امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انچنان: به قدری . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

with ease: به سهولت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به اسانی: به سهولت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به راحتی: به سهولت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گول کردن: حقه/حقه ای سوار کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حال و هوا: رنگ و بو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی تفاوتی: بی توجهی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی حسی: بی توجهی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روی گردانی: بی توجهی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیروز امدن: به پیروزی دست یافتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شایان توجه: خیره کننده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تماشایی: خیره کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an outstanding victory: پیروزی خیره کننده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

glorious victory: پیروزی خیره کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a great victory: پیروزی خیره کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a major victory: پیروزی خیره کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stunning victory: پیروزی خیره کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بعضی از ان: زمره ای از آن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زمره ای از ان: زمره ای از آن ؛ بعضی از آن. ( ناظم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مغلوب کردن: به زانو درآوردن کسی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صلح طلبیدن: آشتی خواستن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قبول شدن: مورد موافقت قرار گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دد پزشک: پزشک جانوران وحشی ( مقابل دامپزشک ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرواز گرفتن: پَر گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرود گفتن: ترنم کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی خانمان: دربدر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ویلان: دربدر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تفحص کردن: - دربدر دنبال کسی گشتن یا گردیدن ؛ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی پایانی: بی کرانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی انتهایی: بی کرانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هدف واقع شدن: نشانه شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی اواز: سوت و کور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کاسد: سوت و کور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش پنجه: خوش زخمه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

his majesty: اعلیحضرتا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

her majesty: علیاحضرتا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در این مورد: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in this situation: در این صورت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in such a case: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in this matter: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in such a situation: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on this case: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if such is the case: در این صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at that rate: در آن صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in such event: در این صورت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thereon: در این/آن صورت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روبوسی کردن: مبادلهٔ بوسه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

farewell kiss: بوسهٔ وداع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

huge crowds: جمعیت انبوه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a big crowd: جمعیت انبوه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a capacity crowd: جمعیت انبوه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dense crowd: جمعیت انبوه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مجامعت: گرد آمدن آرمیدن و مجامعت کردن با : ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جماع کردن: گرد آمدن آرمیدن و مجامعت کردن با : ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارامش دل: دل آسودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اطمینان خاطر: دل آسودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اطمینان قلب: دل آسودگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارامش: دل آسودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل اسوده: آسوده خاطر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خاطر جمع شدن: - دل آسوده شدن ؛ خاطرجمع شدن. مطمئن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مطمئن شدن: - دل آسوده شدن ؛ خاطرجمع شدن. مطمئن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی دل واپسی: آسوده دلی ، دل آسودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اثر کردن بر: فایده کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کارگر شدن: فایده کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موثر شدن: فایده کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فراموش شدن: به ( دست ) فراموشی سپرده شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فراموش گشتن: به ( دست ) فراموشی سپرده شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فراموش گردیدن: به ( دست ) فراموشی سپرده شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صلح دادن: سازش دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on that date: در آن تاریخ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on that time: در آن تاریخ

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در انوقت: در آن تاریخ

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در ان هنگام: در آن تاریخ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at that time: در آن تاریخ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مطلع بودن: اطلاع داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در ان خصوص: در آن مورد ، در آن باره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in that respect: در آن خصوص

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in that regard: در آن خصوص

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in that regard: در آن خصوص

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on that subject: در آن خصوص

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در ان مورد: در آن خصوص

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صلح کردن: صلح بستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شریف: آبرومند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بشمار اوردن: دانستن آن ها حتی فروش گندم به تفلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجتناب کردن: کناره جستن از . . . . . . . . . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجتناب کردن از: کناره جستن از . . . . . . . . . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عزلت گرفتن: کناره جستن از . . . . . . . . . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خیانت پیشه: ناکث

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strain in the relationship: تیرگی روابط

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جلوگیری کردن از: از . . . . . . . . جلوگیری به عمل آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بناچار: لاجرم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خواهی نخواهی: لاجرم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شریک دزد و رفیق قافله: همراه خیانتکار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run with the hare and hunt with the hounds: شریک دزد و رفیق قافله با گرگ دنبه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a foot in both camps: شریک دزد و رفیق قافله بودن با گرگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a foot in both camps: شریک دزد و رفیق قافله بودن با گرگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چندی قبل: چندگاه پیشتر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a while ago: چندگاه پیشتر ، چندی قبل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مدتی را به انتظار سپری کردن: مدتی را به انتظار سپری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منتظر بودن: مدتی را به انتظار سپری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نامهربانی کردن: مورد نامهربانی قرار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مثابه: در حکمِ . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بمثابه: در حکمِ . . . . . . . . .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بمثابتی: - بمثابتی ؛ به قدری. بحدی : اتفاق م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به قدری: - بمثابتی ؛ به قدری. بحدی : اتفاق م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بقدری: - بمثابتی ؛ به قدری. بحدی : اتفاق م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به مثابه: به منزله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بمانند: به منزله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روابط حسنه: مناسبات حسنه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

معتقد بودن: او بر این نظر بود که . . . . . . = ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رشته را پنبه کردن: ( گویش تهرانی ) از بین بردن نتیجه ز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیهوده شدن: پنبه شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گیس پنبه: ( گویش تهرانی ) پیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounteously: با گشاده دستی تمام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

too generous: با گشاده دستی تمام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overgenerously: با گشاده دستی تمام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

munificently: با گشاده دستی تمام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بذل کردن: حاتم بخشی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هدیه کردن: پیشکش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هدیه دادن: پیشکش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زربفت: زری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فرش عاج: کنابه از برف

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پیشبرد اهداف: پیشبرد اهداف

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وابستگان: اطرافیان

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشنایان: اطرافیان

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دوستی کردن: مودت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شفا یافتن: بهی یافتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوبروی: - بهی پیکر ؛ خوب روی و خوب صورت ونی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش صورت: - بهی پیکر ؛ خوب روی و خوب صورت ونی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوش روی: - بهی رو ؛ خوش رو. خوب رو : طبیب به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زیبا: - بهی طلعت ؛ آنکه طلعت و روی زیبا د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکسته امدن: شکسته آمدن ؛ با ترس و لرز حرکت کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با ترس و لرز حرکت کردن: شکسته آمدن ؛ با ترس و لرز حرکت کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کم دوام: کوتاه مدت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زودگذر: کوتاه مدت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کوتاه مدت: چندگاهه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ظاهر کردن: پدید آوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

including: از آن جمله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

including: ازآن جمله، ازآن میان، ازجمله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

among others: ازآن جمله، ازآن میان، ازجمله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

القصه: من جمله ( حاصلل کلام )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حاصل کلام: من جمله ( حاصلل کلام )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

یکسان: یک شکل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رواج داشتن: معمول بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باب بودن: معمول بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

متداول بودن: معمول بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بانجام رساندن: از عهده بیرون آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بانجام رسانیدن: از عهده بیرون آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عملیات نظامی: مشق نظامی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نرم دلی: رقت قلب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ناراحت شدن: رقت آوردن ، رقت آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل سوختن: رقت آوردن ، رقت آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اسف بار: رقت آور ، رقت بار ، رقت انگیز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pitiful: رقت انگیز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مورد تمسخر: مچل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مایه خنده: مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

butt: مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مضحکه: مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسباب خنده: مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

known as: موسوم به . . . . . . . . . . . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نامیده: موسوم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مصطلح: موسوم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سنبه را پرزور دیدن: سنبه را پرزور دیدن ؛کنایه از قوی دی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ناراحت بودن: معنی ضرب المثل - > سنبه اش پر زور ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عصبانی بودن: معنی ضرب المثل - > سنبه اش پر زور ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unable to face: از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

can not help oneself: از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غرض شخصی: غرض نفسانی . [ غ َ رَ ض ِ ن َ ] ( ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

by end: غرض نفسانی . [ غ َ رَ ض ِ ن َ ] ( ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بیان داشتن: بیان کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اظهار داشتن: بیان داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حاکی بودن از: حکایت از . . . . . . . . داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نابسامانی: نابسامانی ژرف سیاسی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نور ضعیف: کور سو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نور اندک: کور سو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشنایی کم: کور سو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کم نور: کور سو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در نظر داشتن: در سر داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have in mind: در سر داشتن ( اندیشه )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زندگی کردن: بسربردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بطلان: بیهودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

something of the kind: از آن/این دست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باضافه: در کنار . . . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارزو داشتن: در آرزوی چیزی بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شهساز: تاج بخش

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشفته دل: شیباندل چو از خنجرروز بگریخت شب هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شوریده خاطر: شیباندل چو از خنجرروز بگریخت شب هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فصاحت: روشن بیانی ، خوش بیانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوکوار: معزی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ماتم زده: معزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عزت دهنده: معز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سلیم القلب: روشن ضمیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پاکدل: روشن ضمیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پاکدل: روشن ضمیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشن روان: روشن ضمیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

لشکری: ارتشتار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارتشدار: ارتشتار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شریک دزد: دزد افشار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همدستی درجرم: دزد افشاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بازجویی: سین جیم

١ سال پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی