پیشنهاد‌های آزاده (٢٤,٠٧٣)

بازدید
١٤,٠٣٧
پیشنهاد
٠

توریست ها با تعجب به هنرمندای خیابونی زل زده بودن. gawk ( اجتماعی – طنزآمیز ) : توصیف کسی که در موقعیت های عمومی یا عجیب، با کنجکاوی زیاد و بی ملاحظ ...

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مثل یه زل زن وایستاده بود. gawk ( اسم – توهین آمیز یا طنز ) شخصی که زل می زنه یا رفتار خیره کننده داره

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

کاملا اتفاقی من اونجا زندگی میکردم! just happened to=کاملا اتفاقی، اتفاقا، بر حسب اتفاق، بطور کاملا تصادفی یا اتفاقی!

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به جریان انداختن ( شروع ) چیزی در ابتدای آن توسط شخصی دیگر

پیشنهاد
٠

دستگاه ضبط صوت با الکتریسیته ( برق ) کار می کند . run by=با . . . . . کار می کند

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به جریان انداختن ( شروع ) چیزی در ابتدای آن توسط شخصی دیگر

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

جاده امتداد ساحل رو دنبال می کرد

پیشنهاد
٠

انتظار داشت جواب سربالا بدن ولی فروشگاه پولشو برگردوند

پیشنهاد
٠

می خوام ویزای جدید بگیرم، کارمند سفارت منو سر می دوونه

پیشنهاد
٠

دارن شما رو سر میدوانن، دنبال نخود سیاه میفرستنت

پیشنهاد
٠

تمام روز رو این ور و اون ور دویدم run around=این ور و اون ور دویدن ، [ محاوره ] جان کندن

پیشنهاد
٠

دارن شما رو سر میدوانن، دنبال نخود سیاه میفرستنت

پیشنهاد
٠

او دارد به نامزد شدن برای شهرداری فکر می کند.

پیشنهاد
٠

در حالی که اتاق زیرشیروانی را تمیز می کردم، به طور اتفاقی چند عکس قدیمی پیدا کردم.

پیشنهاد
٠

تا به حال به مشکلی با این نرم افزار برخورد کرده ای؟

پیشنهاد
٠

دیروز به طور اتفاقی با یک دوست قدیمی در بازار برخورد کردم.

پیشنهاد
٠

او هنگام تحقیق به طور اتفاقی چند مقاله جالب پیدا کرد.

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن

پیشنهاد
٠

اگر همین کاری که می گم را بکنی فکر نمی کنم به دردسر بیافتی.

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن

پیشنهاد
٠

او حریصانه شروع به مالیدن ( نوازش یا دست کشیدن ) بدنش کرد

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به مشکل خوردن

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

به ترافیک خوردن

پیشنهاد
٠

دیشب اتفاقی دیدمش یا بهش برخوردم !

پیشنهاد
٠

اگر به مشکل خوردین به من تماس بگیرین

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

وارد اتاق شد

پیشنهاد
٠

او با رئیسش درباره ی مهلت ها یک **برخورد** داشت. run - in ( اجتماعی – عمومی ) : اختلاف یا کشمکش ناگهانی در محیط کار یا زندگی روزمره.

پیشنهاد
٠

او یک **درگیری کوتاه** با پلیس داشت. run - in ( محاوره ای – اصلی ) : برخورد یا درگیری کوتاه، معمولاً لفظی یا کوچک، بین افراد.

پیشنهاد
٠

رمان به **برخورد او با سرنوشت** اشاره می کند. run - in ( ادبی – استعاری ) اشاره به مواجهه ی ناخوشایند یا برخوردی که تنش ایجاد می کند.

پیشنهاد
٠

آن ها در جلسه یک **کشمکش کوتاه** داشتند اما سریع حل شد.

پیشنهاد
٠

برخورد آن سلبریتی با مطبوعات تیتر خبرها شد.

پیشنهاد
٠

او با همسایه ها بر سر پارکینگ یک **جر و بحث** داشت.

پیشنهاد
٠

درگیری های او با قانون نتیجه رفتار بی پروا و بی احتیاط او بود.

پیشنهاد
٠

آن ها در بار با هم دچار درگیری شدند و اوضاع از دست رفت.

پیشنهاد
٠

امیدوارم در آینده دیگر با چنین درگیری هایی مواجه نشویم.

پیشنهاد
٠

او در مورد پروژه با رئیسش دچار درگیری شد.

پیشنهاد
٠

او شب گذشته با پلیس درگیری داشت.

پیشنهاد
٠

ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، چون آردمان تمام شده است.

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

وقت دارد تمام می شود!

پیشنهاد
٠

وقت ندارم این پروژه را تمام کنم؛ صبرم دارد تمام می شود.

پیشنهاد
٠

بنزین ماشین در ناکجاآباد تمام شد.

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

خودکارم تموم بشه

پیشنهاد
٠

وجوه مالی شرکت دارد به اتمام می رسد.

پیشنهاد
٠

او بوسیله افراد ناشناس زیرگرفته و کشته شد

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

سعی داشت زیرم بگیره

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

دیر کردم، جلسه طول کشید!

پیشنهاد
٠

دیر کردم، جلسه طول کشید!

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

قطارها روی ریل حرکت می کنند