پیشنهادهای ابراهیم جباری منجیلی (٥٩)
دور دست ها، اقصی نقاط
استقساء در معنی سقا را خواستن و طلب کردن است و در مفهوم نوعی مرض است که در آن شکم باد کرده و بزرگ میشود و شخص بیمار از نوشیدن آب سیراب نمیرود و از تش ...
فعل ماضی نوشتن با نشانه تاء کشیده ساکن
به اشخاص خوش لباسی که دارای رفتاری متشخصانه و البته با چهره ای متبسم بودند اطلاق میشد
1 ) در معنی مصدری:کثرت. فراوانی 2 ) تبحر
محتاج. برهنه.
نوعی انگور که مزه آن ترش است
پیروز. مظفر. غالب.
در گذشته به دو کار زشت زن بارگی و غلام بارگی انجام دادن را میگفتند.
ناسزا گفتن. زشت کردار و گفتار گردیدن. بذائت زبان:بد زبانی
جدید واژه ای فارسی است و تنوین که مختص زبان عربی است بکار بردنش در چنین حالت هایی غلط است. بجای نوشتن واژه تصادفا باید بنویسیم از روی تصادف. بجای اشت ...
خیک و مشک آب یا شیر و یا هر مایع و نوشیدنی را وطن می نامند و جمع آن وطاب است
یراعت به معنی نی
( عربی اسم مرکب ) بنگ که از نام هندی آن یعنی نهنگ گرفته شده. انرا از برگ و روغن دانه شاهدانه تهیه میکنند.
با سلاح سرد به جان هم افتادن. مرافعه دو نفر با هم بوسیله عصا ، چوب دستی یا شمشیر
حلقه زدن به چیزی، شیء حلقه زده شده. شاهد:آقا عبدالحسین از گروس تا نجف آباد با قبای منمنم و عمامه ململم . . . میرود
از ماده فصل به معنی حساب را صفر کردن ، حساب را تصفیه نمودن
مرگ ناگهانی.
شدت و قوت هرچیز در آغاز و ابتدا. حمیای باده:سورت راب و قوت و پیچیدن نشئه آن در سر. شاهد:نه محیا ی ساده را آن نور است و نه حمیای باده را این زور. ( من ...
محل فرود آمدن بارها. بار انداز. کاروانسرا. بنکداری ها. انبارها
آنچه زیر جامه است. مراد آلت رجولیت است. مافی الضمیر:آنچه در دل است.
نکوهیده شده. مذمت شده
شتران ماده. جمع قلوص به معنی شتر ماده بلند دراز دست.
سخن منظوم. سخن دارای وزن و قافیه.
مرواریدهای درشت برگرفته از دریا ی عمان
گلیم
کسی که موقع خندیدن دندانهایش نمایان شود. مجازا خنده رو. شاداب و شادان
غیم به معنی ابر و ممطره به معنی بارنده پس غیم ممطره به معنی ابر بارنده است.
شتر بچه ماده
قراغات باید همان نام ترکی میوه درختی شبیه زرشک و به اندازه فلفل که قراقاط و گاهی قراقاط نامیده میشود.
خونریز.
شیشه هایی که دالیان نفت پر میگردند و در جنگ به قلعه ها پرتاب میگردند.
جمع شق، بخش ها، جزئیات.
نوعی کجاوه، نوعی از هودج معمول اهالی حجاز ( عربستان فعلی ) .
سر مشک شیر را بستن. کنایه از فیصله دادن به مشکل است.
دندان مزوشبچره مترادف هم هستند و به میوه و آجیل و گردو و خصوصا نخود کشمش و گاه خرما که شب ها بعد از غذا به مهمان ها داده میشد و یا اهل خانه خود صرف م ...
نور ماه یک دو شبه. نور اندک ماه
جلوگیری از ورود به منزل. بستن در. کنایه از فیصله دادن به مسئله
شراب تقطیر شده.
گلو بریده. ذبیح الله:گلوی قربانی را برای خدا بریدن. بریدن سر قربانی برای خدا و تقسیم گوشت آن.
میوه و نخود و کشمش و خرما که بعد از غذا خصوصا در زمستان شب ها در پای کرسی ها در حال گوش دادن به قصه ها و داستان هایی که بزرگان نقل میگردند خورده میشد ...
خواهش. اراده . در متون قدیمی معمولا به معنی ادعا ی حکو مت و سلطنت داشتن است.
مراد از >کار بی فایده و بیهوده انجام دادن است
نوعی کشتی چوبی بادبانی که در زمان هخامنشیان برای نیروی دریایی ساخته میشود که بعدها برای تجارت توسط ایرانیان نیز بکار گرفته شد. تا در قرن اخیر که در ج ...
ملخ پراکنده.
مونث جانم به معنی اقدام کننده
روییدن موی بر پشت لب جوانان است. ماد بالغ شدن پسران میباشد.
مراد امام حسین ( ع ) میباشد: خاصه که شخص شفیع در آن حضرت رفیع باشد که خاصه موجودات و خلاصه کائنات است. ( منشآت فرهاد میرزا ص 146 ) .
باطل کردن شهادت شهود
بسیار فریاد زن. شخصی که حرف زدنش با داد و فریاد است.