unburden

/ənˈbɜːrdn̩//ˌʌnˈbɜːdn̩/

معنی: سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن
معانی دیگر: (با اقرار به گناه یا گفتن راز دل و غیره) بار خود را سبک کردن، (وجدان خود را) آرام کردن، درد دل کردن، (از زیر بار) رها کردن، باری را از دوش برداشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unburdens, unburdening, unburdened
(1) تعریف: to remove a burden from.
مترادف: disburden, disencumber, unload
متضاد: burden
مشابه: free, lighten, relieve, unlade, unpack

(2) تعریف: to rid (oneself) of a physical or mental burden.
مترادف: disembarrass, unbosom
مشابه: confess, free, lighten, relieve, unload

جمله های نمونه

1. He'll unburden himself to anyone who'll listen.
[ترجمه گوگل]او بار خود را برای هرکسی که گوش می دهد، رها می کند
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو با کسی که گوش میده خالی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Somehow he had to unburden his soul to somebody, and it couldn't be to Laura.
[ترجمه گوگل]به نحوی باید روحش را برای کسی خالی می کرد و این نمی توانست برای لورا باشد
[ترجمه ترگمان]به هر حال باید روح خود را با کسی خالی می کرد، و این نمی توانست به لو را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some students unburden themselves of emotional problems that faculty members feel ill equipped to handle.
[ترجمه گوگل]برخی از دانش آموزان خود را از مشکلات عاطفی که اعضای هیئت علمی احساس می کنند برای رسیدگی به آنها ناتوان هستند، رها می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانش آموزان خود را از مشکلات عاطفی رنج می برند که اعضای هیات علمی نسبت به آن احساس بدی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She needed to unburden herself to somebody.
[ترجمه گوگل]او نیاز داشت که بار خود را برای کسی رها کند
[ترجمه ترگمان]نیاز داشت که خود را با کسی خلوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had been feeling guilty and needed to unburden himself.
[ترجمه گوگل]او احساس گناه می کرد و باید بار خود را رها می کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس گناه می کرد و نیاز داشت که خود را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To unburden themselves of arranging and directing these tasks, grieving families turn to funeral directors.
[ترجمه گوگل]خانواده های داغدار برای رهایی از تنظیم و هدایت این وظایف، به مدیران تشییع جنازه مراجعه می کنند
[ترجمه ترگمان]خانواده های عزادار برای بار کردن و هدایت این کارها، به مدیران مراسم تدفین تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The laibon now begins to unburden himself.
[ترجمه گوگل]لایبون اکنون شروع به تخلیه بار خود می کند
[ترجمه ترگمان]The اکنون بار دیگر دل به دریا می زند و دل خود را خالی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was as if Jack was preparing to unburden himself, to share his secrets with her.
[ترجمه گوگل]گویی جک داشت آماده می شد تا بار خود را رها کند و اسرار خود را با او در میان بگذارد
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که جک خود را آماده می کرد که دل خود را خالی کند تا رازهای او را با او در میان بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes he would have liked to unburden himself to somebody, but his officers and men had their own problems.
[ترجمه گوگل]گاهی دوست داشت بار خود را برای کسی خالی کند، اما افسران و مردانش مشکلات خاص خود را داشتند
[ترجمه ترگمان]گاهی دلش می خواست خود را با کسی خالی کند، اما افسران و افرادش مشکلات خودشان را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nevertheless, I feel the need to unburden myself in print.
[ترجمه گوگل]با این وجود، احساس می‌کنم که باید بار خود را در چاپ آزاد کنم
[ترجمه ترگمان]با این وجود، من احساس می کنم که نیاز دارم که خودم رو در اثر انگشت خالی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When open the door unburden the secret.
[ترجمه گوگل]وقتی در را باز کردید راز را باز کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی در را باز می کنی راز را پنهان می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Aileen began at once to unburden her feelings.
[ترجمه گوگل]آیلین بلافاصله شروع به تخلیه احساسات خود کرد
[ترجمه ترگمان]آیلین فورا شروع به بار کردن احساساتش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. George dropped his hands from his face, and very quickly realized that the young man was longing to unburden himself.
[ترجمه گوگل]جورج دست هایش را از روی صورتش انداخت و خیلی سریع متوجه شد که مرد جوان در آرزوی تخلیه بار خود است
[ترجمه ترگمان]جورج دست ها را از روی صورتش برداشت و به سرعت دریافت که آن مرد جوان دلش می خواهد دل خود را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She longed for a sympathetic person to whom she could unburden herself.
[ترجمه گوگل]او مشتاق یک فرد دلسوز بود که بتواند بار خود را در برابر او رها کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست کسی با او همدردی کند و دل و دلش را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبکبار کردن (فعل)
lighten, loose, disburden, unburden, disencumber

بار از دوش کسی برداشتن (فعل)
unburden

اعتراف و درد دل کردن (فعل)
unburden

انگلیسی به انگلیسی

• free or relieve of a burden (weight, worry, etc.); unbosom
if you unburden yourself to someone, you tell them about something which you have been secretly worrying about.

پیشنهاد کاربران

بپرس