پیشنهادهای Mr.Fox (٣,٢٦٠)
در وضعیت کسی بودن�جای کسی بودن، در موقعیت کسی بودن
نگران و آزرده بودن�سردرگم و آشفته بودن
سرفرصت
در طول یک دوره مداوم زمانی که روی یک صندلی نشسته اید در طول یک دوره زمانی محدود، بدون توقف
در طول یک دوره مداوم زمانی که روی یک صندلی نشسته اید در طول یک دوره زمانی محدود، بدون توقف
در یک دوره زمانی بدون وقفه بدون اینکه از روی صندلی بلند شوید، کاری را در یک دوره فعالیت مداوم انجام دهید تا زمانی که آن را به پایان نرسانید از انجا ...
در یک دوره زمانی بدون وقفه بدون اینکه از روی صندلی بلند شوید، کاری را در یک دوره فعالیت مداوم انجام دهید تا زمانی که آن را به پایان نرسانید از انجا ...
در یک دوره زمانی بدون وقفه بدون اینکه از روی صندلی بلند شوید، کاری را در یک دوره فعالیت مداوم انجام دهید تا زمانی که آن را به پایان نرسانید از انجا ...
در یک دوره زمانی بدون وقفه بدون اینکه از روی صندلی بلند شوید، کاری را در یک دوره فعالیت مداوم انجام دهید تا زمانی که آن را به پایان نرسانید از انجا ...
آشکار کردن و بروز دادن احساسات درونی و واقعی به جای پنهان کردن آنها
آشکار کردن و بروز دادن احساسات درونی و واقعی به جای پنهان کردن آنها
آشکار کردن و بروز دادن احساسات درونی و واقعی به جای پنهان کردن آنها
لذت مطلق لذت کامل
ناگهان تغییر مسیر دادن منحرف شدن
کذب محض دروغ محض
دل کسی به چیزی روشن نبودن علاقه مند نبودن
دل کسی به چیزی روشن نبودن علاقه مند نبودن
دل کسی به چیزی روشن نبودن علاقه مند نبودن
ناگهان ترسیدن
ناگهان خوشحال شدن ناگهان به وجد آمدن
اختصاص دادن ( مبلغ زیادی پول ) به چیزی
( با جمعیت یا حجم زیاد ) به جایی هجوم بردن
پر کردن ( لیوان و. . . ) از نوشیدنی ( نوشیدنی ) در لیوان و. . . ریختن ( با جمعیت زیاد/فوج فوج ) از جایی خارج شدن
کسی را حبس کردن
کسی را حبس کردن
کسی را حبس کردن
کسی را حبس کردن
حبس کردن
حبس کردن
به غلط کردن افتادن�شکر خوردن
هیچ ایده ای نداشتن اصلا ندانستن
دل نداشتن ( کاری را انجام دادن ) دل نیامدن
دل چیزی را داشتن دل نیامدن
خود را شدیدا درگیر چیزی کردن خود را غرق در چیزی کردن
بالا آوردن استفراغ کردن
1 آدم شکم چران آدم شکم پرست، آدم حریص
شجاعت انجام کاری را داشتن
ماشین مسابقه
بسیار پرانرژی
نوارهای مسابقه ای ( مخصوص روی خودرو )
بغض کرده کم مانده به اشک ریختن
موجب آسیب شدن صدمه زدن آسیب رساندن
منجر به مرگ شدن به مرگ ختم شدن
احساسات خود را سرکوب کردن احساسات خود را بیان نکردن
احساسات خود را سرکوب کردن احساسات خود را بیان نکردن
فرار کردن، رفتن، ناگهان ترک کردن، باعجله ترک کردن
وقتی همه کارا داره به خوبی پیش میره اما تو دلت یه ترسی هست که میگه قراره یه اتفاق بدی بیفته
به زندگی خود سروسامان دادن�خود را جمع کردن، به افکار خود نظم دادن
وسایل خود را جمع کردن به افکار خود نظم دادن
چه گهی/چه غلطی