مهدی صباغ - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in terms of: بَر حسبِ به عنوان مثال : These nu ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

report: Report on something : گزارش نوشتن د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

arctic tern: پرستوی دریایی شمالگان ( پرستویی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breeding ground: Noun - countable : زادگاه محل زادآو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arrive back: بازگشتن برگشتن Return Come back

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go into hibernation: به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

build up one's fat reserves: چربی ذخیره کردن ( کاری که حیوانات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burrow: Dig a burrow : نقب زدن در زمین سورا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gave in: تسلیم شدن کم آوردن وا دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lay an egg: تخم گذاری کردن تخم کردن ( پرندگان، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

monarch butterfly: Noun - countable : پروانه شهریار ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

leatherback: Leatherback turtle لاک پشتِ پشت چر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leatherback turtle: Noun - countable : لاک پشتِ پشت چرم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leatherback turtle: Noun - countable : لاک پشتِ پشت چرم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baby formula: Noun - countable : شیرخشک پودر شیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baby formula: Noun - countable : شیرخشک پودر شیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bald eagle: Noun - countable : عقاب سر سفید ( س ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bald eagle: Noun - countable : عقاب سر سفید ( س ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hot desert: Noun - countable : صحرای سوزان بیاب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stretch: Adjective : کِشسان کِش آمدنی لباس ی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sand dune: Noun - countable : تپه شنی تپه ماسه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plant life: پوشش گیاهی گیاهانی که در یک منطقه ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plant life: پوشش گیاهی گیاهانی که در یک منطقه ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

desertification: بیابان زایی تخریب زمین های زراعی و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cacti: noun - plural : کاکتوس ها cactuses

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cacti: noun - plural : کاکتوس ها cactuses

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bloodstream: noun - countable - usually singular ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bloodstream: noun - countable - usually singular ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buckle up: Phrasal verb : بستن کمربند ایمنی ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't turn me down: اصطلاح : روی من را زمین نینداز. خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contributed: Adjective : دخیل در مشارکت کننده در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

three quarters: سه چهارم هفتاد و پنج درصد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fishing industry: Noun - uncountable : صنعت ماهیگیری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meltwater: Noun - uncountable : برفاب آب به دس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meltwater: Noun - uncountable : برفاب آب به دس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

box jellyfish: Noun - countable : عروس دریایی جعبه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

box jellyfish: Noun - countable : عروس دریایی جعبه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

natural habitat: Noun - countable : زیستگاه طبیعی ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

revolting: Adjective : چِندِش آور منزجر کننده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stock: Noun - countable/uncountable : عصار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

we stick together: اصطلاح : ما هوای یکدیگر را داریم. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don't sweat it: Don't worry نگران نباش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's sucks: اصطلاح: مزخرفه افتضاحه خیلی بده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll get back: اصطلاح : تلافی می کنم. جبران می کن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prank caller: Noun - countable : مزاحم تلفنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prank caller: Noun - countable : مزاحم تلفنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trial: verb - transitive : امتحان کردن آزم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i feel you: دَرکِت میکنم تو را می فهمم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chewing animals: Noun - plural : نشخوار کنندگان حیوا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hospital tray table: Noun - countable : میز متحرک، چرخدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tray table: Noun - countable : میز متحرک، چرخدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bedrail: Noun - countable : نرده های کنار تخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

termite mound: Noun - countable : لانه موریانه ( ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

termite mound: Noun - countable : لانه موریانه ( ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

zimbabwean: Adjective : اهل کشور زیمباوه زیمباو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mud home: Noun - countable : خانه ی گِلی خانه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disappearance: Noun - countable & uncountable : نا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

golden eggs: اصطلاح : تخم طلا آدمِِ پول ساز برای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hatch: Hatch a plan : مخفیانه برنامه ریزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

presidential candidate: Noun - countable : نامزد ریاست جمهو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

running mate: Noun - countable - usually singular ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have grounds for something: Phrase : To have reasons for someth ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guinea pig: To be a guinea pig - idiom : آلت دس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clam up: Phrasal verb : سخن گفتن را به دلیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have ants in your pants: Spoken - Idiom : به شدت هیجان زده و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pose machine: Noun - countable : دستگاه پُوز دستگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

generic pronouns: ضمایر عام ضمیرهای عمومی این اصلاح ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look upon: نگاه ویژه به چیزی داشتن چیزی را خیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

warren: Noun - countable : خانه و محل زندگی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

after shock: Noun - countable : پس لرزه زلزله یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

after shock: Noun - countable : پس لرزه زلزله یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mike: Mike somebody up : Phrasal verb - i ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

open mike: Noun - countable : برنامه ی زنده یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of spite: از سَرِ لَج از روی لجبازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

action packed: Adjective - informal : مهیج پُر جُن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sense of security: Phrase : احساس امنیت امنیت خاطر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

renewable energy sources: منابع انرژی تجدیدپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

renewable energy sources: منابع انرژی تجدیدپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appeal to: به دل نشستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the side of: کنارِ در کنارِ مثل: On the side of ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

e waste: Electronic - waste ضایعات الکترونیک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discard: Noun - countable : ۱ - ورقی که در ط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shrink: Noun - countable - informal : روانپ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put on: پخش کردن/گذاشتن یک فیلم یا موسیقی ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

interaction: تعامل همکاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk show: Noun - countable : برنامه ی تلویزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fluid ounce: Noun - countable : واحد اندازه گیری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fluid ounce: Noun - countable : واحد اندازه گیری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the natural world: طبیعت Nature

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

camouflaged: Adjective : پنهان شده مخفی مستتر اس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

camouflaged: Adjective : پنهان شده مخفی مستتر اس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i made it up: خالی بستم چاخان کردم دروغ گفتم از خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i made it up: خالی بستم چاخان کردم دروغ گفتم از خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

residential garden: Noun - countable : باغ نزدیک محل زن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seismic waves: Noun - plural : an elastic wave in ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

memory foam: noun - uncountable : فوم هوشمند ما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

memory foam: noun - uncountable : فوم هوشمند ما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

motorist: noun - countable : someone who driv ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

police cell: noun - countable : بازداشتگاه پلیس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

harm's way: Noun - countable : خطر موقعیت خطرنا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

avalanch: Noun - countable : بهمن توده ی بزرگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

artificial sweetener: شیرین کننده های مصنوعی ( موادی مصنو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inadvertently: Adverb : ناخواسته تصادفی Without in ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tag: Verb - informal : نوشتن نام خود بر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

silly bands: Noun - plural : نوارهای پلاستیکی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

silly bands: Noun - plural : نوارهای پلاستیکی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mop slippers: noun - plural : دمپاییِ تِی مانند د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mop slippers: noun - plural : دمپاییِ تِی مانند د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spa treatments: Noun - plural : خدمات درمانی جانبی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spa treatments: Noun - plural : خدمات درمانی جانبی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

half price: Adjective : نیم بها نصف قیمت کالایی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i eat humble pie: اصطلاح : غلط کردم. اشتباه کردم. ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

upfront: Noun : پیش پرداخت پولی که قبل از شر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scare off: فراری دادن حیوانات به وسیله ترساندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw in: Phrasal verb : کوتاه شدن طول روز به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

appeal: Verb : درخواست کردن درخواست تجدید ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ill looking: Adjective : بد لباس بد تیپ دارای ظا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

corporate social responsibility: noun - countable/uncountable : مسئو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

corporate social responsibility: noun - countable/uncountable : مسئو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go green: Phrasal verb : تصمیم گیری و اصلاح ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

data leakage: نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

data leakage: نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get carry away: جَو گیر شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sniffer dog: Noun - countable : سگ مواد یاب سگی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sniffer dog: Noun - countable : سگ مواد یاب سگی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

benefited: Adjective : بهره مند بهره برده منفع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

benefited: Adjective : بهره مند بهره برده منفع ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baby doll: Noun - countable : عروسکِ به شکل بچ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

baby doll: Noun - countable : عروسکِ به شکل بچ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

personal finance: Noun - uncountable : مدیریت منابع م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

political view: Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out with the old in with the new: Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out with the old in with the new: Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foot the bill: Idiom : Pay for something

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

from head to toe: Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

from head to toe: Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ordinary looking: Adjective : Ordinary - looking دارا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nice work: Phrase - informal - British : used ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take over: کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well being: Noun - uncountable : Well - being ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

birthday card: Noun - countable : کارت تولد کارت ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accomplish: موفق شدن ( در انجام و به پایان رسان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

va va voom: Noun - uncountable : va - va - voom ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spit it out: حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

riot police: پلیس ضدشورش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

riot police: پلیس ضدشورش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

devastated: adjective : بسیار شوکه شده و غمگین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep your word: سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dispute: اختلاف نظر داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ghosting: نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was quaking in my boots: اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my heart missed a beat: اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was scared out of my wits: اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flatter: اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let go of: idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pop into: به ذهن رسیدن چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

counterproductive: زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take offence: به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

if you say so: باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

push the boat out: سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push the boat out: سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

junk shop: سِمساری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

doom: بیچاره شدن بدبخت شدن به دردسر افتاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

search me: من از کجا بدونم من چه می دونم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn away: دست رد به سینه کسی زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scare somebody out of their wits: Idiom - infornal کسی را تا سرحد مرگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

birth family: خانواده حقیقی هر فرد خانواده ای که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

routed traffic: ترافیک هدایت شده ترافیکی که به وسیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knock off: Verb - informal : تخفیف دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm afraid so: بلی متاسفانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bomb squad: گروه خنثی سازی بمب ( در نیروهای پلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bomb squad: گروه خنثی سازی بمب ( در نیروهای پلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rule out the possibility: غیر محتمل شمردن رد کردن یک احتمال غ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rule out the possibility: غیر محتمل شمردن رد کردن یک احتمال غ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fuel speculation: دامن زدن به شایعات شایعه پراکنی کرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

riot squads: پلیس ضدشورش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

riot squads: پلیس ضدشورش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

editorial column: Noun - countable : ستون سردبیر ( در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conscientiously: با دقت و مراقبت Carefully

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get on the cuff: Slang نسیه خرید کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

curriculum: Syllabus Outline Schedule

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

become of: اتفاق یا بلایی برای کسی رخ دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

become of: اتفاق یا بلایی برای کسی رخ دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

care about: مهم بودن اهمیت داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass along: انتقال دادن اطلاعات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jump on the bandwagon: این اصطلاح برای زمانی به کار میرود ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

attestable: Adjective قابل بررسی قابل تصدیق و ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

media outlet: رسانه خبری ( رادیو، تلویزیون، روزنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lied to: Adjective : فریب خورده فریفته شده D ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fire drill: Noun - countable/uncountable : مان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring up: حرف یا موضوعی را پیش کشیدن موضوعی ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heat up: بدتر شدن شرایط وخیم تر شدن اوضاع با ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hail a taxi: تاکسی گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hail a taxi: تاکسی گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

off with you: برو پِیِ کارِت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gaze into space: Phrase : بی هدف به این طرف و آن طرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

glance: نگاه سَرسَری به چیزی انداختن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come what will: هرچه بادا باد هرچه پیش آید خوش آید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm out of your league: Idiom : من از تو سَرَم من از تو از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come around: ( به محل کار/خانه ) سَر زدن

١ سال پیش

مدال‌های مهدی صباغ