پیشنهادهای کاملیا (٢٩)
گرفتگی
کوچ داده شده
همین که ، همانا
گُلمیز ( گُل میز )
از پیش معلوم
حتی اگر فقط
مشخص شده
غرق چیزی شدن
کَندن مثال : They had so much trouble prying money loose from local elites کندن پول از نخبگان محلی ، برایشان دردسر داشت .
سر بر آوردن
Wrest something away from someone چیزی را از دسترس کسی دور کردن چیزی را از چنگ کسی گرفتن
مثال : Bountiful source of revenue منبع درآمد پربار منبع درآمد غنی
فشار مثال : They were a serious political constraint that kept us away from making more effective decision . آنها فشار سیاسی جدی ای بودند که مانع ...
در جا زدن
ناچار به مصلحت اندیشی مثال : Sultan was not hemmed in by the rights of local elites سلطان ناچار نبود در خصوص حقوق نخبگان محلی ، مصلحت اندیشی کند .
ناچار بودن
دور از ذهن نبودن
در برگرفته شده
تطابقی پیدا کردن
تمام و کمال
اعتلا
فقط ، تنها مثال : For they could often just take over the bureaucracy . . چرا که تنها ( فقط ) کافی بود بوروکراسی را در دست بگیرند . با توجه به کل ...
تک خریداری
نظیر
بسترگاه داده بستر داده
رده مند