پیشنهادهای آرش کیانی (٨,٢٧٨)
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
یورتمه. [ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نوعی از رفتار اسب ( ظاهراً از یورمق یا یورتمق ترکی به معنی اعیاء و خسته کردن ) . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . یرتمه. ...
کاکوتی. ( اِ ) آویشن. گیاهی است که آن را به عربی سعتر خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . هدایت گوید: �کاکوتی بر وزن یاقوتی � در برهان و ...
قوچ. ( ترکی ، اِ ) گوسفند شاخ دار جنگی را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ) . میش شاخ دار نر. ( فرهنگ نظام ) . قچ. کبش ( معرب آن ) . ( حاشیه برهان چ معین ...
قشلاق. [ ق ِ ] ( ترکی - مغولی ، اِ ) جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاة خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است. ( آنندراج از غیاث اللغا ...
قرمساق. [ ق ُ رَ ] ( ترکی ، ص ) هرکه زن خود را به دیگران بدهد. ( آنندراج ) . آنکه دلالی نامشروع زنان کند. جاکش. و در تداول امروز به ضم راء است منبع. ...
قبرغه. [ ق َ رُ غ َ / غ ِ ] ( ترکی ، اِ ) دنده. پهلو. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ریگ ) . ضلع. || استخوان پهلو و دنده. ( ن ...
قابوق. ( ترکی ، اِ ) قاپوق. قشر. پوست. منبع. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین
قاپو. ( ترکی ، اِ ) دروازه. ( آنندراج ) . منبع. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین
سقلمه. [ س ُ ق ُ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) ضربه ای که با نوک ابهام زنند آنگاه که انگشتان را فراهم آرند. مشت گره کرده برای زدن کسی. ( یادداشت مؤلف ) ...
دیلماج. ( ترکی ، ص ، اِ ) ترجمان. مترجم. سخن گزار. تیلماجی. ( یادداشت مؤلف ) . کسی که از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند. ظاهراً ترکی است و اصل آن �دیلیم ...
چمباتمه. [ چ ُ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) در تداول تهرانیان ، به معنی نوعی و شکلی از نشستن است روی دو پا. و بیشتر با فعل زدن و نشستن ترکیب شود. چندک. ...
چوماق. ( ترکی ، اِ ) رجوع به چماق شود. منبع. لغت نامه دهخدا
چماق. [ چ ُ ] ( ترکی ، اِ ) گرز آهنین شش پره را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . گرز آهنی شش پهلو. ( غیاث ) . گرز آهنین شش پره. ( ناظم الاطباء ) . شش پ ...
چولاق. ( ترکی ، ص ) صورتی از چلاق. رجوع به چلاق شود. ( صفت ) کسی که دست یاپای شکسته یا بریده دارد ( و بیشتر در پا مستعمل است ) . صورتی از چلاق من ...
چلاق. [ چ ُ ] ( ترکی ، ص ) آدمی شل. ( آنندراج ) . چلاغ. در ترکی �چولاق � به معنی دست شکسته است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . ترکی است ، به معنی اشل ...
چقر. [ چ َ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) شرابخانه. ( آنندراج ) . میخانه و شرابخانه و میکده. ( ناظم الاطباء ) : ز واقفان چو نداند که یار در چقر است بسوی مدرسه س ...
باجناق. [ ج َ ] ( ترکی ، اِ ) رجوع به باجناغ شود. [ تر. ] ( ص . اِ. ) = باجناغ : دو مردی که با دو خواهر ازدواج کرده باشند، هم ریش . منبع. لغت نامه ...
( آیل ) آیل. [ ی ِ ] ( ع ص ) آب ستبر چرکین. || شیر ستبر. || هر چیز ستبر از روغن و عسل و جز آن. ج ، اُیَّل. و آیل صورت فارسی ِ آئل است. آیل. [ ی ِ ] ...
اوماج. ( ترکی ، اِ ) اماج. ( شرفنامه منیری ) . خمیرهای خرد به اندازه ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند. ( یادداشت مؤلف ) . آرد هاله. ( صراح ) . سخی ...
اردو. [ اُ ] ( ترکی ، اِ ) مجموع سپاهیان با تمام لوازم آن که بجانبی گسیل دارند. مجموعه قشون و لوازم او در سفر. ( شعوری ) . لشکر پادشاهی. ( غیاث اللغا ...
چخماق. [ چ َ ] ( ترکی ، اِ ) آتش زنه ، و آن را به ترکی �چقماق � گویند. ( آنندراج ) . چخماغ. بمعنی آتش زنه. ( از ناظم الاطباء ) . آتش باره. ( فرهنگ نع ...
باتلاق. ( ترکی ، اِ ) کلمه ترکیست ، بمعنی زمینی که آب بسیار همیشه آنرا گلناک دارد بدان حد که پای یا تن آدمی و ستور در آن فروشود. لجن زار. مرداب. زمین ...
عکس نمی توانم بفرستم لطفا آبادیس را درستش کنید چقدر خراب می شود چرا خیلی سرعت آبادیس گنده لطفا درستش کنید.
تخته از ریشه ی واژه ی تیشه به گفت کتاب فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی فارسی هست تاباق همین طور فارسی هست. طهران، ته ران تهران فارسی اطو، �ا ...
تخته از ریشه ی واژه ی تیشه به گفت کتاب فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی فارسی هست تاباق همین طور فارسی هست. طهران، ته ران تهران فارسی اطو، �ا ...
طهران، ته ران تهران فارسی اطو، �اتو و اتون فارسی اطاق، اتاق ترکی طاق، تاق فارسی اصلان اسلان ترکی ( شیر بیشه در ضرب المثل فارسی ) ، صابون سابون سابید ...
طهران، ته ران تهران فارسی اطو، �اتو و اتون فارسی اطاق، اتاق ترکی طاق، تاق فارسی اصلان اسلان ترکی ( شیر بیشه در ضرب المثل فارسی ) ، صابون سابون سابید ...
طاق فارسی اصلان ترکی به فارسی شیر ( شیر بیشه ضرب المثل فارسی ) ، صابون سابون از ریشه سابیدن فارسی، حوله عربی، صدا و سدا و فارسی هست تخته واژه ی فارس ...
ضرب المثل شیر بیشه یک ضرب المثل ایرانی دیگه مال خودشان خیلی جالب هست بر اساس فرهنگ واژه های اوستا لینک پایین قرار می دهم حرف حرف های فارسی از قدیم ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
جمعیت امروزی ازبک ها نشان دهنده درجات مختلفی از تنوع ناشی از ترافیک بالای مسیرهای هجوم از طریق آسیای مرکزی می باشند. هنگامی که جمعیت موجود در آسیای م ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی میوه از ریشه ی واژه ی میو در اوستا هست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستا ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی چگوش لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبا ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی چکوش از ریشه ی واژه ی چگوش فارسی هست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...