داعیه

/dA~iye/

مترادف داعیه: ادعا، خواست، میل، آهنگ، اراده، قصد، انگیزه، سبب، علت، موجب

معنی انگلیسی:
pretension, claim, motive, desire

لغت نامه دهخدا

( داعیة ) داعیة. [ ی َ] ( ع ص ) تأنیث داعی. || ( اِ ) خواهش و اراده. ج ، دواعی. ( غیاث ). آنچه خواسته شود. آرزو. ج ، داعیات. آنرا گویند که در نفس انسان پدید شود و او رابرای کاری جنبش دهد و بدان کارش بدارد :
صد ساله ره است راه وصلت
با داعیه تو نیم گام است.
خاقانی.
گرچه ناصح را بودصد داعیه
پند را اذنی بباید واعیة.
مولوی.
اختیار و داعیه در نفس بود
روش دید آنگه پر و بالی گشود.
مولوی.
گفتند که داعیه ملاقات والد می باشد که اگر آن نبودی این نبودی یعنی اگر امر حضرت حق تعالی بتعظیم ایشان نبودی این داعیه نبودی. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی مؤلف ).
|| اسباب و آداب :
داعیه مهر نیست رفتن و باز آمدن
قاعده شوق نیست بستن و بگسیختن.
سعدی.
- داعیه فلان مقام داشتن ؛ کباده آن کشیدن.
|| سبب : نخواست که کاری که در تمشیت آن قدم گذارده باشد بداعیه فترتی در توقف افتد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). چنین صفتها که بیان کردم ای پسر در سفر موجب جمعیت خاطرست و داعیه طیب عیش. ( گلستان ). || ادّعا. || آواز اسبان در کارزار. ( منتهی الارب ). || داعیة اللبن ؛ شیری که در پستان باقی گذارند تا دیگر شیررا بخواند. ( منتهی الارب ). بقیه شیری که در پستان باشد و شیر دیگر را بخود میکشد.

داعیة. [ ی َ ] ( اِخ ) یاقوت آرد: عثمان بن عنبسةبن ابی محمدبن عبداﷲبن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان الاموی ، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

سبب، علت، انگیزه، واهش، اراده، دواعی جمع
۱ - ( اسم ) مونث داعی ۲ - ( اسم ) خواهش اراده . ۳ - سبب موجب علت جمع دواعی .
یاقوت آرد عثمان بن عنبسه بن ابی محمد بن عبد الله بن یزید بن معاویه ابن ابی سفیان الاموی از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام می برد ذکر آن کرده است .

فرهنگ معین

(یَ یا یِ ) [ ع . داعیة ] (اِ. ) سبب ، موجب . ج . دواعی .

فرهنگ عمید

۱. انگیزه، خواهش و اراده.
۲. = ادعا
۳. [قدیمی] علت، سبب.

پیشنهاد کاربران

داعیة: مونث داعی.
اما درباره داعی:
داعی، اسم فاعل از "دعا، یدعو" یعنی دعا کننده یا دعوت کننده، دعوت کننده می تواند درونی باشد، حالت و کشش درونی که انسان را بر انجام دادن عملی بر می‏ انگیزد یا به عبارتی همان انگیزه و قصد، و اما دعوت کننده می تواند بیرونی باشد، مانند هر خواننده ای البته بیشتر دعوت کننده به دین، به مبلغ، آنکه به دینی یا مذهبی یا به سوی سعادت و روز رستاخیز خواند، دعوت کننده به اسلام، کسانی چون رسول خدا صلی الله علیه وآله و مؤذن که داعی ﷲ خوانده می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

داعیه به معنی انگیزه و علت است
کنایه از :
"انگیزه"
ادعا
مطالبه
تمنا
خواهش. اراده . در متون قدیمی معمولا به معنی ادعا ی حکو مت و سلطنت داشتن است.

بپرس