پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٩٤٤)
معنی کاخ صدام در دهه شصت اون موقع ها، دهه شصت، از طرف، می پرسیدند کجا داری میری و اون می خواست بره دستشویی ، به جای دستشویی می گفت: کاخ صدام یا دارم ...
اسم آلت یا اسم ابزار بر وزن مِفْعَل، مِفْعَلَة و مِفْعَال است. فَتَحَ ← مِفْتَح مِفْتَحَة مِفْتَاح ( کلید ) برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات ب ...
مُدبَخ در گویش شهرستان بهاباد همان مُطبَخ یزدی و مَطبَخ واقعی عربی است که به جای فتحه روی حرف میم ضمه دارد و نیز حرف طا به حرف دال مبدل گشته است. - آ ...
مُدبَخ در گویش شهرستان بهاباد همان مُطبَخ یزدی و مَطبَخ واقعی عربی است که به جای فتحه روی حرف میم ضمه دارد و نیز حرف طا به حرف دال مبدل گشته است. - آ ...
اسم تفضیل بر وزن اکبر و کبری یا اَفعَلُ و فُعلی است. برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد:فضیلت در اکبر و کبری و اصغر و صغری است.
شیرفهم شدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]کاملا متوجه شدن ، کاملا فهمیدن.
به روستای خَویدَک یزد/khavidak/، خِتک هم می گویند.
به روستای خَویدَک یزد/khavidak/، خِتک هم می گویند.
مترصد
اون موقع ها، دهه شصت، از طرف، می پرسیدند کجا داری میری و اون می خواست بره دستشویی یا توالت ، به جای مثلاً دستشویی می گفت: کاخ صدام یا دارم میرم کاخ ص ...
اون موقع ها، دهه شصت، از طرف، می پرسیدند کجا داری میری و اون می خواست بره دستشویی، به جای دستشویی می گفت: کاخ صدام یا دارم میرم کاخ صدام یا خودش می خ ...
متر100
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ ( بِکُمْ ) عَلَیْنَا وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الإِْسْلا ...
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ ( بِکُمْ ) عَلَیْنَا وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الإِْسْلا ...
مسلمان در عالم زیاد است اما مسلمانی که اهل باشد متأسفانه بسیار کم است، در زمان امام حسین ( ع ) نیز مسلمان زیاد بود حتی لشکریان عمر سعد هم به ظاهر مسل ...
تنهای مظلوم
تنهای مظلوم
تالا: تا حالا. از صبح تالا دارم درس میخونم. من تالا نشده لب به دود بزنم.
وَخ . وَخت. وقت. در بعضی از گویش ها مانند گویش شهرستان بهاباد به جای وقت از کلمات وَخ یا وَخت استفاده می شود. وَخت کردی بیا پیش ما. وخ کردی کتاب ه ...
در گویش شهرستان بهاباد از مصدر مرکب "سَر دچار شدن"sar dochaar shodan" در کنار 'دچار شدن' به معنای گرفتار و مبتلا شدن استفاده می شود. نمیدونم اسراییل ...
در گویش شهرستان بهاباد از مصدر مرکب "سَر دچار شدن"sar dochaar shodan" در کنار 'دچار شدن' به معنای گرفتار و مبتلا شدن استفاده می شود. نمیدونم اسراییل ...
در گویش شهرستان بهاباد از مصدر مرکب "سَر دچار شدن"sar dochaar shodan" در کنار 'دچار شدن' به معنای گرفتار و مبتلا شدن استفاده می شود. نمیدونم اسراییل ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
از کوه های ایران تنها کوه دماوند است که از 5000 متر یا 5 کیلومتر بیشتر است بقیه کوه های ایران زیر 5 کیلومتر هستند. قله اورست حدود 3000 متر یا سه کیلو ...
در گویش شهرستان بهاباد، عقرب را عغرب هم گویند. ( بر همان وزن عقرب )
در گویش شهرستان بهاباد، عقرب را عغرب هم گویند. ( بر همان وزن عقرب )
شناخت: اِشْناخت ( eshnaakht ) لغتنامه دهخدا: اشناختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شناختن. شعر از مولانا: ساکنش کرد و بسی بنواختش دیده اش بگشاد و داد اشناختش ...
شناختن: اشناختن ( eshnaakhtan ) لغتنامه دهخدا: اشناختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شناختن. شعر از مولانا: ساکنش کرد و بسی بنواختش دیده اش بگشاد و داد اشناخت ...
در گویش شهرستان بهاباد هنوز از کلمه ی اِشْناخت ( eshnaakht ) به جای شناخت استفاده می شود. چِطو ( chetow ) ( چطور ) اِشناختُش! ( چطور فلانی را شناخت ...
در گویش شهرستان بهاباد هنوز از کلمه ی اِشناخت به جای شناخت استفاده می شود. چِطو ( چطور ) اِشناختُش! ( چطور فلانی را شناخت که مثلاً پسر کیه یا کجا قب ...
ﻭَﻗَﺎﻟَﺖِ ﺍﻣْﺮَﺃَﺕُ ﻓِﺮْﻋَﻮْﻥَ ﻗُﺮَّﺕُ ﻋَﻴْﻦٍ ﻟِّﻲ ﻭَﻟَﻚَ ﻟَﺎﺗَﻘْﺘُﻠُﻮﻩُ ﻋَﺴَﻲﺃَﻥ ﻳَﻨﻔَﻌَﻨَﺂ ﺃَﻭْ ﻧَﺘَّﺨِﺬَﻩُ ﻭَﻟَﺪﺍً ﻭَﻫُﻢْ ﻟَﺎﻳَﺸْﻌُﺮُﻭﻥَ ( آیه ی ٩ ...
التقاطی
التقاطی
قاطی پاتی
مثال: خدایی، آدم حیرون میمونه که جماعتی میگن باید با آمریکا مذاکره کرد ، آخه واقعا نمی دونن که دشمن قابل اعتماد نیست.
مثال: خدایی، آدم حیرون میمونه که جماعتی میگن باید با آمریکا مذاکره کرد ، آخه واقعا نمی دونن که دشمن قابل اعتماد نیست.
مثال: خدایی، آدم حیرون میمونه که جماعتی میگن باید با آمریکا مذاکره کرد ، آخه واقعا نمی دونن که دشمن قابل اعتماد نیست.
گاهی هم فرد از ترس خشکش می زنه
خیال به معنای فکر و اندیشه هم است. حالا خیالت راحت شد
خیال به معنای فکر و اندیشه هم است. حالا، خیالت راحت شد.
سینی کنگره دار
سینی فراشی
یکی از معانی پریدن جهیدن است، کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم ازلب جوی
( لاتجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه اویصیبهم عذاب الیم ) ...
هیئ یعنی مهیا کن. این کلمه، هم خانواده کلمه ی مهیا ( مُ هَ یّ ) است مهیا اسم مفعول است و به معنای آماده و آماده شده است. إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِل ...