محمد عزیزی - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gain a reputation: شهرتی کسب کردن اعتباری بدست آوردن

جدید ١٣ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

distinctly remember: به وضوح به خاطر آوردن

جدید ١٣ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if i remember rightly: اگر درست یادم باشه

جدید ١٣ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

remember someone's face: چهره ی کسی را به یاد آوردن

جدید ١٣ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

debt repayment: بازپرداخت بدهی

جدید ١٣ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

release a cd: یک سی دی منتشر کردن

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

deeply religious: به شدت مذهبی

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reject an idea: رد کردن یک ایده نپذیرفتن یک ایده

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

regulations stipulate: مقررات تصریح می کند the regulation ...

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reject a suggestion: پیشنهادی را رد کردن/ نپذیرفتن

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reject a claim: ادعایی را رد کردن ادعایی را نپذیرفت ...

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

end a relationship: پایان دادن به یک رابطه

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

refuse an invitation: رد کردن دعوت

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

regulations apply to: مقررات شامل. . . می شود These regu ...

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

regulations require: مقررات ایجاب می کند

جدید ١٨ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reduce the impact: کاهش دادن تاثیر

جدید ١٩ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strongly recommend: قویاً توصیه کردن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

receive a grade: نمره دریافت کردن نمره گرفتن her es ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

receive a standing ovation: مورد تشویق ایستاده قرار گرفتن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have reason to believe: دلیلی برای باور داشتن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

receive an education: آموزش دیدن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rapid change: تغییر سریع

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rare disease: بیماری نادر

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ray of sunlight: پرتو نور خورشید

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

battle rage: نبرد به شدت ادامه داشتن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

acquire a qualification: احراز کردن صلاحیت

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

protect the enviroment: از محیط زیست محافظت کردن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prosecute trespasser: تحت پیگرد قرار دادن متجاوز ( به ملک ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

propose a theory: نظریه ای ارائه دادن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rapid progress: پیشرفت سریع

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

accept someone's proposal: پیشنهاد کسی را پذیرفتن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

law prohibits: قانون ممنوع می کند قانون منع می کند

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carry out a research project: انجام دادن یک پروژه تحقیقاتی

٢ روز پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

research project: پروژه تحقیقاتی

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disagree profoundly: اساساً مخالف بودن از اساس مخالف بود ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stick to a program: چسبیدن به یک برنامه پایبند بودن به ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take up a profession: حرفه ای را پیش گرفتن وارد یک حرفه ش ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pump prices: قیمت سوخت ( در پمپ بنرین )

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

problem arises: مشکل بروز پیدا می کند

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

world wide problem: مشکل جهانی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

produce results: نتیجه دادن نتیجه حاصل کردن her res ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slash prices: شکستن قیمت ها کاهش دادن قیمت ها

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dazzling production: اثر سینمایی خیره کننده اثر نمایشی خ ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

splendid opportunity: فرصت عالی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

training scheme: طرح آموزشی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

present a case for: دلیل ارائه دادن

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make preparations: آماده سازی کردن

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strong aftershock: پس لرزه شدید پس لرزه قدرتمند

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

escape poverty: فرار از فقر

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

below the poverty line: زیر خط فقر

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

combat poverty: مبارزه با فقر

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eradicate poverty: ریشه کن کردن فقر

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lift someone out of poverty: کسی را از فقر نجات دادن کسی را از ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

practise taking a penalty: تمرین پنالتی زدن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have nothing but praise for: چیزی جز تعریف و تمجید نداشتن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

widespread poverty: فقر گسترده

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

obsessive people: افراد وسواسی

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taking alcohol: مصرف الکل

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quickest way: سریع ترین راه

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far flung places: مکان های دور افتاده

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring bad luck: بد شانسی آوردن The groom is not al ...

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far off places: مکان های دور دست

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wind pick up: شدت گرفتن باد بیشتر شدن باد If the ...

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

compose a piece: سرودن یک قطعه تصنیف کردن یک قطعه نو ...

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lose your patience: صبر خود را از دست دادن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

particular liking: علاقه ی خاص

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be racked with pain: از درد به خود پیچیدن He was racked ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

acutely painful: به شدت دردناک

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unexpected outcome: نتیجه غیر منتظره

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unforeseen outcome: نتیجه ی پیش بینی نشده

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inevitable outcome: نتیجه اجتناب ناپذیر

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

predictable outcome: نتیجه قابل پیش بینی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

state an opinion: نظری را بیان کردن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the soft option: گزینه ی آسان را انتخاب کردن راه آسا ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

produce the opposite effect: اثر معکوس ایجاد کردن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run up against opposition: با مخالفت روبرو شدن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

online resources: منابع آنلاین

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

refuse an offer: رد کردن یک پیشنهاد نپذیرفتن یک پیشن ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

happy occasion: مناسبت شاد مناسبت فرخنده مناسبت مبا ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sad occasion: مناسبت غم انگیز ایام سوگواری

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in slow motion: ( دیدن صحنه ) با حرکت آهسته

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snow covered: پوشیده از برف

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snow covered mountains: کوه های پوشیده از برف

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

droopy moustache: سبیل آویزان

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the latest news: آخرین اخبار

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neighbouring town: شهر مجاور

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neighbouring area: منطقه مجاور

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blanket of mist: لایه ای از مه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

serious misgivings: تردیدهای جدی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money is tied up in: گیر بودن پول ( در کاری/جایی ) درگی ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minor point: نکته کوچک نکته جزئی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

memories fade: محو شدن خاطرات

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

painful memory: خاطره ی دردناک خاطره ی دردآور

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minute number: تعداد خیلی کمی تعداد بسیار اندکی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minor issue: مسئله کوچک مسئله جزئی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

matt paint: رنگ مات

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gloss paint: رنگ براق

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a bad impression: تاثیر بد گذاشتن تاثیر بد داشتن موجب ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a film: فیلم ساختن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a breakthrough: پیشرفت خوبی کردن پیشرفت مهمی کردن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an allegation: ادعایی کردن ادعایی را مطرح کردن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an adjustment: تنظیم کردن اصلاح کردن

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٦٠٠ رای

-

همه

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

desperately lonely: به شدت تنها

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nice little: کوچک و زیبا کوچک و نقلی They have ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poor little: کوچولوی بیچاره

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mood lightens: خوب شدن حال بهتر شدن حال/روحیه Her ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lightning strikes: رعد و برق زدن صاعقه زدن/برخورد کردن ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lessen pain: کاهش دادن درد The medication helpe ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

uphold the law: پایبند بودن به قانون حمایت کردن از ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unit of length: واحد طول

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leak a document: افشا کردن یک سند

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lead someone to conclude: کسی را به این نتیجه رساندن her res ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

news leaks out: به بیرون درز کردن اخبار

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep a watch on: مراقب بودن زیر نظر داشتن رصد کردن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

colour someone's judgement: قضاوت کسی را تحت تأثیر قرار دادن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overnight journey: سفر یک شبه سفر شبانه

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tune an instrument: کوک کردن یک ساز

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

injured people: افراد مجروح

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

suffer injuries: دچار آسیب دیدگی شدن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clearly imply: به وضوح دلالت کردن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

become impatient: بی تاب شدن بی صبر شدن بی حوصله شدن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

absolutely impossible: کاملا غیر ممکن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

create a bad impression: تصور بدی ایجاد کردن حس بدی ایجاد کر ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold the view that: این دیدگاه را داشتن که

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold the opinion that: این نظر را داشتن که

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold firmly to: محکم چسبیدن به some economists hol ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

outbreak hits: شیوع پیدا کردن Flu outbreak hits s ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

earthquake hits: زلزله آمدن زلزله رخ دادن زلزله لرزا ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

floods hits: سیل آمدن

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

highly profitable: بسیار سود آور بسیار پر منفعت بسیار ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

highly emotional: بسیار احساساتی به شدت احساساتی

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

highly intelligent: بسیار با هوش

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

highly critical: به شدت انتقادی بسیار انتقادی

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

history ancient: تاریخ باستان

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

musical heritage: میراث موسیقیایی میراث موسیقی

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the peak of your career: اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کار ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heartily approve: از صمیم قلب موافقت کردن قلباً موافق ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slight hesitation: اندکی تردید کمی تردید

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heavy fine: جریمه سنگین

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heavy hint: اشاره ی آشکار

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the hight of your career: اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کار ...

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

acute hearing: شنوایی حساس حس شنوایی حساس

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have sympathy: همدردی کردن I have no sympathy for ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a taste: مزه کردن چشیدن do you think this c ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have time to: وقت کردن وقت داشتن I'm sorry, I did ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a sharp tongue: زبان تند و تیزی داشتن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a misgiving about: شک داشتن در موردِ شک داشتن در باره ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a reason to believe: داشتن دلیلی برای باور کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a rest: استراحت کردن استراحت داشتن Go home ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a happy ending: پایان خوشی داشتن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

harsh critic: منتقد سر سخت

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reject something out of hand: چیزی را از همان ابتدا رد کردن / نپذ ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hasty conclusion: تیجه گیری عجولانه

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a career in: داشتن سابقه کاری در

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hard legal battle: دعوی حقوقی سخت نبرد حقوقی سخت

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

auburn hair: مو خرمایی

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grow plants: پرورش دادن گیاهان

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make good progress: پیشرفت خوبی کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

excellent grasp of: درک عالی از

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a grasp of: درکی داشتن از

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

great enjoyment: لذت فراوان لذت زیاد

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

great sadness: غم بزرگ

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn gold: طلایی ( رنگ ) شدن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone a warm welcome: از کسی به گرمی استقبال کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone your word: به کسی قول دادن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go climbing: کوه نوردی کردن کوه نوردی رفتن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go hang gliding: کایت سواری کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go hill walking: تپه نوردی کردن تپه پیمایی کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone a clue: به کسی سرنخ دادن راهنمایی کردن کسی

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone instructions: به کسی دستور دادن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go cheap: ارزان فروختن ارزان فروشی کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give a laugh: خنده ای کردن خندیدن ( کوتاه )

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give a gasp: نفس عمیق کشیدن ( به دلیل احساسات شد ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disagree fundamentally: اساسا مخالف بودن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fully fitted: با تمام امکانات مجهز

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fully accept: بطور کامل قبول کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

special friend: دوست خاص

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

law forbid: قانون ممنوع می کند قانون ممنوع کرده

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lose ones footing: لیز خوردن سر خوردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

troubles flare up: حاد شدن مشکلات

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

follow the path: دنبال کردن مسیر مسیری را دنبال کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fiercely criticise: به تندی انتقاد کردن شدیدا انتقاد کر ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fight for life: مبارزه برای زندگی

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring up a family: خانواده تشکیل دادن زن و بچه دار شدن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

major factor: عامل عمده عامل اصلی

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extremely likely: بسیار محتمل

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minor factor: عامل جزیی

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

walk an exam: به آسانی در یک امتحان قبول شدن

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take exercise: ورزش کردن

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

establish a conection: ارتباطی برقرار کردن ارتباطی یافتن ا ...

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gather evidence: جمع کردن شواهد

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

provide evidence: ارائه کردن شواهد

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

entirely agree: کاملا موافق بودن

٤ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

effect a change: تغییر ایجاد کردن

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

effective way: راه موثر

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ease pain: کم کردن درد تسکین دادن درد

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dream home: خانه رویایی

١ ماه پیش

مدال‌های محمد عزیزی