کتبت

لغت نامه دهخدا

کتبت. [ ک ِ ب َ ] ( ع مص ) مأخوذ از تازی کِتبَة بمعنی نوشتن :
باز رو سوی غلام و کتبتش
کو سوی شر می نویسد نامه خوش.
مولوی.
و رجوع به کتبة شود.

کتبة. [ ک ُ ب َ ] ( ع اِ ) دوال که بدان دوزند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دوالی است که به آن دوخته میشود درز مشک و غیر آن. ( شرح قاموس ). || آنچه بدان شرم ماده شتر را فراهم آرند تا گشن برنجهد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || درز موزه و مشک و جز آن فراهم آورده. ( منتهی الارب ). درزی است که بهم آورده است دوال هر دو روی آنرا. ( شرح قاموس ). ج ، کُتَب. ( اقرب الموارد ).

کتبة. [ ک ِ ب َ ] ( ع اِمص ) نوشتن خواستن کتابی را که می نویسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نبشتن خواستن کتابی را که شخص می نویسد. کتبت. || نوع نبشتن. || هیئت نبشتن. ( ناظم الاطباء ). کتبت.

کتبة. [ ک ِب َ ] ( ع مص ) رجوع به کَتب و کِتاب و کِتابَة شود.

کتبة. [ ک َ ت َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کاتب. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کتاب و کاتب شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس