پیشنهاد‌های احمد رضا مردان نسب (٥١٤)

بازدید
٨٦٩
تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

القناة تنبت معتدلة فلا تحتاج إلی تقویم نفذت علیّ السابری و ربما تندق فیه الصعدة السمراء المتنبی

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

الدرع المحکمة الدقیقة النسج نسبة إلی سابور و یقال للثیاب الرقیقة سابریة نفذت علیّ السابری و ربما تندق فیه الصعدة السمراء المتنبی

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

اسفی علی اسفی الذی دلّهتنی عن علمه فبه علیّ خفاء المتنبی

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

اسم للشمس لاینصرف

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

والمراد بقلقها اضطرابها و حرکتها :[البحر کامل ] قلق الملیحة و هی مسک هتکها و مسیرها فی اللیل و هی ذکاء المتنبی

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

هُجْر:سخن زشت و ناپسند أَأَنطِقُ فیکَ هُجراً بَعدَ عِلمی بِأَنَّکَ خَیرُ مَن تَحتَ السَماءِ؟ متنبی

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

لا أدرى [بحر الوافر] جَمُومٌ قَدْ تَنِمُ عَلی القَدَاةِ وَیُظْهِرُ صَفُوهَا سِرَّ الحَصَاةِ از شواهد عربی کلیله و دمنه نصرالله منشی، تصحیح مجتبی م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قُرَناء:جمع قرین الشمس من حساده والنّصر من قرنائه والسیف من اسمائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روح و جان ، آخرین خون در قلب و بمهجتی یا عاذلی الملک الذی أسخطت کلّ الناس فی ارضائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سختی و ناراحتی عشق، سوز و گداز عشق یشکو الملام الی اللّوم حرّه و یصد حین یلمن عن برحائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش و ملامت عذل العواذل حول قلب التائه و هوی الاحبة منه فی سودائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرگردان و حیران عذل العواذل حول قلب التائه و هوی الاحبة منه فی سودائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ج العاذلة :سرزنش گران عذل العواذل حول قلب التائه و هوی الاحبة منه فی سودائه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخته شده ، آفریده شده طبع الحدید فکان من اجناسه و علی المطبوع من آبائه متنبی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرند: الفِرِندُ: وَشْیُ السَّیْفِ، وَهُوَ دَخِیلٌ. وَفِرِنْدُ السَّیْفِ: وَشْیُه. قَالَ أَبو مَنْصُورٍ: فِرِنْدُ السَّیْفِ جَوْهَرُهُ وماؤُه الَّذِی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

من للسیوف بأن تکون سمیها فی اصله و فرنده و وفائه متنبی فرند السیف:جوهر شمشیر ، در اینجا مراد مکارم و مناقب سیف الدوله است فرند: الفِرِندُ: وَش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

١٥ - إِنِّی دَعَوْتُکَ لِلنَّوائِبِ دَعْوَةً لَمْ یُدْعَ سَامِعُها إِلى أَکْفَائِهِ ( متنبی ) النوائب: ج النائبة، سختیها و مصیبتها

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فَأَتَیْتَ مِنْ فَوْقِ الزَّمَانِ وَ تَحْتِهِ متصلصلاً و أمامه و ورائه متصلصل بانگ کننده کسی که صدای ضرب شمشیرش به گوش می رسد، از ریشه ی صلصله به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بنظر میرسد که بمعنی آز و آرزوی بسیار و طمع داشتن و ولع باشد [تعلیقات استاد مجتبی مینوی بر کلیله و دمنه نصرالله منشی صفحه 79 و 80 ]

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بگناه اعتراف نمود و از قوم بلطف هرچه تمامتر بحلی خواست کلیله و دمنه نصرالله منشی، به تصحیح مجتبی مینوی صفحه 77

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

والضَّعةُ والضِّعةُ: خِلاف الرِّفْعةِ فِی القَدْرِ لسان العرب، ج8 ص٣٩٧

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ارتفعت بعد الضعة و أیسرتَ بعد العسرة رسالة عتاب و إنذار، ابن العمید

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یحفظک من طوارق الحدثان . . . رسالة عتاب و إنذار ، ابن العمید

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی حافظ

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هو شیطان مارد من اظرف الناس و اکثرهم ادبا مناقب العصا، ابن قتیبه دینوری

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

و اذا البیوت ملآنة روثا و ترابا ، فلم نجد موضعا نظل فیه . مناقب العصا، ابن قتیبه دینوری

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

و قد لزق بها من الرماد والتراب ما بغضها الی . . . مناقب العصا ، ابن قتیبه دینوری

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

این واژه از ندامت گرفته شده است زیرا کسی که پیوسته شراب می نوشد سخنانی می گوید و کارهایی میکند که موجب ندامة میشود . قَالُوا وَإِنَّمَا قیل لمشارب ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

از تحمل رنجهای صعب و تجرع شربتهای بدگوار تجنب ننماید. کلیله و دمنه نصرالله منشی، تصحیح مجتبی مینوی، صفحه 65

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از آن طبقه نیستیم که به مفاوضت ملوک مشرف توانند شد کلیله و دمنه نصرالله منشی، تصحیح مجتبی مینوی، صفحه 62

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

صدق لهجت کلیله و دمنه نصرالله منشی ، تصحیح مجتبی مینوی، 55

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلیله و دمنه نصرالله منشی ، تصحیح مجتبی مینوی، 55

پیشنهاد
٠

نوعی کرامات اولیا که سجادۀ خود را روى آب پهن مىی کردند و بر آن مىی نشستند و در آب فرو نمی رفتند. ( لغت نامه دهخدا , ج2 , ص1656 )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای نفس میان منافع و مضارّ خویش فرق نمی کنی کلیله و دمنه نصرالله منشی ، تصحیح مجتبی مینوی، 45

پیشنهاد
٠

احتمالا لغزیدن : نزدیک آمد که پای از جای بشود کلیله و دمنه، مینوی، صفحه 45. در تضاد معنایی با کنایه :پا بر جای کردن شدن :در معنای رفتن

پیشنهاد
٠

احتمالا لغزیدن : نزدیک آمد که پای از جای بشود کلیله و دمنه، مینوی، صفحه 45. در تضاد معنایی با کنایه :پا بر جای کردن شدن :در معنای رفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبدیل همزه به یا یکی از روش های فارسی کردن عربی بود که بعمدا توسط نویسندگان انجام میشد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لازالت محروسة الاطراف محمیة الارجاء و الاکناف بود ، صفحه 15کلیله و دمنه، نصرالله منشی، به تصحیح مجتبی مینوی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و پشت زمین را از خبث شرک ایشان پاک گردانید . ( کلیله و دمنه ، نصرالله منشی، مینوی، صفحه 3

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حبر امت و بحر حکمت ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه56 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امَ حملُ البعیر ( ض ) یَرِیم رَیْماً: مال و - مکانَهُ : زال عنهُ و فارقهُ و - عن الشیءِ : تباعد و - بالمکان: اقام و ثبت. و منهُ قول ابنة ابی عثمان ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و از امیر المومنین علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - هم در این معنا مرویست مرفوعا الی النبی ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم از خدای دار، گرت درد چشم داد از پیش درد چشم معد کرد توتیا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با خود گمان مبر که شود کوششت هدر زنهار ظن مدار که رنجت شود هبا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با خود گمان مبر که شود کوششت هدر زنهار ظن مدار که رنجت شود هبا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیسی اگر ز جور خران محنتی کشید هم ساخت عاقبت ز بر سدره متکا ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیسی اگر ز جور خران محنتی کشید هم ساخت عاقبت ز بر سدره متکا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یونس به بطن ماهی گر ماند مدتی شد مستجاب دعوت و شد حاجتش روا ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم فراق جنت و حوا کشید، از آن مخصوص گشت زود به تشریف اجتبا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم فراق جنت و حوا کشید، از آن مخصوص گشت زود به تشریف اجتبا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمستان : آید شفا و صحت اندر پس مرض باشد بهار خرم اندر پس شتا ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آید شفا و صحت اندر پس مرض باشد بهار خرم اندر پس شتا ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه51 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آید شفا و صحت اندر پس مرض باشد بهار خرم اندر پس شتا ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه51 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب گرچه دیر یاز بود هم رسد به صبح روز ارچه میغ ناک بود هم دهد ضیا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به ت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب گرچه دیر یاز بود هم رسد به صبح روز ارچه میغ ناک بود هم دهد ضیا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به ت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غم گرچه بی شمار بود شادی از پس است شدت اگرچه دیر بماند شود رخا [بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر شوی متفکر تو در الم نشرح ترا ز درد و الم کی بود پریشانی چو در میان دو آسانیست دشواری عجب بود که شود چیره بر دو آسانی [بحر مجتث مثمن مخبون اص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

هر مه امروز نیز از اخلاص به دل و جان قیام کند بی شک و شبهتی مراد دلش حق به احسان خود تمام کند ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر که گردد اسیر گو خوش باش که همو عاقبت امیر شود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه49 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرچه باشد عسیر روز بلا زود بار دگر یسیر شود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه49 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون کمان گرچه کژ نماید کار هم ز لطف خدا چو تیر شود [بحر خفیف] ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[بحر خفیف] چون ببرد طمع ز نصرت خلق ایزدش بی گمان نصیر شود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار چون سخت گشت بر بنده فضل حق زود دستگیر شود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه48 )

پیشنهاد
٠

و سر از ضجرت در پیش انداخته ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه47 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مگذارید که از جای برخیزد تا آن محاسبه و معامله محرر و مقرر گرداند ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اط ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مگذارید که از جای برخیزد تا آن محاسبه و معامله محرر و مقرر گرداند ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اط ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هروقت تکلیفهای متعب و باز خواستهای متعب می فرمود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه46 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در معنای کنایی در جمله زیر به کار میرود : و فضل بن مروان را با من اندک غباری بود ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

. . . . که در بعضی از اسفار در صحبت فضل بن مروان بودم . . . ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این حکایت به نقیر و قطمیر با ایشان تقریر کردم ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه46 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنی استهزاء و ریشخند در تراجم کهن استعمال شده است

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از آن لالی شاهوارتر می نمود به ساحل دریا نقل میکردم ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه45 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنوز آیت تمام نکرده بودم که چون کوهپاره ای بر زمین افتاد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از قبله و لمس و ملاعبه مرا ایذا کند الا به وطی و مباشرت مرا زحمت نمیدهد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدر من بازگانی بزرگ بود از اهل بصره، با بصارتی تمام و شهامتی کامل و . . . . . ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

من این تجارت را غنیمت بارد می شناسم ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه41 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضافه تشبیهی: جان خود را در آتش ندامت بگداختی ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه41 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جماعتی از تجار ارتکاب محظور کرده بودند ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه40 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجدید نعم و ازالت نقم از حضرت قدم مخصوص و ممتاز شد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه28 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این شخص به ملامسه سر تا پای من برسید ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه38 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابیات زیر در بحر خفیف در شاهد راست کاری : راست کاری اگر کنی عادت به همه حال رستگار شوی دستگیرت شود خدا به فرج گر تو در صبر پایدار شوی ( فرج بعد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون تو در محنتی فرو مانی جز به فضل خدا دوا مطلب مرهم دردها خدا بخشد مرهم خود جز از خدا مطلب درد دل را زغایت اخلاص هیچ شافی به جز دعا مطلب ( فرج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی طاقت: محنتی عظیم به سبب آن به وی رسید و از زحمت آن سنگ بی سنگ شد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتمالا معنای کور شدن و نابینا گشتن بدهد مذلت بندگی و تکلیف سجن و خلاص از این جمله و ابیضاض عین یعقوب و رد بصر و رسیدن یوسف به پادشاهی و عفو از براد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کور شدن و نابینا شدن: مذلت بندگی و تکلیف سجن و خلاص از این جمله و ابیضاض عین یعقوب و رد بصر و رسیدن یوسف به پادشاهی و عفو از برادران خود در سورتی تم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جمله زیر با ترکیب با عین معنای کور شدن میدهد مذلت بندگی و تکلیف سجن و خلاص از این جمله و ابیضاض عین یعقوب و رد بصر و رسیدن یوسف به پادشاهی و عفو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخای بعد از شدت و عطای بعد از بلیت بیش از آن باشد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه31 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخای بعد از شدت و عطای بعد از بلیت بیش از آن باشد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه31 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و هلاک و حتف ایشان و نجات لوط چنانکه در چند موضع کلام عظیم و ذکر حکیم بدان ناطق است و. . . ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ان الجان حتفه من فوقه مجمع الامثال، لأبی الفضل المیدانی احمد بن احمد بن ابراهیم المیدانی النیسابوری، تحقیق و شرح و فهرسة الدکتور قصی الحسین ۱۴۲۵/۲ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از آن شغل اضرام به برد و سلام مبدل گشت ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه30 )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع صنم به معنی بت ها . و قصه ابراهیم خلیل صلوات الله وسلامه علیه و ابتلای او به مجادله و حجت گرفتن با قوم خویش و کسر اصنام و اجماع آن زمره بر احراق ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و نهصد و پنجاه سال ایذای آن گمراهان کشید ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه29

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پس از آن شیخ نوح _علیه السلام _که مقاسات صحبت آن منکران کشید ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجدید نعم و ازالت نقم از حضرت قدم مخصوص و ممتاز شد فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اطلاعات1363صفحه ی28

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای - تعالی - وی را خلاصی و مناصی و نجاحی و فلاحی ارزانی دارد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اطلاعات13 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای - تعالی - وی را خلاصی و مناصی و نجاحی و فلاحی ارزانی دارد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اطلاعات13 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای - تعالی - وی را خلاصی و مناصی و نجاحی و فلاحی ارزانی دارد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اطلاعات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای - تعالی - وی را خلاصی و مناصی و نجاحی و فلاحی ارزانی دارد ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اطلاعات13 ...

پیشنهاد
٠

بعد از آن به افعالش موخذه گردانیدندو انگشت بر حرف نهادند. . . . . . ( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، با تصحیح اسماعیل حاکمی، ج1، انتشارات اط ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ عُزَیۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِیحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِکَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ یُضَٰهِـُٔونَ قَوۡلَ ٱ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زِنَه شور: در مقابل مرده شور در ضرب المثل های لری آمده است و چیزی حدود معنایی مراقبت و پرستاری کردن میدهد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاطر خطیر ؛ خاطر ذهین و بابصیرت و مطلع. ( ناظم الاطباء ) : دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا. ناصرخسرو.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند برای میدان قیامت خوب است امثال و حکم دهخدا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از نظر ریفاتر یک اندیشه است که میتوان در یک کلمه و عبارت آن را گفت که تمام شعر در اطراف آن سروده شده و راجع به او سخن می گوید اما حرفی از خودش به میا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در نظریه ادبی مایکل ریفاتر سه فراید موجب میشود که مدلول در معنای خود بکار نرود و کلام دارای مولفه های ادبی شود و زبان شعر غیر دستوری شود ۱_جابه جایی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشانه شناسی چیست ؟ نشانه شناسی بررسی تحلیل و تفسیر کنش، دلالت پردازی《 فرایند معناسازی》 پدیده های عالم است . یکی از روش های نخستین نشانه شناسی خواندن ...

پیشنهاد
٠

نظریه نقد شعر از مایکل ریفاتر است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مُفاد درست است خیلی ها با اشتباه مَفاد می گویند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرکه از خدای بترسد و تقوی را شعار و دثار خود سازد فرج بعد از شدت، دهستانی، تصحیح حاکمی، ج ۱، ص۲۲

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این سوره از اول تا آخر منبی است فرج بعد از شدت، دهستانی، تصحیح حاکمی، ج ۱، ص۲۰

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

برادرم که دو تن تاک را نهد نیرو همی گسسته نگردد غبوق او ز صبوح انوری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه دو معنای تقریبا متضاد داره در تراجم کهن مانند قدس و ترجمه تفسیر طبری معادل استکبر آمده است

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تراجم کهن قرآن :کارساز، کار ران

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ره برداران ( قران قدس ) ره یابندگان ( قرآن دهم هجری )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تراجم کهن :راسخون فی علم بجا رسیدگان اندر علم ( شنقشی ) دور درشدگان در علم ( میبدی ) به دانش فرو رفتگان ( معزی ) پایداران در دانش ( ماهان ) بیفر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

تراجم کهن :راسخون فی علم بجا رسیدگان اندر علم ( شنقشی ) دور درشدگان در علم ( میبدی ) به دانش فرو رفتگان ( معزی ) پایداران در دانش ( ماهان ) بیفر ...

پیشنهاد
٠

تراجم کهن :راسخون فی علم بجا رسیدگان اندر علم ( شنقشی ) دور درشدگان در علم ( میبدی ) به دانش فرو رفتگان ( معزی ) پایداران در دانش ( ماهان ) بیفر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگشتگان

پیشنهاد
٠

راسخون فی علم بیک، آن بیخاوران در علم ازیشان و آن برویدگان برویده مى باشند بدانچه فرو فرستادند بتو و بدانچه پیش فرستادند از پیش تو[یعنى توریت]و آن ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسخون فی علم بیک، آن بیخاوران در علم ازیشان و آن برویدگان برویده مى باشند بدانچه فرو فرستادند بتو و بدانچه پیش فرستادند از پیش تو[یعنى توریت]و آن ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

راسخون فی علم بیک، آن بیخاوران در علم ازیشان و آن برویدگان برویده مى باشند بدانچه فرو فرستادند بتو و بدانچه پیش فرستادند از پیش تو[یعنى توریت]و آن ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسخون فی علم بیک، آن بیخاوران در علم ازیشان و آن برویدگان برویده مى باشند بدانچه فرو فرستادند بتو و بدانچه پیش فرستادند از پیش تو[یعنى توریت]و آن ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اى شما که اینهااید دوست مى دارید ایشان را و ایشان دوست ندارند شما را و برویده مى باشید بکتابها همه. چون فرا رسند فا شما گویند ببرویدیم؛و چون تنها مان ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تراجم کهن معادل این واژه ره یافتن آمده است

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ نیست دشخوارى اندر دین ( ترجمه تفسیر طبری )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تراجم کهن معادل :سِنَةࣱ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةࣱ وَلَا نَوۡمࣱۚ خداى، هیچ نیست خداى مگر او، زن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

در تراجم کهن در برابر این واژه نامه و نبشته آمده است آنانى که دادیم ایشان را نامه مى شناسند او را چنانچه مى شناسند پسران خویش را و به درستى که گروهى ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تراجم کهن معادل آن روی گاه آمده است و اگر تو بیارى بدانها که بدادند ایشان را نبشته بهر نشانى که ایشان خواهند ایشان پس روى نکنند روى گاه ترا و تو ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدرستى که مى بینیم گردیدن روى تو در آسمان[منتظر جبریل تا فرمان آرد باستقبال کعبه]. بدرستى و راستى که فرا گردانیم ترا فاروى گاهى که تو بپسندى آن را، ف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزکت شکوهمند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیک همى بینیم گشت روى. . . اندر آسمان. روى بگردانیم ترا سوى قبله کى پسندى مر آن را بگردان روى خویش را سوى مزکت حرام و هرکجا باشید، گردانید روى خویش ر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و گفتند هرگز در نیاید به بهشت مگرآنکه باشد جهودان یا ترسایان آنت بیوسهاى ایشان بگوى آرید سخن روشن خود را اگر هستید راست گویان ترجمه های کهن قرآنی در ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و گفتند، درنشود در بهشت مگر آن کس که جهود بود یا ترسا. آن پیوسهاى ایشانست. گو[یا محمد]بیارید حجّت خویش اگر هستید شما راست گویان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

در تراجم کهن به معنی ایمان آوردن است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

عقلست به سوی صواب رهبر با راه برت چون به خار خاری؟ ناصر خسرو

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر مثال یکی پلیته شدی چند گردی به سایه و مهتاب ناصر خسرو

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حواشی و ملاحظات دهخدا صفحه ۶۲۷

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پست منشین که ترا روزی از این قافله گاه گرچه دیرست ، همان آخر بر باید خواست ناصر خسرو

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل است در لری ( بالاگریوه ) :گوشت و ناخو دِ یک نَوُ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آبادان :عبادان ضرب المثلی است به این مضمون: لیس وراء عبّادان قریة نظامی در هفت پیکر گوید : بختم از دور گفت کای نادان لیسَ قریه وراء عبّادان و ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبادان :عبادان ضرب المثلی است به این مضمون: لیس وراء عبّادان قریة نظامی در هفت پیکر گوید : بختم از دور گفت کای نادان لیسَ قریه وراء عبّادان و ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دهر مدارا کن و با خلق مواسا ( ناصر خسرو )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این بیت منوچهری ظاهرا شتری که به آواز خو کرده باشد ( دبیر سیاقی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنایه از استوار و مقاوم در سوار کاری ( دبیر سیاقی ) کثیر الثواب و قلیل العتابی ثقیل الرکاب و خیفیف العنانی منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کثیر الثواب و قلیل العتابی ثقیل الرکاب و خفیف العنانی منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی که بانگ چنگ فروداشت عندلیب رزی منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در:دره ، فاصله مابین دو کوه خداوتدا یکی بنگر به باغ و راغ و دشت و در که گشته از خوشی و نیکویی و پاکی و خوبی منوچهری دامغانی ( دبیر سیاقی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون طوبی گشت شاخ بید و شاخ سرو و نوژ و گل نشسته ارغوانسازان به زیر سایه ی طوبی منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بت رویان گل دورویه ، چونانچون قمرها در دوپیکرها ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بت رویان گل دورویه ، چونانچون قمرها در دوپیکرها منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو جهان گشته است از خوشی بسان لات و العزی. همان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املی کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) املا کردن : گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی. منوچهری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دزدان چون زیم که نه دزدم با کشخان چون بوم نه کشخانم ملک الشعرای بهار

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهر، آشنا به رموز بدان خانه باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ای که در هنگام تاسف گویند تو آفرین خسرو گویی دروغ باشد ویحک دلیر مردی کاین لفظ گفت یاری _ یا باش دشمن من یا دوست باش ویحک نه دوستی نه دشمن ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنکه پایی چون پای پیل دارد گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

:آنکه چشمانی چون رنگ دارد گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر� گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی ۱_نسخه بدل :تیز گوش در همه ی تشبیهات ابتدا نام حیوان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرد ساق و گرگ پوی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرد ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گورسم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گور سم و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیل پای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب :رباینده جادو آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش مرکبی زین کرده و خاره بر و جادو ربای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب: برنده ی خاره آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش مرکبی زین کرده و خاره بر و جادو ربای منوچهری دامغانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی دل چون چنار پیش کشد صد هزار دست ظهیر فاریابی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ز خون دل چو شفق باد روی دشمن تو که اشکش از فزع خنجرت چو سیماب است ظهیر فاریابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرمانیه. [ گ ِ ی َ ] ( اِخ ) در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده : بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه. م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گردان بسان کفچه ای گردن بسان خفچه ای واند شکمشان بچه ای حسناء مثل الجاریه منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگرز ها بر شاخ ها ماننده ی چمچاخ ها واویجشان چون کاخها بستانشان چون بادیه منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان نارنج و نار اقحوان آورد از هر ناحیه منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برخیز هان ای جاریه می در فکن در باطیه آراسته کن مجلسی از بلخ تا ارمینیه منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشم تو چون ماهی فرزند داوود نبی کو بیوبارد جهان گوید که هستم گرسنه منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افعی صریم : ز مار گرزه ، مار گردِ ریگ پر غدیرها و آبگیرهای او منوچهری دامغانی ( دبیر سیاقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سماه مطربان به گرد او درون زئیر شیر و گرگ را عوای او منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار کرم بسیاری بود در باطن در ثمین منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقابل غث در سخن: حاسدا تو شاعری و من نیز هم شاعرم چون ترا شعر ضعیفست و مزا شعر سمین منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاعری تشبیب داند شاعری تشبیه و مدح مطربی قالوس داند مطربی شکر توین منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دانی که این فتنه بود هم به گه بیور اسب هم به گه بخت نصر هم به گه بوالحکم منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یازیدن: هر زمان ز افراط عدل او چنان گردد کزو زعفران گر کاری ، آزد بر دو دندان گراز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاتبت را گو :نویس خازنت را گو:بسنج ناصحت رو گو:گُراز و حاسدت را گو:گداز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیز نعل رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیز نعل رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سماعی که بدیعست کنکن گوش بنه به نبیذی که لطیفست کنکن دست بیاز منوچهری دامغانی

پیشنهاد
٠

از بین بردن و زدودن غم و انده : بوستان عود خمی سوزد، تیمار بسوز فاخته نای همی سازد ، طنبور بساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زر ستان، مشک فشان، جام ستان، بوسه بگیر باده خور، لاله سپر، صید شکر، چوگان باز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زر ستان، مشک فشان، جام ستان، بوسه بگیر باده خور، لاله سپر، صید شکر، چوگان باز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زر ستان، مشک فشان، جام ستان، بوسه بگیر باده خور، لاله سپر، صید شکر، چوگان باز منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب :ستاننده ی زر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- انگشت شکم ؛ به اصطلاح لوطیان ، نره. ( آنندراج ) . نره و آلت تناسل مردان. ( از ناظم الاطباء ) : در دیده پشتت کنم انگشت شکم را. ؟ ( از آنندراج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جود از دو کف بخل زدایت کند نفر بخل از دو دست جود فزایت کند نفیر منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر حکم تو سریر تو محکم نداری زیر تو از سرور تو بر پردی سریر منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام گلی زرد رنگ: با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه، بدان سرمه دان عبیر منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مگر باری ز من خوشنود گردد بود در کار من سعی تو مشکور منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان جلد مقشور منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبانی نگهبان دوزخ باشد و زبانی روی بالکانیه زشت صورت و دیو صورت میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گویی علمی از سقلاطون سپید است از باد جهنده متحرک شده نهمار منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه کریزگه باز و باز دار منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بابل کنی سرایچه مطربان خویش خلخ کنی وثاق غلامان میگسار منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مکر ، حیله، خیانت : این رنگ بجز عدو نیامیخت این بهتان بجز حسود ننهاد مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر سطوت تو زده زنگ شیر عزیمت تو شمیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر سطوت تو زده زنگ شیر عزیمت تو شمیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه پی بگام راست نهاده نه می بکام خویش مزیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در چشم تو امید گلی را صد خار انتظار خلیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در چشم تو امید گلی را صد خار انتظار خلیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شمشیر سطوت تو زده زنگ شیر عزیمت تو شمیده مسعود سعد سلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع شتر قوی و تند رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من و تو غافلیم و ماه و خورشید بر این گردونِ گردان نیست غافل منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این، چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وان، چناچنون در غلاف زر سیمین گوشخار منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش او هم مکرمت هم محمدت حاصل شدهست هادم بخل او بود کو جود را عامر شود منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زرد گل بیمار گردد، فاخته بیمار پرس یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گویا جز منوچهری از این واژه استفاده نکرده است!!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب آسمان بر رغم او در بوستان ظاهر شود منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصه گو ، افسانه سرا: بادنوروزی همی در بوستان سامر شود تا به سحرش دیده ی هر گلبنی ناظر شود منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تا بداند خواجه کش دشمن کدام و دوست کیست در سرای این و آن نیکو تر استقصا کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوی خلقش خاک را چون عنبر اشهب کند رنگ رویش، مشک را چون لولو لا لا کند منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا بچرد رنگ در میانهٔ کهسار تا بچمد گور در میانهٔ فدفد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگواری و مهتری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواجه چنان ابر بار دار و مطرناک هست بقول و عمل همیشه مجرد منوچهری دامغانی ( دبیر سیاقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواجه دهد سیم و زر چو کوه به طالب بسکه عمل هست، قول اوست مبعد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معطی و مالش بدان دهد که نجوید وانکه بجوید ازوست مال مبلد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواجه بسان غضنفریست کجا هست به ستدن و دادنش دو دست مسعد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیشمار: این هنری خواجه جلیل چو دریاست با هنر بی شمار و گوهر بیعد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا نبود روضه ی مبارک محمود عود نروید بر او نه سنبل و نه ند منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ هندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گلاب خالص: نوز گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرگس چون ماه در میان ثریا لاله ، چون اندر کسوف گوشه ی فرقد منوچهری دامغانی حکمت او را ز نور باری ، جنت همت او را ز فرق فرقد، مرقد منوچهری دامغا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوسن چون طوطیی ز بسد منقار باز بمنقارش از زبانش عسجد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهشت جاویدان: وقت بهار است و وقت ورد مورد گیتی آراسته چو خلد مخلد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورد مورد ؛ گل سرخ. گل محمدی سرخرنگ : وقت بهار است و وقت ورد مورد گیتی آراسته چو خلد مخلد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گر نسیم کرمش بر در دوزخ بجهد هاویه خوبتر از روضه ی رضوان گردد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شنبه که روز اول هفته باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چمیدن فرازش مانند مار باشذ رخشیدن شعاعش گویی نضار باشذ منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرو از عقیق باشد، کوه از عقار باشد این مستعیر باشد، آن مستعار باشد. منوچهری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرو از عقیق باشد، کوه از عقار باشد این مستعیر باشد، آن مستعار باشد. منوچهری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برجه تا برجهیم، جام به کف بر نهیم تن به می اندر دهیم، کاری صعب اوقتاد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزی بس خرمست می گیر از بامداد داد زمانه بده کایزد داد تو داد منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوبش همه از صندل و از عود قماری سنگش همه از گوهر و یاقوت ثمین است منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوست دارم کودک سیمین و بر بیجاده لب هرکجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب فرخی سیستانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طواف ز ایران بینم به گرد قصر تو دایم همانا قصر تو کعبه ست و گرد قصر تو بطحا فرخی سیستانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من پار بسی رنج و عنای تو کشیدم امسال به هش باش که امسال نه پارست منوچهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری خرمن جا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرده ی راست زند نارو بر شاخ چنار پرده ی باده زند قمری بر نارونا منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریسمان بلند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اا برنده ی سیل نعت فاعلی رام زین خوش عنان و کش خرام و تیز گام شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظ: نشان دهنده ی پروین ! حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنچه من در دل نهادم ، برسرت بینم همی وانچه تو بر سر نهادی در دلم دارد وطن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نادان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزفنداک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کمان ندافان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کفش چرم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبایع گر ستون تن ستونرا هم بپوسد بن نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه کسائی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حروف الفبا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غذای که در مهمانی و عروسی و سفره زیارت دهند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گوشه چشم نگاه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به گوشه چشم نگریستن : نرمک او را یکی سلام زدم کردی زی من نگه به چشماغیل فرهنگ اسدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیچیده و مشکل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قافیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معرب کلمه گربز زیرا عرب ها گ را به ج ابدال میکنند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنظر علامه دهخدا احتملا رُخ بوده و مصحح اشتباه ضبط کرده و رخ مخفف رُخبین است به معنی ترف و فراقروت .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پروین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شفتالو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی لخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غم و رنج و مشقت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هشیار و دلیر و سخت کوش است پرخاشخر است و جانفروش است ابو الموید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاره نقره گداخته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کشیدن شمشیر : چو بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کَلَک:حقه کِلِک :در زبان لری انگشت کِلک:نی میان تهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا سوگند خورم به هرچه هستم ملکا کز عشق تو بگداخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آلو کوهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا ابوالمؤید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صمغ قابل خاییدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کنایه از طوطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی. شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر گشتگی اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی شاکر بخاریی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریستن به گلو هق هق کردن ؟ چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردد از نیوشه شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوک:بمگانم معادل لری آن داسنک باشد سُک:سیخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی با ارزش که در عوض مال یا کالایی به عنوان تضمین دهند ظاهرا در پارسی سخته بوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آژخ ، زگیل ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی همچون زبر چشم یکی محکم بالو شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب بالایین در خانه در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین شاکر بخاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حسود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرو:آواز شعف و سرور در مقابل غنگ آواز حزین مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آواز شعف و سرور در مقابل غنگ مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کفش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام شهری از ولایت بدخشان به گامی سپرد از ختا تا ختن به یک تک دوید از بخارا به وخش شاکر بخارایی به یک تک دویدن :یک میدان اسب تاختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاحاً به معنی یک میدان تاخت اسب است . به گامی سپرد از ختا تاختن به یک تگ دوید از بخارا به وخش شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هرچیز سخت و حل نشدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیرک، دانا : یکی دانش پژوهی داشت گربز به چرویدن نگشته هیچ عاجز شاکربخاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاره اندیشیدن یکی دانش پژوهی داشت گربز به چرویدن نگشته هیچ عاجز شاکربخاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چاه سیصد باز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم تنبل شکم باره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جواهر کم ارزش و بی بها در مقابل یاکند به معنای یاقوت کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند. شاکر بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مقابل با جَمَست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حدود معنایی سکندری را می دهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُخ:گیاهی که از آن حصیر بافند، دوخ، لوخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به موی کاکل و آن زلف مشکین فتاده صد هزاران کلج در کلج. ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چین در چین : فری زان زلف مشکینش چو زنجیر فتاده صد هزاران کُلج بر کُلج شاکری بخاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستیزه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جغد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگور به دار آویختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خمیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راست کردن تیر و نیزه به معنی نشانه گرفتن است اما راست کردن امور و کار ها و لشکر به معتی مرتب و منظم کردن است حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرام گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بدی و گدی توئی منحوس ساستاسا و ساسی آسایی فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بدی و گدی توئی منحوس ساستاسا و ساسی آسایی فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یخ بستن و منجمد شدن: آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قندیل بستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب دستی بزرگ شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاسه چوبین گدایان و شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاسه چوبین گدایان و شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همواره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بختک: ز ناگه بار پیری بر من افتاد چو بر خفته فتد ناگه کرنجو فرالاوی منبع:شاعران بی دیوان، محمود مدبری ۲_اشعار پراکنده ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حبس، زندان ، اسارت: ز توک مست تو عالم خراب است به قید زلف تو خلقی گرفتار فرالاوی منبع:شاعران بی دیوان به کوشش محمود مدبری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم، دسته ی مو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

من شاعر حلیمم با کودکان سلیمم زیرا که جعل ایشان دوغ است یا لکانه شهید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گر ز آنکه لکانه ات آر، وی است اینک به میان ران لکانه شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کج و معوج کی دل بجای داری پیش دو چشم او گر چشم را به غمزه بگرداند از وریب شهید توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب ابوشکور شاع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر برای هجو اول بود ، کان هجوی نبود کز غضب رخساره را رنگ طبر خون داده اید ملک الشعرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر شود بر باره ی سنگین چو سنگ منجنیق در رود در قعر وادی چون به چاه اندر شطن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت اوی و پای او و گوش اوی و گردنش چون کمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت او و پای او و گوش او و گردنش چون کمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوهنورد: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش خرام رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقابل سرکش : رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از حسن های اسب بشمار آید و مقابل بد زین باشد رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظ:به خواب، درخواب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هنگام شب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان گونه که کلمه سود مند داریم بر همان قیاس ضرر مند هم معنا می دهد اولین بار این کلمه را از مادر بزرگم شنیدم "اگر از من گوش نکنی ضرر مند میشی "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرنده ای شبیه بلبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بت، صنم: بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرشته و محافظ دوزخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت فاعلی مرکب :دننده چون گور یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. . . . مانند آهو بدود یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. . . . در حیله گری چون روباه یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. . . . چون ببر بجهد /بپرد یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. . . مانند میش کوهی دونده یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استاد صفت های فاعلی مرکب منوچهری دامغانی پوینده و دونده مانند گرگ یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. . . چون بز کوهی جست و خیز کند یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بز کوهی یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت فاعلی مرکب :شکننده ی سنگ خارا حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسبی سیاه که چهار دست و پای آن سپید باشد حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوشا : حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شیهه اسب را گویند در زغن هرگز نباشد فن اسب راهوار گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن. منوچهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داماد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوشیاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگواری ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قبرستان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شهری از شهر های مشهور عربستان: از کف او جود خیزد وز دل او مردمی از تبت مشک تبتی، وز عدن در عدن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غم و اندوه لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما را بی شجن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب :تننده ی مکر من ندیدم گنده پیری همچنین مرگ ریس و شر باف و مکر تن ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب : بافنده ی شر من ندیدم گنده پیری همچنین مرگ ریس و شر باف و مکر تن ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نف مرکب :ریسنده ی مرگ من ندیدم گنده پیری همچنین مرگ ریس و شر باف و مکر تن ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوثرست الفاظ عَذب او و معنی سلسبیل ذرق او انهار خمر و وزنش انهار لبن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوثرست الفاظ عَذب او و معنی سلسبیل ذرق او انهار خمر و وزنش انهار لبن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت مرکب ذو:دارای ، صاحب، عطاها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع سنت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مِلک: سپیدی بن ناخن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وجه تسمیه اش اینکه قیصر روم از خوف خسروپرویز چندکشتی از زر سرخ پر کرده به جزیره می فرستاد و باد مخالف آن کشتیها بسوی ملک پرویز آورد و پرویز آن مال را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمکین معمولا صفت برای شعر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جمع فتنه اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن منوچهری دامغانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوستاد اوستادن زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن منوچهری دامغانی

پیشنهاد
٠

ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری : تو همی تابی و من بر تو همی خوانم به مهر هر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زانِ:از آن ، متعلق رازدار من تویی ای شمع یار من تویی غمگسار من تویی من زانِ تو تو زانِ من منوچهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خویشتن بشناس و بر خود باز کن چشم دل و ز سرت بیرون کن وسن ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بت پرست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجرب ، محنت زده ، آزموده شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبیذی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گویی که هست عقیق یمن در سهیل یمن رونقی بخارایی خوشا نبیذ غارجی با دوستان یک دل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبیذی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گویی که هست عقیق یمن در سهیل یمن رونقی بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبیذی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گویی که هست عقیق یمن در سهیل یمن رونقی بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نبیذی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گویی که هست عقیق یمن در سهیل یمن رونقی بخارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در هیجا سنان شهریار سپهری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در هیجا سنان شهریار سپهری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استعاره از موی مجعد معشوق: شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیچ در پیچ ، شکن در شکن شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در هیجا سنان شهریار سپهری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در هیجا سنان شهریار سپهری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخهای مورد بر رفته ببین و برگهاش برشکسته جعد اندر جعد چون زلفین یار بوستان افروز تابان از میان بوستان همچو خون آلوده در هیجا سنان شهریار سپهری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکوت از روی تکبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوبت : آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه. بوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیهو، بلدرچین، پرنده ای شبیه به کبک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زان سو تر :زانسوتر===>مخفف زاسُْتَر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مشک آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو زبان لری به معنی جسم بی جون و قوت است مثلا میگویند :فلانی فقط داهلویه میتونی بزنیش احتمالا از همیت مترسک گرفته شده باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهاز ، نخراز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راعی عدل ملک پرور او گرگ را داذ منصب نخراز ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راعی عدل ملک پرور او گرگ را داده منصب نخراز ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برد چخماخ من از جامه من جامه نبرد جامه از مشرعه بردند هم از اول تیر چهل وپنج درو سوزن و انگشتریی قلم و کارد ببرده است یکی شوم حقیر ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیسه ای که در آن آلات سفر مینهند ایا امکان دارد به مجاز چون سنگ چخماخ در وی بوده نام کیسه را چخماخ نهاده اند؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لری چوله می گویند به معنی خارپشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روز اور مزد است شاها شاذ زی بر کت شاهی نشین و باذه خور ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلند کیوان با اورمزد و با بهرام ز ماه برتر خورشیذ و تیر با ناهیذ ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرزه و مفلاک بی نیاز از تو با تو برابر که راز بگشاید؟ ابوشکور بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلک زده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از قنینه برفت چون مه نو در پیاله مه چهارده شذ ابوشکور گه قنینه بسجود اوفتد از بهر دعا گه ز غم بر فگند یک دهن از دل خونا فیروز مشرقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقیا مر مرا از آن می ده که غم من بدو گسارده شذ از قنینه برفت چون مه نو در پیاله مه چهارده شذ ابور شکور بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دزدی و طرار ببردت ز راه بریه بر آن خائن طرار کن ظاهرا مراد برائت و بیزاری است فرهنگ لغات و ترکیبات و تعبیرات دیوان ناصر خسرو. مهدی محقق؛ کبری بستان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منسوب به درغان:شهری است در حوالی سمرقند. ( از برهان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در اشعار پراکنده ژیلبر لازار منسوب به ابوالعباس ربنجی نیز آمده است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رشوه دهنده :راشی رشوه گیر :مرتشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُلکفد، بلکفته. بلکفده : بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابور سوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی. ابوالعباس ربنجی ( از لغت فرس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُلکفد، بلکفته. بلکفده : بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابور سوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی. ابوالعباس ربنجی ( از لغت فرس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای خواجه ی معبّر خور سیرت مفسر خواجه دوشش ستاند دو یک دهد بخردی ابوالعباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتم به ماه روزه بازار مرسمنده تا گوسپند آرم و فربه کنم به رنده ابوالعباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سُک=نیسو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشته یا مجروح بر زمین کشیده را گویند او می خورد به شادی و کام دل دشمن نزار گشته و فرخسته. ابوالعباس ربنجی اشعار پراکنده به کوشش ژیلبر لازار به ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک فرسنگی گرانتر جویهای خشک و غفج پیش آمد و راهبران متحیر گشتند که پنداشتند که آنجا آب است که بهیچ روزگار آن جویها را کسی بی آب یاد نداشت تاریخ بیهقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پشته ی هیزم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیمانه ای برای کشیدن گندم و جو و غلات ای میر ترا گندم دشتی است بسنده با نغنغکی چند ترا من انبازم ابو العباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای میر شاعرانت همه راژ اند من ژاژ نی ولیکن فرغستم ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میوه ترش و کال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرکس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشک به پشک نفروختن کنایه از چیز گرانبهای مثل جان را به نعمات زودگذر دنیا ندادن مشک تبتی به پشک مفروش مستان بدل شکر تبرزین مشک وپشک یکی بودن یعنی فرق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب انگور شراب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخم انگور : تکژ نیست گویی در انگور او همه شیره دیدیم یکسر رزش ابوالعباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو پوست روبه بینی به تیم واتگران بدان که تهمت از دنبه ٔبسرکار است. رودکی. نهاده روی به حضرت چنانکه روبه پیر به تیم واتگران آید از در تیماس. ابوالع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاروانسرای بزرگ نهاده روی به حضرت چنانکه روبه پیر به تیم واتگران آید از در تیماس. ابوالعباس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظ:در شعر ربنجی چیزی در حدود معنایی کارکشته باید باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لهجه لری ما به این چوب گیره و به شئی آهنی که بین شکاف چوب میگذاشتن و ضربه میزدن قلم میگویند . گیره برای نگه داری شکاف چوب بود و قلم هم برای نگهدار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشتن، بریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیهوده گویی کنایتا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژاژ میخایم و ژاژم شذه خشک خار دارذ همه چون نوک پغاز ابوالعباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیغبافان را با وشی بافان ننهند طبل زن را ننشانند بر رودنواز. ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیغبافان را با وشی بافان ننهند طبل زن را ننشانند بر رودنواز. ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نادان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اکنون که همینت باز دارد خاتوله کنی و چند گون شر منسوب به ابوالعباس ربنجی و سوزنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابوالعباس ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظ:نام شخصی بت پرست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی توجهی کردن ، اهمیت ندادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیب خالی و پز عالی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه در وی آدمی را راه رفتن نه در وی آبها را جوی و فرکند در اشعار پراکنده ژیلبر لازار در ذیل اشعار ابو العباس ربنجی آورده است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم سلامت گرفته خاموش پیچیذه بر عافیت چو فژغند ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم سلامت گرفته خاموش پیچیذه بر عافیت چو فژغند ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنی نوعی حلوا در شعر ربنجی آمده است کار من خوب کرد بی صلتی هرکه او طَمْع مالکانه کند. ابوالعباس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرگ جنین قبل از زادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاذشاهی گذشت خوب نژاد پاذشاهی نشست فرخ زاد ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسجد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بومش چنان تاخت شاهین بیم که سیمرغ قدرش غلیواج شد چنان باز ادبارش بر باشه راند که طاوس اقبالش دراج شد صفایی جندقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بومش چنان تاخت شاهین بیم که سیمرغ قدرش غلیواج شد چنان باز ادبارش بر باشه راند که طاوس اقبالش دراج شد صفایی جندقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذقن: نه غلیواج تو را صید تذرو آرد و کبگ نه سپیدار تو را بار بهی آرد و سیب ( ناصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید :شایسته بودن ( م ) اول شخص مفرد شایدم یعنی شایسته ام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظ:شایسته ام کی خدمت را شایم تا پیش تو آیم با این سر و این ریش چو پاغنده حلاج. ابوالعباس ربنجی ظ:مصراع اول پرسش بلاغی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گلوله پنبه یا چیزی مشابه آن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است ابوالعباس ( از لغت فرس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من یکی رافه بذم خشک و بفرغانه شذم مورد گشتم تر و شذ قامت چون نارونا ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نا مه که وصل ما خبرش نبوذ باب تر کن و بطاق بر نشلا ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بگزین ملکا بگزین ملکا پاک طبع تو بسان ملکا ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منجمان آمدند و خلخیان ابا سطرلابها چو برجاسا ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منجمان آمدند خلخیان ابا سطرلابها چو برجاسا ربنجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

که تنگ و آذرم دارذ و مرد بذ سلب است ابوالعباس ربنجی ( منسوب عنصری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنِ رسوا شده در زفاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه فلان و ما چو گاوان گرد آمده به غوشادا. ابوالعباس ( از فرهنگ اسدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه فلان و ما چو گاوان گرد آمده به غوشادا. ابوالعباس ( از فرهنگ اسدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز ما و کیف بگوی و برسم برهان گوی گر آمذست برون این سخنت از استار ابوالهیثم گرگانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارمیتا جوقه دوست جواب سوالت کلمه اعتبار است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثالش وصفتش باز گوی هر دو مرا که دوستر سوی من صذ ره این ز موسیقار ابوالهیثم گرکانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تسمه ، شلاق، تازیانه ، چرم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بمدحت کردن مخلوق روح خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم کسائی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از نعت می آید به معنی وصف شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن چو باد از بزیدن چو الماس گازی مصعبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژیلبر لازار نیز این شاهد مثال منسوب به حکاک را در ضمیمه اشعار فرالاوی آورده است ایستاده بخشم بر در او این به نفرین سیاه روخ چکاذ روخ چکاذ:ظ :کچل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفاش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرهنگ ، پیشرو لشکر و سردار سپاه و پهلوان و مبارز باشد ( برهان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک . . ون تو فراختر ز سیصذ خرچیک فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحریک کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم آهوفغند است و هم تیزتک هم آزاذه خوی است و هم تیزگام. فرالاوی اشعار پراکنده به کوشش ژیلبر لازار ، ص۴۲

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم آهو فغند است و هم تیز تک هم آزاذه خوی است و هم تیز گام فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یا به غربیله همچو برزیگر دانه از که به چک بسازد صاف فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا به کی بوسه بر چک جلبی بشمری همچو تنگه را صراف فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا به کی بوسه بر چک جلبی بشمری همچو تنگه را صراف فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تا به کی بوسه بر چک جلبی بشمری همچو تنگه را صراف فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دشت کردن، به اصطلاح اولین خرید و فروش را گویند . من عاملم و تو معاملی وین کار مرا با تو بوذ دخش فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وگر لشکر او ندیدی نبیند چنان جز به محشر دو چشمت زحامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اگر صورتش را ندیدی ندیدی به دین بر ز یزدان دادار نامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهان هرچه دادت همی باز خواهد نهاده ست بی آب رخ چون رخامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چو زو باز گشتم ندیدم بعاجل به دنیا و دینِ خود اندر قوامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مپندار بر روز شب را مقدم چو هر بی تفکر یله گوی عامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

که خوش خوش بر آرَدش ازو دستِ عالم چو برقی که بیرون کشی از غمامی ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار نگرنگردی از گرد او که گرم آئی. شهید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابر چون چشم هند بنت عتبه است برق مانند ذولفقار علی شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون چلیپای روم از آن شذ باغ کابر بر بست باغ را عسلی شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر غم را چو آتش دوذ بوذی جهان تاریک بوذی جاوذانه در این گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر غم را چو آتش دوذ بوذی جهان تاریک بوذی جاوذانه در این گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه بخوانید نائحه مشغول یا به تدبیر کین و حرب و سپاه شهید بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر فراموش کرد خواجه مرا خویشتن را برقعه داذم یاذ کودک شیر خوار تا نگریست ماذر او را بمهر شیر نداذ شهید بلخی اشعار پراکنده به کوشش ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این شاهد مثال را از شهید بلخی بنده اشتباه در اینجا ذکر کرده ام . به رقعه درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راس و ذنب گشت و بشذ مملکت زر زده شذ ز نحوست نحاس محمد بن وصیف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عمر عمّار ترا خواست وز او گشت بری تیغ تو کرد میانجی به میان دذ و دام محمد بن وصیف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به لتام آمذ زُنبیل و لتی خورد پلنگ لتره شذ لشکر زُنییل و هبا گشت کنام محمد بن وصیف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر فراموش کرد خواجه مرا خویشتن را برقعه دادم یاذ کودک شیر خوار تا نگریست ماذر او را بمهر شیر نداذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژیلبر لازار در کتاب خود این شاهد مثال را برای ابوسلیک گرگانی آورده است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به مژه دل ز من بدزدیدی ای به لب قاضی و به مژگان دزد مزد خواهی که دل ز من ببری این شگفتی که دید دزد بمزد؟ ( ابوسلیک گرگانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به لتام آمذ و زُنبیل و لتی خورد پلنگ لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام ( محمد بن وصیف سجزی ) زُنْبیل ( یا: رُتْبیل؛ رَتبیل ) نام شاهان کابل و سند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هاله و طوق ماه به همین شاهد مثال در اشعار پراکنده شاعران بی دیوان به کوشش ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب سیاه و چرخ تیره من چو مور گرد گردان اندر این پر قیر دن ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر سرم یک دسته مرزنگوش بود کرد مرزنگوش را سحرش سمن ناصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناس شدند نسناس آنگه همه وز همه نسناس گشتند ناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرچه بکردیم بخواهیم دید سود ندارد ز قضااحتراس محمد وصیف سگزی به کوشش ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قول خداوند بخوان :فاستقم معتقدی شو و ب. آن بر بایست محمد ابن وصیف شاعران بی دیوان بکوشش ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولات و سگبند و غلام ( محمد بن وصیف ) شاعران بی دیوان بکوشش ژیلبر لازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دَلیر درست از یا دِلیر؟واژه دلیر از دِل یر ساخته شده است . پس دِلیر درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیست خبر گاو را از آنکه همی نایره ای عود را چو نار کند ( ناصر خسرو )

پیشنهاد
٠

زیر کاسه، نیم کاسه ای است . در جای بکار میرود که احتمال حیله و مخفی کاری بکار میرود یعنی یه امر خفی را در زیر ظاهری تعبیه کنند .