پیشنهادهای rana honarnezhad (٨٢)
عبارت غیر رسمی که در زبان محاوره بکار میرود به معنای " خیلی باحاله" یا " واقعاً فوق العاده اس" مثال: !I saw that movie last night, and it was rea ...
هم عقیده بودن با کسی سازگار بودن با کسی هماهنگ بودن با کسی مثال: Very secularly look for somebody that you just jive with ترجمه: کاملاً بی طرفانه ( ...
غیرمذهبی بی طرفانه از نظر عقیدتی
القا کردن یک فکر یا ایده به کسی ایجاد تفکر در ذهن فرد مثال: She planted the idea of moving to a new city in his mind, and now he's considering it ترج ...
به ذهن خطور کردن یک ایده، فکر یا حرف بطور ناگهانی مثال: She always says the first thing that comes/pops into her head. ترجمه: او همیشه اولین چیزی ر ...
( رها کردن ) خلاص شدن از بار و فشارهای زندگی خالی کردن دل از نگرانی ها یا مشکلات مثال: He'll unburden himself to anyone who'll listen ترجمه: او هر چی ...
دسر ی بر پایه ی مرنگ با اصالت آن استرالیایی و نیوزلندی می باشد که معمولاً با خامه زده شده و میوه های تازه تزئین شده و در جشن ها و تعطیلات خاص مانند ک ...
عبور کردن از یک مکان، شرایط یا محیط مثال: We had to find a way through the crowded streets
مواقعیکه فرد می خواهد بداند که آیا دیگری مفهوم یا هدف او را درک کرده است یا نه، کاربرد دارد. مثال: I’m just saying, we need to be careful. You picki ...
انتقال ویژگی ها، رفتارها یا تأثیرات از یک فرد به فرد دیگر مثال: His confidence rubbed off on the rest of the team. ترجمه: اعتماد به نفس او بر بقیه ت ...
ضربه کوچک یا اشاره آرام به پشت برای ابراز تقدیر، تشویق یا حمایت مثال: Thousands lined up for a handshake, a photo or a tap on the back
راضی یا اشباع شده
فردی که در فرآیند مرگ و احتضار ، فرد در حال مرگ و خانواده او را حمایت و همراهی می کند. وظایف death dula: - کمک به فرد در حال احتضار و اطرافیان او ...
1 - ( اسم ) پیشنهاد قیمت مثال: She placed a bid of $500 for the painting 2 - ( اسم ) تلاش یا درخواست مثال: He made a bid for power 3 - ( فعل ) پی ...
سوژه خنده، هدف تمسخر مثال: In the past, many TV shows portrayed overweight characters as the butt of the joke در گذشته، بسیاری از برنامه های تلویزیون ...
کاربرد به عنوان اسم: دفتر مرکزی، ستاد فرماندهی، مقر اصلی، کاربرد به عنوان فعل:واقع شدن، قرار گرفتن و یا تاسیس کردن دفتر مرکزی مثال: The airline is h ...
متمرکز بر ریاضیات ریاضی محور مثال: He has a math - oriented mind, so he decided to pursue a career in engineering او ذهنی ریاضی محوری دارد، بنابراین ...
تصمیمات، اعمال، یا رویدادهای خاص که باعث حتمی شدن وقوع رویدادهای اغلب ناگوار برای فرد مانند شکست در زندگی میشود. مثال: Her fate was sealed by the ma ...
مهارت ها، ویژگی ها، یا توانایی های موردنیاز برای موفقیت در یک هدف خاص مثال: He has what it takes to be a great leade او ویژگی های لازم برای یک رهبر ...
عقب ماندن مثال: All kids, even the math kids fall behind struggle or feel math, anxiety تمام کودکان، حتی آن هایی که در ریاضیات مهارت دارند، ممکن است ...
به طور جدی اشتباه بودن نظر یا برداشت شخصی
لرزه بر تن کسی انداختن، کسی را به شدت ترساندن، کسی را هیجان زده کردن مثال: The sound of footsteps behind me chilled down my spine صدای قدم هایی که پ ...
وارد عمل شدن
مقدار زیاد، مقدار کافی برای یک عمر مثال: Chess grandmasters had a lifetime's worth of patterns stored in their memory اساتید بزرگ شطرنج مقدار زیادی ...
استاد بزرگ شطرنج مثال: Chess grandmasters form an idea of the best move extremely quickly within a few seconds and four out of five times that is a ...
مقابله کردن با چالش
صدای ملایم و پیوسته همهمه یا صدای زمینه
بیشترین اهمیت را داشتن مهم تر بودن مثال: Family matters the most in my life خانواده در زندگی من بیشترین اهمیت را دارد.
مساحت زمین که معمولاً در واحد هکتار یا جریب بیان می شود. مثال: wildfires can destroy thousands of acres lives and livelihoods آتش سوزی های جنگلی می ...
زمانیکه که شخص پس از استراحت، تعطیلات یا وقفه ای کوتاه دوباره به محل کار خود برمیگردد و یا مشغول به انجام کار میشود. مثال: I just took a lunch break ...
تلاشهای بی فایده یا غیر موثر مثال: trying to fix a problem with temporary solutions is like Shielding ourselves from sun with a cocktail umbrella
اشاره به شغل اصلی فرد دارد که برای تامین نیازهای مالی روزانه انجام می دهد درحالیکه ممکن است کارهای جانبی یا پروژه های خلاقانه ای در ساعات آزاد خود ان ...
ایجاد احساسات قوی و عمیق در قلب یا روح مثال: The old song played on the radio, and it was like tugging on the sleeves of my heart, bringing back memo ...
- عنوان کتابی فوق العاده از "آن لاموت" راجع به نوشتن است. - به معنای تقسیم چالشهای بزرگ و طاقت فرسا به بخش های کوچکتر و قابل مدیریت. ( جلوگیری از ا ...
برای پیشرفت در نوشتن و تقویت مهارت نویسندگی بایستی برنامه ریزی کنید. همچنین، دقت کنید زمانی که به نوشتن اختصاص داده اید واقعا صرف نوشتن شود و برای کا ...
- در حالت کلی فرم گذشته فعل punk بوده و به معنی دست انداختن یا گول زدن کسی است. مثال: I got punked by my friends - گاهی اوقات در زبان عامیانه در ن ...
وقتی که انتظار ما از یک فرد مشخص برای انجام دادن کاری یا دانستن چیزی بیشتر/کمتر از بقیه افراد است. مثال: You, of all people, should know the answer ...
عادتی که در مغز تثبیت شده و به شکل رفتار عادی روزانه درآمده و انجام آن دیگر نیازی به اراده و تلاش زیاد ندارد. مثال: It took a while to hardwire the ...
آبدار، بسیار سودآور، جذاب، جالب، رضایت بخش
بسته به کاربرد آن در متون مختلف می تواند معانی متفاوتی از جمله "بسیار جذاب"، "خیلی گرم" و یا " بیان شدت/ تاکید بر موقعیت یا احساس" داشته باشد. مثال: ...
این عبارت به مسابقات اسب سواری یا دویدن اشاره دارد، جایی که اسب ها یا دوندگان با باز شدن دروازه شروع به حرکت می کنند. و به صورت استعاری به معنای شروع ...
با توجه به منابع، شرایط و یا امکانات موجود شخص مثال: From our position, we have enough resources to make it work ترجمه: با توجه به موقعیت مان، منابع ...
مستعد بودن برای ابتلا به یک بیماری خاص یا رفتار کردن به شیوه ای خاص، تمایل داشتن به چیزی، آمادگی قبلی برای چیزی داشتن مثال: The president is predispo ...
وقتی هیچ کاری از دستت برنمیاد یا هیچ کنترلی روی اتفاقی که می افته یا قراره بیافته نداری. مثال: The storm is coming, and you can't do a darn thing ab ...
به آرامی لذت بردن از چیزی برای رسیدن به نهایت لذت مثال: It was the first chocolate he'd tasted for over a year, so he savoured every mouthful.
تکرار شدن یک فکر، خاطره یا جمله بطور مداوم در ذهن ( چیزی که عمیقا در ذهن باقی می ماند بطوریکه فرد نمی تواند آن را از فکرش بیرون کند ) . مثال: The s ...
کلید دستیابی به پیشرفت در حداقل زمان ممکن خودداری از کمال گرایی، انجام آزمایش های جسورانه و پذیرفتن اشتباهات و شکست ها به عنوان بخشی از فرآیند یادگیر ...
1 - ضربه زدن به کسی با کف دست ( سیلی زدن ) مثال: Sarah slapped Aaron across the face. 2 - به سرعت با عواقب قانونی روبرو شدن مثال: He was slapped ...
پرونده حقوقی، شکایت قانونی، دعوای قضایی
- دستیابی به وضعیتی نادر ( رسیدن به ارزش یک میلیارد دلار یا بیشتر ) توسط کسب و کارها و استارتاپ ها است. مثال: The startup achieved unicorn status af ...