پیشنهادهای سید علی رضا طباطبایی( بنده ) (٤٧)
مباین: مخالف مباین خبر از مباین ندارد. سردی مخالف گرمی است پس سردی خبر از گرمی ندارد و هکذا.
قاصعه ( صِ عَ ) از قَصع و با ریشه ی معنایی اَزال است یعنی: ازبین برنده
قرناء:[قَ رْ ]: أَقْرَن : [عربی] أَقْرَن : م قَرْنَاء، ج قُرْن [قرن]: آنکه ابروانش پیوسته بهم باشد، جانور دو شاخ؛ حَیّةٌ قَرْنَاء ، مار که در بال ...
واژه یا لغت مِسطار، غیر از معنی در ف. دهخدا با میم مکسور، به معنی " پرگار " هم می باشد. مِسْطار : [عربی] [سطر]: مرادف ( المُسْطار ) است، قلم رسم و ...
خرمای برنی : خوردن آن در ناشتا ( اول صبح قبل از خوردن چیزی دیگر با شکم خالی ) سبب فلج می شود.
مُعْظَم : به ضم میم و سکون عین و فتح ظا مانند امر مُعْظم : یعنی امر مهم و بزرگ و عظیم معْظم با معَظّم شاید از نظر معنای ظاهری نزدیک باشند اما در کارب ...
مُعْظَم ( میم مضموم و عین ساکن و ظا مفتوح ) مانند امر معظم : یعنی امر مهم و بزرگ و عظیم معْظم با معَظّم شاید از نظر معنای ظاهری نزدیک باشند اما در ک ...
عروق ضاربه که منشاء آن قلب است ودر جمیع بدن منتشر شده است.
منشاء " عروق ضوارب " از کبد است و درتمام بدن منتشر شده است.
عروق ضوارب : منشاء آن از کبد است و درسرتاسر بدن منتشر می شود.
حجزه براساس معنای آن در کاربرد آن ، با " زُنّار " اشتباه نشود.
صاغر از ریشه صغر ، به معنای کوچک و ذلیل در مقابل عزیز و محترم
صاغر از ریشه صغر ، به معنای کوچک و ذلیل در مقابل عزیز و محترم
طباطبایی: سید علی رضا طباطبایی ( بنده ، متولد تهران سال ۱۳۵۶شمسی ) ابن سیدمیرزایوسف ابن سیدمیرزا ابوالقاسم بن حاج سید میرزایوسف بن سیدمیرزاابوالقاسم ...
طباطبایی: سید علی رضا طباطبایی ( بنده ، متولد تهران سال ۱۳۵۶شمسی ) ابن سیدمیرزایوسف ابن سیدمیرزا ابوالقاسم بن حاج سید میرزایوسف بن سیدمیرزاابوالقاسم ...
سید علی رضا طباطبایی ( بنده ، متولد تهران سال ۱۳۵۶شمسی ) ابن سیدمیرزایوسف ابن سیدمیرزا ابوالقاسم بن حاج سید میرزایوسف بن سیدمیرزاابوالقاسم بن حاج سید ...
سید علی رضا طباطبایی ( بنده ، متولد تهران سال ۱۳۵۶شمسی ) ابن سیدمیرزایوسف ابن سیدمیرزا ابوالقاسم بن حاج سید میرزایوسف بن سیدمیرزاابوالقاسم بن حاج سید ...
دُه دُموش: ( هر دو دال با ضمه تلفظ می شود ) ظاهرا در گویش کرمانی نام خزنده ای است که دور نور چراغ راه می رود و اگر با ضربه او را تکه تکه کنند باز هم ...
دُه دُموش: ( هر دو دال با ضمه تلفظ می شود ) ظاهرا در گویش کرمانی نام خزنده ای است که دور نور چراغ راه می رود و اگر با ضربه او را تکه تکه کنند باز هم ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است. انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است. عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است. عدالت داشتن در قضاوت، که قضا ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
سم الابره از دو واژه ی " سَم" و " اِبرَه" می باشد به معنای سوراخ سوزن. در فرهنگ دهخدا، " اِبره " را به معنای سوزن آورده است.
الیتین الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
سَمِّ الاِبرَه : سوراخ سوزن در لغت " سم الابره " جستجو کنید.
الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
صورت بر آب زدن مثال : از خواب برخاستن و برای رفع کسالت صورت را بر آب زدن برای شاداب شدن || تصفیق : پر گردانیدن ( دهخدا )
سَمِّ الاِبرَه: از دو واژه ی " سَم" و " اِبرَه" می باشد به معنای سوراخ سوزن.
از دو واژه ی " سَم" و " اِبرَه" می باشد به معنای سوراخ سوزن. در فرهنگ دهخدا، " اِبره " را به معنای سوزن آورده است.
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود" و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم ...
صورت بر آب زدن مثال : از خواب برخاستن و برای رفع کسالت صورت را بر آب زدن برای شاداب شدن || تصفیق : پر گردانیدن ( دهخدا )
کلمه ی سی سنگ اصطلاح اهل کرمان است و مرادشان هشتاد مثقال است .
رُوات جمع راوی ، روات ثقه راویانی که علاوه برآنکه روایت کننده هستند ، راستگو و امانت دار و عادل هم هستند و این عدالت را در ظاهر و در پیش همگان دارند ...
الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.