امیر ارادی - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will train him: خودم آموزشش میدم، خودم کارآزموده ش ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a hank: عجب چیزی /عجب تیکه ای ، معمولا در م ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her brother is quite a hunk: برادرش ، تیکه بدی نیست/برادرش خیلی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a hunk of bread: یک تکه نان

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look after them: مراقبشون باش

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that exactly waiting for: این دقیقا چیزیه که اونا میخوان

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't answer to anyone: من به کسی پاسعگو نیستم. . . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the things get better: اوضاع بهتر میشه/اوضاع اینطور نمیمون ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i never leave you again: دیگه هیچوقت ترک نمیکنم و نخواهم کرد

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

iron lady: عبارت Iron Lady در فارسی به صورت �ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you always lost: تو همیشه خدا میباختی. . . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he wasn't paying attention on the road: او هیچ توجهی به جاده نداشت

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

middle age woman: زن میانسال

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to pay attention to something: توجه کردن به چیزی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be worried about something: نگران چیزی بودن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rubber lifeboat: قایق نجات لاستیکی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do i care: مگه برام مهمه؟، مگه برام اهمیتی هم ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well our strikers are the best in the world: خب، ما بهترین مهاجمین خط حمله در جه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are so childish: خیلی بچه صفت هستید، خیلی بچه خصلت ه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with non of them: با هیچکدوم ( از اونا )

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's brilliant: اون عالیه ، اون خیلی بی نظیره

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we won't tell you the score: ما نتیجه ( برد یا باخت ) رو بهت نمی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you should have come to party: خوب بود میومدی مهمانی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you available: هنگام سوال کردن از راننده تاکسی، آی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how long to did it take: چقدر زمان برد؟/چقدر طول کشید؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crew cabin: عبارت “crew cabin” در فارسی به معنی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we beat: ما زدیم، ما شکست دادیم. . . . ( در ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have i miss something: چیزی شده که من نمی دونم؟/چیزی رو از ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you move quickly: خیلی سریع پیشرفت کردی/خیلی سریع جلو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

now make friends: حالا ، با هم دوست شید ( بعد از یک د ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foreign vacation: عبارت “foreign vacation” در فارسی ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

god protect and bless you: خدا حفظت کنه و بهت عمر پر خیر و برک ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a new chance: یه فرصت جدید، یه شانس جدید

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't bear it: تحملش برام سخته

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm short on sleep: کمبود خواب دارم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

farhad was crossed in love: فرهاد در عشق ناکام شد

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i need a hair appointment: یه وقت آرایشگاه میخوام، یه وقت آرای ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you cross about something: از چیزی ناراحتی؟، در موردچیزی عصبان ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop fiddling with that thing: اینقدر با اون چیز ور نرو

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't continue: من دیگه بریدم، نمی تونم ادامه بدم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at what time is kickoff: بازی کی شروع میشه؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give me a little time: یه کم بهم زمان بده/یه کم بهم فرصت ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prepare to die: آماده مرگ شو. . . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is an emergency: این یه وضعیت اضطراریه، این یه وضعیت ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to hang sb with rope or chain: کسی را با طناب یا زنجیر دار زدن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be asleep: به خواب رفته ، به خواب بودن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to carry away: حمل کردن ، بردن به. . . . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when the match is on: وقتی که بازی در حال پخشه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

great outfit: لباس زیبا، لباس عالی ( بخصوص اینکه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

now refreshment: حالا یه حالی به خودمون بدیم،

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i missed his meaning: منظورش رو درک نکردم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't miss anything: نمی خوام چیزی رو از دست بدم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's a catastrophe: این یه مصیبت بزرگیه. عجب پایان دهشت ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lazy money: در علوم اقتصادی و مالی اصطلاح Lazy ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nearly ready: تقریبا آماده ایم، نزدیک آماده شدنیم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

so who is your type: خوب ، کی بهت میخوره، خوب با کی میتو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will be furious: من عصبانی و برآشفته خواهم شد ( اگر ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

furious attack: حمله سهمگین

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a furious storm: طوفان ویرانگر، طوفان سهمگین

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can laugh: میتونید بخندید ( تا بعد که به حسابت ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i show you how to it done: بهت نشون میدم چه جوری انجامش بدی. . ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to crack a bottle: بطری را باز کردن ( و نوشیدن )

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blue finger: انگشتی که در یک انتخابات شرکت کرده ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

please understand my position: لطفا شرایط ( موقعیت ) من رو درک کنی ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dig in: بزن تو رگ ، حالشو ببر ( در هنگام خو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rush over: ساعتی که همه به چیزی هجوم میارن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the funny things: جالبیش اینه که. . . . ، ، ، قسمت خن ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

face to face is best: رو در رو باشیم بهتره، از نزدیک ببین ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you made me i am: تو باعث شدی من اینی باشم که داری می ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

things well be changed: اوضاع در حال تغییر است ( امید به به ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's just a dream: در مواقع اتفاقات ناگوار گفته میشه ، ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be sentenced to prison: به زندان محکوم شدن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there are stacks of books on the table: رو میز ، یه عالمه کتابه!

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he ia a horrid person: او آدم بسیار ناخوشایندی است

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a tacky lady: یه خانم بدلباس

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sign of my guilty: علامتی از کناهان من، عبارتی از اینک ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

free advice: مشاوره رایگان، مشاوره غیر پولی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no this time: این بار دیگه نه، دیگه نه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this idea is bullshit: این ایده چرت و پرته، این ایده مزخرف ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you having a good time: داره بهت خوش میگذره؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was blindsided: بدجوری غافلگیر شدم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nothing to say: حرفی برای گفتن نمانده، چیزی برای گف ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't give me that attitude: با من اینجوری حرف نزن،

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is this perfume on sale: آیا این عطر تخفیف دارد؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got drunk: مست شدم، پاتیل شدم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the customer is king: مشتری سرور ماست، مشتری تاج سر ماست، ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's a kick ass: واقعا ترکوند، خیلی باحال بود، آخر آ ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's a real man: اون یه مرد واقعیه ( میشه رو حرفش حس ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will die on this hill: سرم بره حرفم عوض نمیشه، مرده و حرفش ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's your turn to pay: نوبت توئه که پول بدی ( پرداخت کنی )

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i show you how to it's done: بهت نشون میدم چطور انجامش بدی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not that stupid: اونقدرها ( که فکر میکنی ) هم احمق ن ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

aren't you clever: تو عاقل نیستی؟، تو باهوش نیستی؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i've got date with him: باش قرار گذاشتم ( که ببینمش )

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this one always work: این همیشه جواب میده ( نسبت به ارائه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i must do a final check: برای بار آخر باید بررسی ( چک ) کنم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i need a holiday: دلم یه مسافرت میخواد، به یه تعطیلات ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come back any: هر وقت خواستی بازم بیا

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't give a shit anymore: دیگه برام مهم نیست، غیر مودبانه ش ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

super lucky: خیلی خوش شانس

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

super quiet: خیلی ساکت. فوق العاده ساکت

١ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

use my one: اونی که من گفتم، از چیزی که من گفتم ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my sympathetic: شفیق من، همدرد من، دلسوز من

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

proper acting: ایفای نقش مناسب ، بازیگری مناسب

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you do want your job: کاری رو که شغلت ایجاب میکنه انجام ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

horrid hippies: چند تا آدم خل و چل، چند تا آدم ناجو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not answer any question: من دیگه هیچ سوال بیشتری رو جواب نمی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the trip wasn't comfortable: سفر راحتی نداشتم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we are short of space: ما کمبود جا داریم، از نظر جا در مضی ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't move: از سرجات تکون نخور، از سرجات جم نخو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tablet food: قرص غذا، که برای مصارفی همچون استفا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drop the gun: تفنگتو بنداز، جمله ای برای خلع سلاح ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can reveal that: می تونم اون رو فاش کنم، میتونم اون ...

١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the wake of the news: در نتیجه خبر، به دلیل ( این ) خبر

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

following day: روز بعد، روز آینده

١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you drive me crazy: تو منو دیونه ( خودت ) میکنی، کاری م ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's where will done: ببینیم که به کجا می رسیم، ببینیم نت ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pack your things: وسایلت رو جمع و جور کن ( و برو )

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's not for long: اوضاع همیشه اینطور نمی مونه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blood for blood: خون در مقابل حون ، چشم در برابر چشم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got some big news: یه خبرای خیلی خوبی براتون دارم، یه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let him pass: بذار رد بشن، اجازه بده رد شن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i kick myself: پشیمون میشم اگر این فرصت ( موقعیت ) ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he might offer me a promotion: شاید یه ترفیع بهم پیشنهاد بده

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is freak: اون ( آدم ) عجیب و غریبیه

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are a full package: تو همه چیز داری، چیزی نیست که تو زن ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

past is past: گذشته ها گذشته، چیزی رو که گذشته به ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get home safe: سلامت به خونه برسی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feeling desire: احساس شهوت، احساس میل

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm nothing without you: بدون تو هیچی نیستم، بدون تو هیچ چیز ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

done is done: کاریه که انجام شده، چیزیه که گذشته،

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is a kills me: این چیزیه که داغونم کرده، این چیزیه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's a great job: این یه کار فوق العاده ست، این یه کا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't shrink me: منو خرد وخمیر نکن، منو کوچیک نکن، م ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let me prove it you: بذار بهت ثابت کنم، بذار بهت بفهمونم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was chased: دنبالم کردن، تعقیبم کردن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you poisoned my mind: تو ذهنم رو مسموم کردی ( تو میخوای گ ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

everyone knows the truth: همه این حقیقت رو میدونند

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you said what you said: چیزی رو که لازم بود گفتی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

louder please: لطفا بلندتر بگو. . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sympathetic interview: یک مصاحبه مشفقانه، یک مصاحبه دلسوزا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

animal sanctuary: پناهگاه حیوانات، ایمنگاه حیوانات

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

did i mention it: قبلا بهتون گفته بودم؟قبلا بهش اشاره ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't wait up: لازم نیست صبر کنید. نیازی به انتظار ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how could he: چطور اون تونست؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what did you do that: چرا اون کار رو کردی، این چه کاری بو ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this kind of behavior is nonsense: این رفتار ابلهانه ست

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i want their head: من سرشون رو میخوام ، کنایه از بغض و ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're talking nonsense: داری چرت و پرت میگی، داری مزخرف میگ ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have they split up: اونا از هم طلاق گرفتن؟ ( درقالب زنا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a big news story: یه اتفاق بزرگ، یه یه خبر مهم ، یک ر ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is a nonsense: این با عقل جور در نمیاد، این مزخرفه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

could you postpone it: میتونی به عقب بندازیش، میتونی به تا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my sugarboo: قند عسلم. شیرینی زندگی م

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you have two options: دو تا انتخاب ( گزینه ) داری

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hook up: وصل کردن ( با کابل به اینترنت. . . ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shoot off one's mouth: لاف زدن غلو کردن گه زیادی خوردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let's play it by ear: ببینم چی میشه

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep a low profile: زیاد آفتابی نشو

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you make me look a fool f: تو کاری کردی ( باعث شدی ) که احمق ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my god make my dream come true: خدایا آرزوهایم ( رویاهایم ) را به ح ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a good you are here: چه خوبه که تو اینجایی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to snarl traffic: بند آوردن ترافیک

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will be a life of luxury: من یک زندگی مرفه و لاکچری خواهم داش ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you stupid idiot: احمق زبون نفهم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shoes off: کفش تون رو دربیارید

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scarf off: روسری رو بردار

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

guess who interfered: حدس بزن کی دخالت کرد؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wait for consequence: منتظر عواقب کارتون باشید، منتظر پیا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with passing of time: با گذر زمان، با گذشت زمان

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with passing of time i know you more: با گذر زمان بیشتر شناختمت، با گذشت ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stay quiet: ساکت بمون

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was ridiculous: خیلی مسخره بازی درآورد، خیلی مسخره ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people adore you: مردم تحسینت می کنند، مردم بهت عشق م ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i must learn my line: باید مسیرم رو یاد بگیرم ( بلد باشم ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i always right: همیشه حق با منه. . . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

careless driver: راننده سربه هوا، راننده بی دقت، ران ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a good manner: به شیوه خوب، به خوبی کار کردن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be mysterious: مرموز باش ، مرموز رفتار کن. . .

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i speak behalf of god: من از سوی خدا حرف میزنم، من از جانب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make them trust you: کاری کن که قبولت داشته باشن، کاری ک ...

١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reckless driver: راننده خالی از مسئولیت، راننده بی م ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you won't ask him: تو اصلا ازش درخواست نکردی، تو اصلا ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

will be very impressed with me: از کارم کیف ( لذت ) خواهد برد

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

should i go: برم؟

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a wild wager: قمار مخاطره آمیز

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a wild success: کامیابی چشمگیر، موفقیت خارق العاده

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a wild tribe: یک قبیله بدوی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild children: بچه های تخس، بچه های فضول

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll sort it out: خودم درستش می کنم، خودم جمع و جورش ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold on: طاقت بیار

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i need you so badly: بدجوری نیازمندتم، خیلی بهت نیاز دار ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pizza parlour: پیتزا فروشی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the present decade: دهه ی کنونی، دهه ی حاضر

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't keep up with you: نمی تونم پا به پات بیام، نمی تونم ه ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is running to exit: او درحال دویدن به سمت خروجی است

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

market research company: شرکت بازاریابی

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a church supper: جلسه و شام در کلیسا

١ ماه پیش

مدال‌های امیر ارادی