز تلخی شیرین است
[ترجمه ترگمان]یک مرد سیراب از عسل، اما برای یک مرد گرسنه هر چیز تلخی شیرین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bernadette was famished most of the time.
[ترجمه گوگل]برنادت بیشتر اوقات گرسنه بود
[ترجمه ترگمان]برنادت بیشتر اوقات خیلی گرسنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many famished in the countryside during the drought.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها در حومه در طول خشکسالی گرسنه بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قحطی در روستا در طی خشکسالی دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All of the refugees looked famished.
[ترجمه گوگل]همه پناهندگان گرسنه به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]همه مهاجرین گرسنه به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Grimsby: Come come come, you must be famished.
[ترجمه گوگل]گریمزبی: بیا بیا بیا، تو باید گرسنه باشی
[ترجمه ترگمان]Grimsby:، تو باید گرسنه باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The famished old folk could only swallow their tears.
[ترجمه گوگل]پیرمرد قحطی فقط می توانست اشک های خود را ببلعد
[ترجمه ترگمان]مردم پیر گرسنه فقط نمی توانستند اشک خود را فرو کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I famished, mum can you be a little quicker?
[ترجمه گوگل]من گرسنه شدم، مامان می تونی کمی سریع تر عمل کنی؟
[ترجمه ترگمان]از گرسنگی می پرسم: مامان می تونی یه کم تندتر بری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His strength is famished, And calamity is ready at his side.
[ترجمه گوگل]قوت او گرسنه است و مصیبت در کنارش آماده است
[ترجمه ترگمان]نیرویش از گرسنگی است و مصیبت در کنارش آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• very hungry, starved
if you say that you are famished, you mean that you are very hungry; an informal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : famish
✅️ اسم ( noun ) : famishment
✅️ صفت ( adjective ) : famished
✅️ قید ( adverb ) : _
adjective
[more famished; most famished] informal : very hungry
◀️ What's for supper? I'm famished.
◀️ I'm famished—is there anything to eat?"
🏷️SIMILAR
very hungry / ravenous / starving / starving to death
...
[مشاهده متن کامل]

starved / dying of hunger / faint from lack of food
deprived of food / empty / undernourished / unfed
malnourished / half - starved / peckish / sharp - set
esurient
🏷️OPPOSITE
well fed / full up
غیر رسمی Hungry هست

خیلی گرسنه.
I am famished.
گرسنگی شدید

بپرس