ایلیا آرسین - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

phoney baloney: متظاهر و ریاکار Anne was always me ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sound like a broken record: یه مطلب یا موضوع رو پشت سر هم تکرار ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a spectacle of yourself: کاری رو جلوی دیگران انجام بدی که مو ...

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all hell break loose: هرج و مرج آشفتگی به هم ریختگی آشو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a man of few words: کم حرف My grandfather is a man of ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow my top: خیلی عصبی یا خیلی ناراحت I blew my ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all at see: سر در گم گیج و مبهوت The lawyer w ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bad sort: آدم نچسب آدم ناخوشایند He is a ba ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch someone napping: غافلگیر شدن The goalkeeper was ca ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not have to bean to rub together: بی پول ، جیب خالی He does not have ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

queer duck: شخصی که عجیب غریب و غیر عادی باشه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring a lump to your throat: احساساتی بشی و بغض کنی و بخوای گریه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wouldn't dream of: کاری رو بخاطر اینکه فکر میکنید اشتب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never live down: وقتی که یک کار بد یا شرم آور انجام ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never do anything by half: همیشه تلاش کنی کاری رو نصف و نیمه ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give an inch: رای ، نظر، ایده خودتون رو تغییر ندی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the beck and call: مطیع ، در اختیار ، گوش به فرمان He ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the fact of life: جزئیاتی درباره فعالیت جنسی و اینکه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

belt into: کمر همت به انجام کاری ببندی یه کاری ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

barrack for: حمایت کردن تشویق کردن پشتیبانی کر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be hang up: درباره کسی یا چیزی به شدت ناراحت با ...

٩ ماه پیش

ثبت حداقل ١٠٠ رای

-

همه

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a funk: نارحت بودن و بدون امید نگران بودن ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work yourself to death: تا سر حد مرگ کار کردن ( سخت کار کرد ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rally the troops: زمانی که شخصی معمولا یک سرتیم یا ره ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worse for wear: ۱. احساس خستگی کردن یا به ظاهر خسته ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your secret is safe with me: رازداری کردن ( رازت پیش من جاش امنه ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to give a toss: اهمیت ندادن . I don't give a toss ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grill about: ۱. بازجویی کردن After being grille ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get take to the cleaners: ١. با فریب و سواستفاده پول هنگفتی ا ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shop till she drop: عشق خرید و خرج کردن . مخصوصا وقتی ک ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put sth to sb: پیشنهاد دادن Shall we all go out ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

making a mountain out of a molehill: از کاه کوه ساختن Ali, it’s only a ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nip this in the bud: در نطفه خفه کردن I want to nip it ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pull the wool over my eyes: ۱. گول زدن ، فریب دادن My kids are ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money burn a hole in your pocket: مشتاقانه پول خرج کردن ولخرجی کردن ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring me up to speed: کسی رو در جریان آخرین اطلاعات یا رو ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's time to face the music: با واقعیت یک کار بد که انجام دادی ک ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i've got my work cut out for me: یک کار بزرگ یا سخت برای انجام دادن ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep this under wraps: مخفی نگه داشتن مثل یک راز ماندن ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

down on my luck: تجربه یک دوره بد My son and his wi ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a break for it: جیم شدن Let's make a break for it ...

٩ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zip along: مثل برق رفتن سریع حرکت کردن I see ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wake up to the fact: واقع بین بودن It's time you woke u ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stand yourself up: از روی زمین بلند شدن بعد اینکه زمین ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wring out of: مجبور کردن یا قانع کردن کسی که به ش ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't bear: تنفر داشتن متنفر بودن از انجام کاری ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel your age: متوجه بشی که دیگه جوان و فعال نیستی ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

improve with age: با بالا رفتن سن ، مهارت های زندگی ی ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all skin and bones: خیلی لاغر پوست و استخوان You must ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bending over backwards: سخت تلاش کردن به منظور: کمک کردن خ ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do sb good: تاثیر خوب و مثبت داشتن بر روی شخص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel a cold coming on: احساس کنی مریض شدی یا داری مریض میش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be laid up: مجبور به استراحت بشی به منظور بهبود ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run before you can walk: بنیاد یک کار رو یاد گرفتن و بعد به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seprate the wheat from the chaff: مزایا یا معایب یک چیزی رو بررسی یا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll have to see it to believe it: وقتی که فکر کنی چیزی شدنی نیست یا ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a full plate: این اصطلاح معادل ( I'm really busy ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn one’s stomach: دچار چندش شدن حالت تهوع پیدا کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

caught sb off guard: غافلگیر کردن یا شدن He caught me o ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give solace: دلداری دادن تسلی دادن To give sola ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foil a plan: خراب کردن یا باعث خراب شدن یک برنام ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cash in your chips: دست کشیدن ترک کردن ( کاری یا چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a bee in your bonnet: وقتی یک موضوع از نظر شما مهم باشه و ...

١٠ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

مدال‌های ایلیا آرسین