شغ

لغت نامه دهخدا

شغ. [ ش َ ] ( اِ ) شُغ. شاخه و شاخ درخت. ( ناظم الاطباء ). شاخ درخت. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ). || شاخ گاو. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ اوبهی ). شاخ گاو و دیگر حیوانات. ( فرهنگ جهانگیری ). شاخ جانور. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از برهان ). شاخ حیوانی که از میان تهی باشد. ( غیاث اللغات ). به معنی شاخ است و اصل آن همان کلمه است. ( فرهنگ لغات شاهنامه ).شاخ و سُروی گاو باشد. ( لغت فرس اسدی ) :
به بازی و خنده گرفت و نشست
شغ گاو و دنبال گرگی بدست.
فردوسی.
به فالش بد آمد همی جنگ گرگ
شغ گاوو رای جوان سترگ.
فردوسی.
|| شاخ آهو. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || پیاله شرابخواری که از شاخ سازند. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ لغات شاهنامه ). شاخ گاو که میان آنرا خالی کرده باشند و بدان شراب خورند. ( لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ). سُروی گاو باشد که بر طبق پیاله بود. ( فرهنگ سروری ).

شغ. [ ش ُ ] ( اِ ) شَغ. شاخ گاو را که خالی کرده بدان شراب خورند، گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شمس فخری در معیار جمالی آورده که به معنی مطلق شاخ جانور است بدون آنکه خالی کرده شراب خورند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). و رجوع به شَغ در همه معانی شود. || صلابتی که در دستها از جهت مباشرت کارهای سخت و دشوارپیدا شود. پینه دست. ( ناظم الاطباء ). پینه. شوغ. شوخ. سطبری که در پوست دست و پای پدید آید از کار کردن یا رفتن بسیار. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به شوخ و شوغ و پینه شود. || تیردان و ترکش. ( ناظم الاطباء ). || جزیی و قلیل. ( ناظم الاطباء ).

شغ. [ ش َغ غ ] ( ع مص ) پراکنده و پریشان انداختن شتر کمیز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پریشان ومتفرق شدن قوم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ ( جانور یا درخت ) . ۲ - شاخ گاو که میان آن را خالی کرده باشند و بدان شراب خورند .
پراکنده و پریشان انداختن شتر کمیز را یا پریشان و متفرق شدن قوم .

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) شاخ .

فرهنگ عمید

۱. شاخ حیوان.
۲. [مجاز] شاخ جانور.
۳. ظرف شرابی که از شاخ گاو ساخته شده باشد: به بازی و خنده گرفت و نشست / شغ گاو و دنبال گرگی به دست (فردوسی: لغت نامه: شغ ).

پیشنهاد کاربران

ویدا مرادی
شغ =شاخ
( شغ درزبان ترکی به شاخ حیوان گفته می شود )
گیاهی به نام شغن داریم که چوب آن میان تهی است.

بپرس