پیشنهادهای جدیری (١١٠)
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
اورمیه ( اور میه ) آور مثل اور شلیم، شهر اورمیه چین، آور آباد. اورقان میه مثل بانیه، سامیه
خوشاکو ( خوشا کو ) کو مثل باکو. ماکو. مارکو. کوکو. دارکو. . . کو، چه می تواند باشد.
دان اولدوزی ( ستاره شمالی، ستاره قطبی ) دان در تورکی یعنی شمالی، دانسفهان ( ایسفهان شمالی ) است
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قزوان ( قیز وان ) = باغ دختر قزوان ( قاز وان ) = باغ غاز قزوان ( قیز مثل قیزقلعه. قیز کورپوسی. ) وان مثل شهری در تورکیه. کندوان. سراوان. تایوان. مریو ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
مر آد ( مر آد ) آد در تورکی یعنی اسم مثل فرخ آد. فرهاد. فرساد.
انگشتجان ( ان گشت جان ) ان ( بزرگ ) مثل ان بیوک عسگر، بیزیم عسگر. . . ان مثل انگجی. انزابی. انزلی. انگل. اندام. انجیر. انگبین.
کلثوم یا گلسوم؟؟ گلسوم اسم تورکی هست به معنای مثل گل، ولی چون عربها گ ندارند. بجای گلسوم گفته اند. کلثوم
وان. کندوان. لیقوان. سراوان. شیروان. سیروان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) نخجوان. چاوان. تایوان. لیتوانی. مریوان. نهروان ( باغ نهر دار، یکی در عراق، ...
کلمه ای ترکی است و تلفظ درست آن سوس لنماق است از ریشه سوس ( آرایش ) و فعل سوسمک. سوسلنمک در ترکی یعنی آرایش کردن و سوسن یعنی آرایش شده. . . . . ترانه ...
ایت سوروسی، آت ایلخی سی ضرب المثل معروفی در تبریز است. به گله سگ، سوروی و به گله اسب، ایلخی می گوییم.
قیش لوق ( قیشلاق ) . یایلو ق ( ییلاق ) آزلوق ( آزلیق ) چوخ لوق ( چولوق ) دوموهلوق ( وسیله وقت گذرانی. مشغولیت ) . . قارلوق ( قارلیق ) برفی. . لوق علا ...
الغوث الغوث از فعل قوسماق و استفراغ کردن است.
جاپلق ( جاپ لیق ) لیق و لوق در زبان تورکی علامت نسبیت است . لیق و لوق مثل قارلوق یا قارلیق ( جایی که برف دارد ) . قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) ...
سنجاب ( سن جاب ) جاب مثل پنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان ) سنجاب یک کلمه تورکی است.
پنجاب ( پن جاب ) پن مثل پنجره و جاب مثل سنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان )
مرنجاب ( مرن جاب ) جاب مثل سنجاب؛ پنجاب
مرنجاب ( مرن جاب ) جاب مثل سنجاب. پنجاب . . . می باشد.
قارلق یا قارلیق و قارلوق ( قار لیق ) = قار در تورکی یعنی برف و لیق و لوق علامت نسبیت مثل قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) آژلیق ( گرسنه گی ) توخول ...
قارلق یا قارلیق و قارلوق ( قار لیق ) = قار در تورکی یعنی برف و لیق و لوق علامت نسبیت مثل قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) آژلیق ( گرسنه گی ) توخول ...
علویق یا الویق؟؟ حروف ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مخصوص زبان عربی است و در زبان های دیگر وجود ندارد. از آن طرف اسم روستای تورکی آخرش قاف دارد. مثل زرنق. نودو ...
فین کلمه فین در فرهنگ لغت دهخدا به معنای محل جوشش آب است. نام قدیمی دیگر این مکان چهل حصاران بوده است. منطقه ای ست در جنوب غرب شهر کاشان در ایران. فی ...
پرنده باقرقره:باغری قره یک اسم تورکی هست . باغیر در تورکی به معنای قلب؛ سینه و قره هم به معنای سیاه یا مشکی است. پس باغری قره بخاطر اینکه سینه ی این ...
پرنده باقرقره:باغری قره یک اسم تورکی هست . باغیر در تورکی به معنای قلب؛ سینه و قره هم به معنای سیاه یا مشکی است. پس باغری قره بخاطر اینکه سینه ی این ...
اسفنانی ( اسف نان ) نان در آخر اسم مکان مثل سمنان. مزینان. آبدانان. بنان. زربنان. کوهبنان. . . . .
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
ابراهیم تاتلیس یا ابراهیم تات لی سس؟؟؟؟تات= داد= مزه. طعم. . . . لی علامت نسبیت در تورکی مثل تهرانلی. تبریزلی. پنجه لی ( نه پنجعلی ) . . . . سس= صدا ...
آغاز از آغیز ( دهان ) که شروع و آغاز دستگاه گوارش است. گرفته شده است. و با کلمه آغوز مترادف است.
ایشلر بازوم؛ ییر آزوم ( آغیز )
پادشاه ( پاد شاه ) پادزهر ( پاد زهر ) پادگان ( پاد گان ) پادرام ( پاد رام= پدرام ) پاداد ( پاد آد=اسم ) بهپاد ( به پاد ) پدآفند ( پد آفند )