پیشنهادهای کاردۆ Kardo (١,٤٦٠)
آمُلَج: [عربی - شدەیِ "آمُله"]
آمِن، اَمن: ۱. درپناه، بەزنهار، بازنهار ۲. بیباک، بیترس، نترس، بیبیم آمَن: استوارتر
آمِن السِرب: دل - آرام، دلارام، دل - آسوده
آمَنا: ۱. رازدارشده؛ درستکارشده، گرودارشده ۲. [دیسەیِ دیگرِ واژەیِ "آمِنه"] ( زنِ ) ایمان - آورنده؛ ( زنِ ) نترس آمِنا: ۱. پناه، پناهگاه، امان، اَمنگ ...
آموزِشِ عالی: آموزشِ بالاتر
آموروز: آبسیاهی
آمونیا ( ک ) ، آمُنیا ( ک ) : نوش - آهک، نوشاهک، نوش - آهکه
آمولُن: نشاسته
آمُنیوم، آمونیوم: نوش - آهکین
آمونیا ( ک ) ، آمُنیا ( ک ) : نوش - آهک، نوشاهک، نوش - آهکه
آمونیوم، آمُنیوم: نوش - آهکین
آمیب: ( زندەیِ ) تَکیاخته
آمیرال: فرماندهِ نیرویِ دریایی، دریاسالار، دریابُد؛ فرماندهِ ناوگان، ناوسالار
آمیدون: نشاسته
آمینات: پنبەیِ کوهی
آمین: چنین باد، ایدون باد
آن: آن، دَم، گاه، هنگام، اندک - زمان، اندک - وخت، لَخت
آن - اینستال: کنارگذاشتن، برکنارکردن، برانداختن، ازکارانداختن
آنجِناب، آن جِناب: سرکار
آن - دَفعه: آن - بار
آنطُور، آنطور: آنگونه، آنجور، آنسان
آنٲ، آنَن: هماندَم، دردَم، دریکدَم، بەیکدَم، بیدِرنگ، زود، تند، باشتاب، شتابان
آناآغالیس: ( گیاه ) مَرزَنگوش
آنااُللِیل: پاسهایِ شب
آلوسَن: زردآلویِ نازک؛ سگ - پیرا
آلومین، اَلومین: ( کیمیا ) سیمَکزنگ
آلومینیوم، اَلومینیوم: ( کیمیا ) سیمَک
آلونیت: ( کیمیا ) زاگسَنگ
آلوویئوم، آلوویوم: آبرُفت
آلوئِس: شَبرِ زرد
آلی: ۱. ( رسمی، پزشکی ) ( وابسته به ) هرکدام از اندامهای تَن، اندامی، تَنپارەای ۲. ( وابسته به ) اندامهای هستندەیِ زنده ۳. دارای اندامها یا بخشهایِ گ ...
آلیاژ: ( جُوش - شناسی ﴿فلزشناسی﴾ ) آلیاژ، همجُوش، همبستک، همسرشته، آمیزه، آخشیگ - آمیزه
آلیداد: ( نقشەبرداری ) ( دستگاهِ ) سویاب، ( دستگاهِ ) گوشەیاب
آلیگاتور، آلیگاتُر: سوسمارِ آبی، سوسمارِ پوزەپهن [نکته: برآورد با "کروکودیل= سوسمارِ پوزەباریک، گاندو"]
آماتور: ۱. دوستار، دوستکار ۲. نوکار، تازەکار، خامدست
آماد: ۱. فرجامها، سرانجامها، پایانها، سررسیدها ۲. زمانهای مرگ
آمارواَرقام، آمار و اَرقام: آمار و شمارەها، ایارەها
آمارانتوس: ( گیاەشناسی ) [گونەای گُل] چَواش
آماریلیس: ( گیاه ) [نامِ گونه ای گُل از تیره یِ نرگسیان] گُلِ رنگین - کمان، گُلِ خورشیدی
آمالَن: با درخواست، با چشمداشت، با آرزومندی، با امید
آمال: [گردآوردەیِ واژەیِ "اَمَل"] امیدها، آرزوها، آرمانها، خواستها، خواستەها، چشمداشتها
آمبریولوژی، اِمبریولوژی: رویانشناسی
آمبولانس: بیماربر
آمبریون: رویان
آمپِر، اَمپِر: [یگانِ اندازەگیریِ کَهرُبا ﴿اِلِکتریسیته﴾] نشانگر، شتاب - سنج، شتابه، زینه، رُچان
آمپِرمِتر، اَمپِرمِتر: [دستگاهِ یگانِ اندازەگیریِ کَهرُبا ﴿اِلِکتریسیته﴾] شتاب - سنج، شتابەسنج
آمپول: ۱. سوزَن، آوندک ۲. کپسولِ ( شیشه ای یا پلاستیکیِ ) دارو ۳. دارویِ آبکی ۴. آبدُزدک ﴿سُرنگ﴾
آمِر: ( جنسِ نر ) دستوردهنده، فرمن دهنده، فرمانده، فرماینده، فرمانپاد، فرمانبُد، فرمایش - کننده؛ کارفرما؛ فرمانروا
آمرا: دستوری، فرمانی؛ زوری، زورکی، ناچاری
آمِره: ( جنسِ مادینه ) دستوردهنده، فرماندهنده، فرمانده، فرماینده، فرمانپاد، فرمانبُد، فرمایش - کننده؛ کارفرما