پیشنهادهای آزاده (٢٤,٠٧٣)
توریست ها با تعجب به هنرمندای خیابونی زل زده بودن. gawk ( اجتماعی – طنزآمیز ) : توصیف کسی که در موقعیت های عمومی یا عجیب، با کنجکاوی زیاد و بی ملاحظ ...
مثل یه زل زن وایستاده بود. gawk ( اسم – توهین آمیز یا طنز ) شخصی که زل می زنه یا رفتار خیره کننده داره
کاملا اتفاقی من اونجا زندگی میکردم! just happened to=کاملا اتفاقی، اتفاقا، بر حسب اتفاق، بطور کاملا تصادفی یا اتفاقی!
به جریان انداختن ( شروع ) چیزی در ابتدای آن توسط شخصی دیگر
دستگاه ضبط صوت با الکتریسیته ( برق ) کار می کند . run by=با . . . . . کار می کند
به جریان انداختن ( شروع ) چیزی در ابتدای آن توسط شخصی دیگر
جاده امتداد ساحل رو دنبال می کرد
انتظار داشت جواب سربالا بدن ولی فروشگاه پولشو برگردوند
می خوام ویزای جدید بگیرم، کارمند سفارت منو سر می دوونه
دارن شما رو سر میدوانن، دنبال نخود سیاه میفرستنت
تمام روز رو این ور و اون ور دویدم run around=این ور و اون ور دویدن ، [ محاوره ] جان کندن
دارن شما رو سر میدوانن، دنبال نخود سیاه میفرستنت
او دارد به نامزد شدن برای شهرداری فکر می کند.
در حالی که اتاق زیرشیروانی را تمیز می کردم، به طور اتفاقی چند عکس قدیمی پیدا کردم.
تا به حال به مشکلی با این نرم افزار برخورد کرده ای؟
دیروز به طور اتفاقی با یک دوست قدیمی در بازار برخورد کردم.
او هنگام تحقیق به طور اتفاقی چند مقاله جالب پیدا کرد.
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
اگر همین کاری که می گم را بکنی فکر نمی کنم به دردسر بیافتی.
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
او حریصانه شروع به مالیدن ( نوازش یا دست کشیدن ) بدنش کرد
به مشکل خوردن
به ترافیک خوردن
دیشب اتفاقی دیدمش یا بهش برخوردم !
اگر به مشکل خوردین به من تماس بگیرین
وارد اتاق شد
او با رئیسش درباره ی مهلت ها یک **برخورد** داشت. run - in ( اجتماعی – عمومی ) : اختلاف یا کشمکش ناگهانی در محیط کار یا زندگی روزمره.
او یک **درگیری کوتاه** با پلیس داشت. run - in ( محاوره ای – اصلی ) : برخورد یا درگیری کوتاه، معمولاً لفظی یا کوچک، بین افراد.
رمان به **برخورد او با سرنوشت** اشاره می کند. run - in ( ادبی – استعاری ) اشاره به مواجهه ی ناخوشایند یا برخوردی که تنش ایجاد می کند.
آن ها در جلسه یک **کشمکش کوتاه** داشتند اما سریع حل شد.
برخورد آن سلبریتی با مطبوعات تیتر خبرها شد.
او با همسایه ها بر سر پارکینگ یک **جر و بحث** داشت.
درگیری های او با قانون نتیجه رفتار بی پروا و بی احتیاط او بود.
آن ها در بار با هم دچار درگیری شدند و اوضاع از دست رفت.
امیدوارم در آینده دیگر با چنین درگیری هایی مواجه نشویم.
او در مورد پروژه با رئیسش دچار درگیری شد.
او شب گذشته با پلیس درگیری داشت.
ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، چون آردمان تمام شده است.
وقت دارد تمام می شود!
وقت ندارم این پروژه را تمام کنم؛ صبرم دارد تمام می شود.
بنزین ماشین در ناکجاآباد تمام شد.
خودکارم تموم بشه
وجوه مالی شرکت دارد به اتمام می رسد.
او بوسیله افراد ناشناس زیرگرفته و کشته شد
سعی داشت زیرم بگیره
دیر کردم، جلسه طول کشید!
دیر کردم، جلسه طول کشید!
قطارها روی ریل حرکت می کنند