پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٩٠٩)

بازدید
١٤,٤٢٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آتش رشک: آتش حسد. ( ضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۷. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آتش دم: آتش نفس، غضبناک. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۵۶. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آتش فراق: آتش جدایی ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۳. )

پیشنهاد
٢

آتش در خرمن کسی زدن: نیست و نابود کردن وی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷. )

پیشنهاد
٢

آتش در بار منت کسی زدن: ناسپاسی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹٠. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

آتش در خرمن افتادن: سوختن، معدوم شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۲۶. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آتش تیز: آتش تند و افروخته. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۱۱. )

پیشنهاد
٢

آتش برافروختن: روشن کردن آتش ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۶۱. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آتش افکندن: آتش زدن، سوزاندن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۷. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آب یافت: آب دیده، نمدار. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۲۳. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب ِ لطف: آب مهربانی ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۷۳. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

آبگینه ی امل:شیشه ی آرزو ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۵. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب سیاه عدم: آب کدر نابودی، طوفان. " و آخر الامر به آب سیاه عدم فرو داده" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۵۹. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

آب زیرکاه: مکار، حیله گر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۶. )

پیشنهاد
٢

آب در کام چکانیدن: آب دادن، نوشانیدن. " و خضر وار آب حیات حکمت در کام ما چکانیدی" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۴. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب بسیط: آب ساده، آب مجرد " هنوز آبی بسیط است؛ با اجزای خاک آدم که آلوده ی عصیانست، ترکیب نیافته" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آبای کرام: "شهریاری و فرمانروایی بر سباع آن بقاع او را از آبای کرام موروث مانده" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۵. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

غریو: دکتر کزازی در مورد واژه ی "غریو " می نویسد : ( ( غریو به معنی خروش و بانگ بلند است ستاک واژه:غر، می تواند بود که در غرّاناگ garrānāg به معنی تن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شیپور: شیپور، در پارتی، šyfwr بوده است. هورن آن را واژه ای آرامی دانسته است. ( ( بگفتند و آوای شیپور نای برآمد ز دلیز پرده سرای ) ) ( نامه ی باست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دم بر زدن: دم بر زدن در معنی آسودن و آنچه در پارسی امروزین "نفس تازه کردن" گفته می شود. ( ( کنون گاه رزم من آمد فراز تو دم بر زن، ای گُرد گردن فرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دژْ هوخت گنگ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " دژهوخت گنگ" می نویسد : ( ( دژهوخت گنگ همان "گنگ دژهوخت" است، دژی که دهاک به جادویی ساخته بود و فریدون طلسم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کاکوی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کاکوی" می نویسد : ( ( کاکوی که نام نبیره دهاک شمرده شده است واژه ای است در گویشهای بومی در همین ریخت، نیز در ریخت" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

گوپال: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گوپال " می نویسد : ( ( گوپال در معنی گرز گران و آهنین است. می تواند بود که ال، در گوپال پساوندی باشد که در دنبال و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اندر نهادن:تاختن بر دشمن و بر وی شمشیر آختن. ( ( در ِ حصن بگرفت و اندر نِهاد سران را زخون بر سر افسر نِهاد ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

گزافه: گزافه که در معنی کار بیهوده و بی پایه به کار رفته است، در پهلوی وزاپگ wizāpag می توانسته است. ( ( ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

صراط: واژه ی صراط در انگلیسی شده street به معنی راه مستقیم و خیابان واژه ی " street " و واژه ی " صراط " از یک ریشه ی هند و اروپایی هستند . ریشه ی این ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ریشۀ نام اسحاق به عبری Yitzhak به معنای "تا شنید خندید " است و وجه تسمیه اش این است وقتی سارا دریافت در زمان پیری بر اسحاق حامله شده ، برای او مایه ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

آماده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "آماده " می نویسد : ( ( آماده که به معنی بسیجیده و ساخته است اسم مفعول است از" آمادن"، به معنی مهیا کردن. چنان می نم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیغمبری: در پهلوی پیگامبریه paygāmbarīh، در معنی پیکی و بردن پیام به کار رفته است. ( ( شوم سوی دژبان به پیغمبری نمایم بدو مهر انگشتری ) ) ( نامه ...

پیشنهاد
٢

پسودن رکاب و عنان: کنایه ی ایماست از بر نشستن و تاختن. ( ( مرا رفت باید بدین چاره زود رکاب و عنان را بباید پَسود ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

هما: دکتر کزازی در مورد واژه ی " هما" می نویسد : ( ( همای با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است و در اوستا هُمَیّا بوده است. ) ) . ( ( نهاده ز ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

هور: دکتر کزازی در مورد واژه ی " هور" می نویسد : ( ( هور، در معنی خورشید، در پهلوی هوَر hwar ریختی است از خوَر xwar در پهلوی و دری کهن و ریخت همال و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

الماس: الماس با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است این واژه در بنیاد یونانی است. ( ( هوا را تو گفتی همی برفروخت چو الماس روی زمین را بسوخت ) ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

میغ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " میغ" می نویسد : ( ( میغ، به معنی ابر، در پهلوی مغmeg و در پارتی مگ mēg بوده است. ریختی دیگر از آن "میز"، در پهلوی مز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شایسته: شایسته در پهلوی شایستگ šāyistag بوده است و بایسته اپایستگapāyistag.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شبیخون: شبیخون در پهلوی شپیخن šapīxōn بوده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

چیرگی: دکتر کزازی در مورد واژه ی "چیرگی " می نویسد : ( ( چیرگی در پهلوی چرگیه čēragīh می توانسته است بود. در این زبان، چریه cērīh که ریخت پارسی آن " ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

براعت: کمال فضل و ادب، برتری بر دیگران به علم. برائت:بی گناهی، پاکدامنی و مجازا به معنای دوری، بیزاری. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. بَرائ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

برائت:بی گناهی، پاکدامنی و مجازا به معنای دوری، بیزاری. براعت: کمال فضل و ادب، برتری بر دیگران به علم. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. بَرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

بَدْوی: منسوب به بَدْء و به معنای " آغازی و ابتدایی" بَدَوی: بیابانی، بیابان گرد، صحرا نشین این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. بَدْوی به فتح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بَدْوْ: به معنای" آغاز و ابتدا ". اصل این کلمه در عربی بَدْء با همزه پایانی است، ولی در فارسی از قدیم تا امروز آن را به صورت بَدْوْ [ badv] می نویسند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

بدعتگذار: به معنای" آورنده بدعت"یا "بنیاد کننده بدعت". املای آن به همین صورت یعنی با حرف ذ صحیح است و نه به صورت بدعتگزار. ( غلط ننویسیم ، ابوالحسن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

واژه ی انگلیسی such به معنی مکیدن و دوشیدن، شیردوشی، شیره ی کسی را کشیدن، با واژه ی ترکی ساقماخ به معنی دوشیدن سنجیدنی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه ی انگلیسی study، یک واژه ی هند و اروپایی است و با واژه ی سواد فارسی از نظر ریشه یکی است . ریشه ی این دو " سِو" و "سوات" می باشد . سِو ( سواتِ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واژه ی انگلیسی stray، با واژه ی سرگردان فارسی سنجیدنی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی انگلیسی show، تغییر یافته ی نشان و نشان دادن فارسی می باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

stour انگلیسی، همان تغییر یافته ی واژه ستبر فارسی به معنی ستبر، تنومند، استوار فارسی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

واژه ی انگلیسی stand، با واژه ی فارسی ایستادن از یک ریشه میباشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بحبوحه: املای این کلمه به همین صورت صحیح است. گاهی آن را به غلط بهبوهه می نویسند. ( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۶٠. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

با این وجود/با وجود این: با وجود این/ با این وجود: با وجود این یعنی "با بودن ِ این ( وضع، حال، امر، شرط. . . ) " ومقصود از آن این است:" که با اینکه ...