پیشنهادهای rana honarnezhad (١٠٨)
( اسم ) : استقامت، تحمل مثال: Running a marathon is a test of human endurance ( صفت ) : استقامتی ( نیاز به تلاش فیزیکی زیاد و استقامت در طول م ...
این عبارت بیانگر آن است که دستیابی به اهداف مهم اغلب به تلاش مستمر در یک دوره زمانی طولانی تر نیاز دارد، نه عجله برای تکمیل وظایف یا دستیابی سریع به ...
معنای اصلی: سنگ یکپارچه و عظیم معنای استعاری: بسیار بزرگ، متمرکز و تغییرناپذیر
یکباره، به طور کامل در یک حرکت، در یک اقدام سریع مثال: He fired half of his employees at one sweep ترجمه: او نیمی از کارمندانش را یکباره اخ ...
با یک کلیک ساده، بدون هیچ زحمتی، چیزی که خیلی راحت و فوری در دسترس باشد. مثال: . Nowadays, we have access to unlimited information at the click ...
سرزنش کردن یا سرکوفت زدن مثال: ترجمه: She kept berating herself after the failed interview او بعد از مصاحبه ناموفق مدام خودش را سرزنش می کرد.
قسمت نیست، قرار نیست اتفاق بیافته مثال: I hoped to get the job, but I guess it’s not in the cards امیدوار بودم این شغل را بگیرم، ولی ان ...
پاک کردن گرد و غبار، کثیفی یا خاک از چیزی
درگیر جزئیات شدن و غافل شدن از کلیت موضوع مثال: In trying to appear sustainable to social investors, many companies miss the forest for the trees
کسی که سعی میکنه دیگران را راضی نگه داره، حتی اگر این کار به ضرر خودش تمام بشه
بازی با اعداد، به موقعیت هایی اشاره میکند که تمرکز روی اعداد محاسبات یا آمار است. مثال: Finding true friends is not a numbers game; it’s about havin ...
پیامک انبوه فرستادن یک پیام کوتاه به تعداد زیادی گیرنده به طور همزمان
- خاموش شدن ( برای شمع، چراغ یا آتش ) - خراب شدن یا ترکیدن ( برای تایر یا فیوز ) - بزرگنمایی یا اغراق در چیزی ( در مکالمات غیررسمی ) - خسته یا ...
غذاهای فرآوری شده: به غذاهایی گفته می شود که قبل از رسیدن به دست مصرف کننده، تحت تغییرات فیزیکی، شیمیایی یا مکانیکی همچون افزودن مواد نگهدارنده، شکر، ...
ادغام یا ترکیب دو یا چند ایده، مفهوم، یا موضوع با یکدیگر به شکلی که ممکن است باعث ابهام یا اشتباه شود.
( صفت ) : داشتنِ مقدار کمی کربوهیدرات مثال: Carbs are banned for 14 days and after that you must only eat low - carb foods ترجمه: مصرف کربوهیدرات به ...
عذرخواهی گوینده بخاطر شوخیِ زبانیِ عمدی ( بازی با کلمات ) که آگاهانه در حین مکالمه انجام داده است. مثال: . Time flies when you’re having fun, or ...
زیاد کردن، افزایش دادن مثال: Walking uphill is a great way to crank up how many calories you burn during your hike ترجمه: پیاده روی در مسیر سربالایی، ...
آشکار شدن حقیقت پنهان که از ترس یا فشار اجتماعی از آن سخن گفته نمی شده مثال: At first, everyone admired the new product, but when the flaws became ev ...
negotiation table: میز مذاکره مثال: Both sides need to come to the negotiation table to resolve this conflict هر دو طرف باید برای حل این درگیری سرِ م ...
حرکت هماهنگ و منظم، معمولاً در یک صف یا گروه هماهنگی کامل یا هم فکری ( در معنای استعاری ) تبعیت کورکورانه یا عدم انعطاف پذیری ( در معنای منفی )
تسلیحات مثال: The country invested heavily in modern armaments to strengthen its defense capabilities کشور سرمایه گذاری هنگفتی در تسلیحات مدرن انجام ...
دچار ضرر شدید شدن کاهش قابل توجه در ارزش یا قیمت چیزی مثال: The peso got hammered after investors lost confidence in the new administration ارزش پزو ...
انتخاب یک فرد یا گروه برای یک سمت یا قدرت از طریق رأی گیری مثال: The opposition party was voted in after a landslide victory ترجمه: حزب مخالف پس از ...
برکنار کردن یک شخص یا گروه از سمت یا قدرت از طریق رأی گیری مثال: The party was voted out of office after years of corruption scandals ترجمه: حزب پس ا ...
معنای تحت اللفظی: انگشت میانی معنای استعاری: انجام دادن یا گفتن چیزی که نشان دهنده توهین یا بی احترامی شدید باشد. مثال:He just gave them the middle ...
عبارت غیر رسمی که در زبان محاوره بکار میرود به معنای " خیلی باحاله" یا " واقعاً فوق العاده اس" مثال: !I saw that movie last night, and it was rea ...
هم عقیده بودن با کسی سازگار بودن با کسی هماهنگ بودن با کسی مثال: Very secularly look for somebody that you just jive with ترجمه: کاملاً بی طرفانه ( ...
غیرمذهبی بی طرفانه از نظر عقیدتی
القا کردن یک فکر یا ایده به کسی ایجاد تفکر در ذهن فرد مثال: She planted the idea of moving to a new city in his mind, and now he's considering it ترج ...
به ذهن خطور کردن یک ایده، فکر یا حرف بطور ناگهانی مثال: She always says the first thing that comes/pops into her head. ترجمه: او همیشه اولین چیزی ر ...
( رها کردن ) خلاص شدن از بار و فشارهای زندگی خالی کردن دل از نگرانی ها یا مشکلات مثال: He'll unburden himself to anyone who'll listen ترجمه: او هر چی ...
دسر ی بر پایه ی مرنگ با اصالت آن استرالیایی و نیوزلندی می باشد که معمولاً با خامه زده شده و میوه های تازه تزئین شده و در جشن ها و تعطیلات خاص مانند ک ...
عبور کردن از یک مکان، شرایط یا محیط مثال: We had to find a way through the crowded streets
مواقعیکه فرد می خواهد بداند که آیا دیگری مفهوم یا هدف او را درک کرده است یا نه، کاربرد دارد. مثال: I’m just saying, we need to be careful. You picki ...
انتقال ویژگی ها، رفتارها یا تأثیرات از یک فرد به فرد دیگر مثال: His confidence rubbed off on the rest of the team. ترجمه: اعتماد به نفس او بر بقیه ت ...
ضربه کوچک یا اشاره آرام به پشت برای ابراز تقدیر، تشویق یا حمایت مثال: Thousands lined up for a handshake, a photo or a tap on the back
راضی یا اشباع شده
فردی که در فرآیند مرگ و احتضار ، فرد در حال مرگ و خانواده او را حمایت و همراهی می کند. وظایف death dula: - کمک به فرد در حال احتضار و اطرافیان او ...
1 - ( اسم ) پیشنهاد قیمت مثال: She placed a bid of $500 for the painting 2 - ( اسم ) تلاش یا درخواست مثال: He made a bid for power 3 - ( فعل ) پی ...
سوژه خنده، هدف تمسخر مثال: In the past, many TV shows portrayed overweight characters as the butt of the joke در گذشته، بسیاری از برنامه های تلویزیون ...
کاربرد به عنوان اسم: دفتر مرکزی، ستاد فرماندهی، مقر اصلی، کاربرد به عنوان فعل:واقع شدن، قرار گرفتن و یا تاسیس کردن دفتر مرکزی مثال: The airline is h ...
متمرکز بر ریاضیات ریاضی محور مثال: He has a math - oriented mind, so he decided to pursue a career in engineering او ذهنی ریاضی محوری دارد، بنابراین ...
تصمیمات، اعمال، یا رویدادهای خاص که باعث حتمی شدن وقوع رویدادهای اغلب ناگوار برای فرد مانند شکست در زندگی میشود. مثال: Her fate was sealed by the ma ...
مهارت ها، ویژگی ها، یا توانایی های موردنیاز برای موفقیت در یک هدف خاص مثال: He has what it takes to be a great leade او ویژگی های لازم برای یک رهبر ...
عقب ماندن مثال: All kids, even the math kids fall behind struggle or feel math, anxiety تمام کودکان، حتی آن هایی که در ریاضیات مهارت دارند، ممکن است ...
به طور جدی اشتباه بودن نظر یا برداشت شخصی
لرزه بر تن کسی انداختن، کسی را به شدت ترساندن، کسی را هیجان زده کردن مثال: The sound of footsteps behind me chilled down my spine صدای قدم هایی که پ ...
وارد عمل شدن
مقدار زیاد، مقدار کافی برای یک عمر مثال: Chess grandmasters had a lifetime's worth of patterns stored in their memory اساتید بزرگ شطرنج مقدار زیادی ...