شهریار

شهریار

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



predition١٨:٤٨ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧این واژه با املای اشتباه ثبت شده. این کلمه رو سرچ کنید: Perditionگزارش
5 | 0
research methodology١٣:٢٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٦روش تحقیقگزارش
5 | 0
credibility gap١٥:١٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣۱. ناهماهنگی، اختلاف ( میان حرف و عمل ) ۲. بی اعتباری، عدم اعتبارگزارش
5 | 0
revert١٠:٤٠ - ١٤٠٢/٠٢/٣١پاسخ دادن جواب دادنگزارش
5 | 0
bear testimony to٠١:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/٣١چیزی یا کسی گواه بر چیزی بودن مثال: The improved condition of economy of our country bears testimony to the successful labors of the goverment. ترج ... گزارش
5 | 0
bandstand٠٩:٣١ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩جایگاه ارکستر جایگاه نوازندگان ( در فضای باز )گزارش
5 | 0
catchword٠٩:٣٣ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩۱. ( در روزنامه، مجله ) اهم مطالب، چکیده ی مقاله ۲. ( کتاب، لغت نامه ) سرصفحه؛ پاصفحه ۳. ( سیاسی ) شعارگزارش
5 | 0
bandmaster٠٩:٣١ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩سردسته، رهبر باند، رئیس گروهگزارش
5 | 0
automation٠٩:٣٠ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩خودکارگردانیگزارش
5 | 0
arterial road٠٩:٢٩ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩شاهراهگزارش
5 | 0
upset sb's apple cart٠٩:٢٨ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩کاسه و کوزه ی کسی را به هم زدن نقشه ی کسی را نقش بر آب کردن برنامه های کسی را خراب کردنگزارش
5 | 0
aback٠٩:٢٣ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩در شگفت ماندنگزارش
5 | 0
دلارزدایی١٢:٥٩ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨به انگلیسی: Dedollarization دلارزدایی، حذف دلار، کنار گذاشتن دلار اشاره به فرایندی داره که طی آن، برخی از کشورها در تلاشند وابستگی خود را به دلار ا ... گزارش
7 | 0
accidents will happen١٤:٠١ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦با قضا کارزار نتوان کرد.گزارش
2 | 0
root directory٠٩:٢٤ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦دایرکتوری ریشهگزارش
2 | 0
directory٠٩:٢٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦( در کامپیوتر ) پوشه دان، دایرکتوری تو سایت های بزرگ برای مرتب سازی کُد، صفحات هر بخش متفاوت از سایت رو توی یه پوشه ی جدید قرار می دن. پوشه های یه ... گزارش
2 | 0
uniform resource locator٠٩:٠٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦مکان یاب منبع یکسانگزارش
0 | 0
html element٠١:٥٦ - ١٤٠٢/٠٢/٢٥عنصر اچ تی ام الگزارش
2 | 0
nearlywed١٢:٣٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣به آدمی گفته می شه که یه شریک زندگی داره. اما معلوم نیست کی ازدواج کنن. گاهی هم اصلاً هیچ قصد و نیتی برای ازدواج ندارن.گزارش
2 | 0
pillock١٢:٢٨ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣پَپهگزارش
2 | 0
canny٠٤:٤٥ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣در حالت قیدی هم میاد: زیرکانهگزارش
2 | 0
a man called ove٠٢:٥٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣مردی به نام اُوِه کتابی از فردریک بکمن.گزارش
2 | 0
dire quality٠٢:٥١ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣کیفیتِ به شدت پایین کیفیتِ افتضاح کیفیتِ فوق العاده بدگزارش
5 | 0
underseasoned٠١:٣٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣( غذا ) بی نمک، بی مزه، بدون چاشنیگزارش
7 | 0
overcooked٠١:٣٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٣سوختهگزارش
5 | 0
body worship٠٤:٣٥ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢بدن پرستی، تن پرستی، تن ستاییگزارش
2 | 0
compulsive sexual behaviour disorder٠٤:٣٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢اختلال رفتار جنسی اجباری ( به اختصار CSBD )گزارش
0 | 0
deep work٠٤:٢٠ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢کار عمیق کتابی هم به همین نام هست که کال نیوپورت نوشته. ایده ی اصلی کتاب اینه که ما دو نوع کار داریم؛ یکی کار عمیق و دیگری کار غیرعمیق. نویسنده در ا ... گزارش
0 | 0
impoverished١٦:٤٢ - ١٤٠٢/٠٢/١٨کم، اندک، انگشت شمارگزارش
0 | 0
bardak٢١:١٩ - ١٤٠٢/٠٢/١٣زبان ترکی استانبولی معنی: لیوانگزارش
0 | 0
bilet٢١:١٩ - ١٤٠٢/٠٢/١٣زبان ترکی استانبولی معنی: بلیتگزارش
0 | 0
balık٢١:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/١٣( زبان ترکی استانبولی ) معنی: ماهیگزارش
0 | 0
araba٢١:١٧ - ١٤٠٢/٠٢/١٣در زبان ترکی استانبولی "آرابا" تلقظ می شود. معنی: اوتوموبیلگزارش
0 | 0
anne٢١:١٦ - ١٤٠٢/٠٢/١٣در زبان ترکی استانبولی "آنه" تلفظ می شود با تشدید بر روی حرف نون. معنی: مادر، مامان، مامانی، مامیگزارش
0 | 0
AT٢١:١٤ - ١٤٠٢/٠٢/١٣در زبان ترکی استانبولی "آت" تلفظ می شود. معنی: ( اسم ) ۱. اسب ۲. یابو، اسب کرایه ای ۳. اسب توسن، خنگ، مرکب ۴. ( در اسب دوانی ) هی، هین ۵. اسب در ش ... گزارش
7 | 1
dedollarization٢١:٥١ - ١٤٠٢/٠٢/٠٤دلارزدایی، حذف دلار، کنار گذاشتن دلار اشاره به کشورهایی داره که در تلاشند وابستگی خود را به دلار ایالات متحده به عنوان اندوخته ارزی، واسطه تبادل یا ... گزارش
0 | 0
abstract art therapy١٣:٥٤ - ١٤٠٢/٠١/٣١هنردرمانیِ انتزاعیگزارش
0 | 0
concrete art١٠:٥٣ - ١٤٠٢/٠١/٣١هنر کانکریتگزارش
0 | 0
non objective art١٠:٥١ - ١٤٠٢/٠١/٣١هنر غیرعینیگزارش
0 | 0
nonobjective١٠:٥٠ - ١٤٠٢/٠١/٣١فکر می کنم بهترین معادل برای این واژه این باشه: غیرعینیگزارش
0 | 0
تغییرات در حقوق مالکانه١٩:٣٦ - ١٤٠٢/٠١/٢٧The Statement of Changes in Equityگزارش
0 | 0
کنترل داخلی١٩:٤٠ - ١٤٠٢/٠١/٢٧Internal controlگزارش
0 | 0
هیات مدیره١٩:٣٩ - ١٤٠٢/٠١/٢٧The Board of Directorsگزارش
0 | 0
cash flow statement١٩:٣٦ - ١٤٠٢/٠١/٢٧جریان های نقدیگزارش
0 | 0
statement of change in equity١٩:٣٥ - ١٤٠٢/٠١/٢٧من جایی به این صورت هم دیدم: تغییرات در حقوق مالکانهگزارش
0 | 0
digital nomad١٦:٥٥ - ١٤٠٢/٠١/٢٦کوچ گردی دیجیتالیگزارش
12 | 1
balance sheet١٥:١٣ - ١٤٠٢/٠١/٢٥صورت وضعیت مالیگزارش
0 | 0
the statement of profit and loss١٥:١٥ - ١٤٠٢/٠١/٢٥صورت سود و زیانگزارش
0 | 0
صورت سود و زیان١٥:١٤ - ١٤٠٢/٠١/٢٥The Statement of Profit and Lossگزارش
0 | 0
صورت وضعیت مالی١٥:١٣ - ١٤٠٢/٠١/٢٥Balance Sheetگزارش
0 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



zap١٤:٠٧ - ١٤٠١/١١/٢٢
• He zapped the spider with the bug spray.
او با اسپری حشره کش عنکبوت را کشت.
0 | 0
zambia١٣:٥٧ - ١٤٠١/١١/٢٢
• Zambia could be the breadbasket of Africa.
زامبیا را می توان انبار غله ی آفریقا به حساب آورد.
0 | 0
zambia١٣:٥٤ - ١٤٠١/١١/٢٢
• Zambia is black Africa's most urbanised country.
زامبیا شهرنشین ترین کشور آفریقای سیاه است.
0 | 0
fortnight٢٢:٢٦ - ١٤٠١/١١/٢٠
• I'm going on holiday for a fortnight.
برای دو هفته ای به تعطیلات می روم.
0 | 0
harem٢٣:٠٤ - ١٤٠١/١٠/٠١
• The sultan's wives and concubines lived in the harem.
همسران و معشوقه های سلطان در حرم سرا اقامت دارند.
0 | 0
abandon٢٢:٢٣ - ١٤٠١/١٠/٠١
• We had to abandon the car.
ما مجبور بودیم که از ماشین خارج شویم.
2 | 1
misinformation٠٤:٠٣ - ١٤٠١/١٠/٠١
• The public have been fed misinformation about the health risks.
در زمینه ی خطرات بهداشتی، به مردم اطلاعات نادرستی ارائه شده است.
2 | 0
misinformation٠٤:٠٢ - ١٤٠١/١٠/٠١
• There's a lot of misinformation about AIDS that needs to be corrected.
اطلاعات نادرست بسیاری درباره ی بیماری ایدز وجود دارد که باید اصلاح شوند.
2 | 0
misinformation٠٤:٠١ - ١٤٠١/١٠/٠١
• His election campaign was based on misinformation about the rival candidates.
کارزار انتخاباتی او بر اساس ارائه ی اطلاعات نادرست درباره نامزدهای انتخاباتی رقیب شکل گرفته بود.
0 | 0
misinformation٠٣:٥٩ - ١٤٠١/١٠/٠١
• This was a deliberate piece of misinformation.
این یک دروغ رسانی عامدانه بود.
2 | 1
borneo٠٢:٢٥ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• They've fixed to go to Borneo.
آن ها تصمیم گرفته اند که به بورنئو سفر کنند.
0 | 0
borneo٠٢:٢٥ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• Borneo monkey having a long bulbous nose.
میمون جزیره ی بورنئو بینیِ بلند و گوشتالویی دارد.
0 | 0
borneo٠٢:٢٤ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• Instead I resolved to lead an expedition to Borneo the following year.
در عوض، قصدم بر آن شد که در سال بعد، سفری اکتشفی به بورنئو را هدایت کنم.
0 | 0
borneo٠٢:٢٣ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• He went on an expedition to Borneo.
او به منظور سفری اکتشافی راهیِ جزیره ی بورنئو شد.
0 | 0
borneo٠٢:٢٢ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• This interesting and charming creature is unique to Borneo.
این موجود جذاب و حیرت انگیز تنها در بورنئو به چشم می خورد.
0 | 0
borneo٠٢:٢٢ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• She lives somewhere in the wilds of Borneo.
او در جایی در میانه ی جنگل های بورنئو اقامت دارد.
0 | 0
resemble٠١:٠٥ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• It's amazing how closely Brian and Steve resemble each other.
شباهت زیادی که بین برایان و استیو وجود دارد، شگفت انگیز است.
0 | 0
resemble٠١:٠١ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• I know it's an abstract sculpture, but to me it resembles a fish.
از اینکه این مجسمه ای انتزاعی است مطلع ام، اما برای من یادآور شکل یک ماهی است.
2 | 0
resemble٠١:٠٠ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• She resembles her mother in the way she talks and gestures.
او در نحوه سخن گفتن و حالات و حرکاتش به مادرش شباهت دارد.
12 | 1
philosophize٢٣:٥٦ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• He philosophizes instead of actually doing something.
او به جای آن که واقعاً دست به عمل بزند، مشغول فلسفه بافی شده است.
2 | 0
philosophize٢٣:٥٣ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• Students, she complained, had nothing better to do than spend whole days philosophizing about the nature of truth.
شکایت او بر این قرار است که هیچ کاری از دانشجویان برنمی آید جز آنکه تمام روز خود را در فلسفه بافی در باب ماهیت حقیقت صرف کنند.
2 | 0
philosophize٢٣:٥٠ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• He spent the evening philosophizing on the meaning of life.
او عصرها، به اندیشدن و فلسفه ورزی در باب معنای زندگی می پردازد.
2 | 0
philosophize٢٣:٤٨ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• They spend their time philosophizing about the mysteries of life.
آن ها زمان خود را صرف فلسفه ورزی درباره رمز و راز حیات می کنند.
2 | 0
thirsty٢٣:٣٧ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• She was so thirsty that she drank a carton of orange juice.
او آن قدر تشنه بود که یک پاکت آب پرتقال را تا آخر نوشید.
2 | 0
thirsty٢٣:٣٦ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• I felt/was hot and thirsty after my game of squash.
بعد از بازی اسکواش ( نوعی ورزش ) ، گرم و تشنه ام شده بود.
5 | 0
thirsty٢٣:٢٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• The thirsty animals headed for the water.
حیوان های تشنه لب به سوی آب به حرکت درآمدند.
2 | 0
thirsty٢٣:٢٥ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• They were hungry and thirsty.
آن ها بسیار گرسنه و تشنه بودند.
5 | 0
marxism٢٣:٢٤ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• Marxism was not primarily a scientific method designed to uncover the mechanisms of the capitalist economy.
مارکسیسم، در اصل، روشی علمی برای پرده برداشتن از سازوکارهای اقتصاد کاپیتالیستی ( یا سرمایه داری ) به شمار نمی رفت.
0 | 0
marxism٢٢:٥٤ - ١٤٠١/٠٩/٢٨
• Marxism has never been weaker as a political creed .
مارکسیسم، به عنوان یک باور سیاسی، هرگز در موضع ضعف نبوده است.
0 | 0
thirsty١٦:٥٩ - ١٤٠١/٠٩/٠٩
• She was so thirsty that she drank down one glass of water after another.
از شدت تشنگی، لیوان پشت لیوان آب می نوشید.
7 | 1
thirsty١٦:٥٦ - ١٤٠١/٠٩/٠٩
• The team is thirsty for success.
گروه مشتاقانه خواهان موفقیت است.
5 | 0
thirsty١٦:٥٥ - ١٤٠١/٠٩/٠٩
• I often feel thirsty when it's very hot.
اغلب، وقتی هوا خیلی گرم می شود، احساس تشنگی می کنم.
5 | 0
satellite١٦:٤٤ - ١٤٠١/٠٩/٠٩
• The US Open will be transmitted live via satellite.
برنامهٔ Us Open از طریق ماهواره به صورت زنده پخش خواهد شد.
0 | 0
satellite١٦:٤٢ - ١٤٠١/٠٩/٠٩
• The ceremony was transmitted live by satellite to over fifty countries.
این مراسم با استفاده از ماهواره در بیش از پنجاه کشور به صورت زنده پخش شد.
0 | 0
zealotry٢٠:٠٨ - ١٤٠١/٠١/٢١
• Their support bordered on zealotry.
حمایت آن ها به مرز تعصب و افراطی گری کشیده شد.
0 | 0
zealotry٢٠:٠٧ - ١٤٠١/٠١/٢١
• That zealotry first revealed itself when he was a teenager.
این اشتیاق اولین بار در دوران نوجوانی اش در او شکل گرفت.
0 | 0
zealotry٢٠:٠٥ - ١٤٠١/٠١/٢١
• But religious zealotry would also get in the way of rationality and therefore scientific advancement.
با این وجود، تعصب مذهبی نیز می تواند به مسیر عقلانیت و در نتیجه پیشرفت علمی بازگردد.
0 | 0
shard٢٢:٢٩ - ١٤٠١/٠١/٢٠
• Them she hated with every shard of her being.
او با با تمام وجودش از آن ها بیزار بود.
0 | 0
shard٢٢:٢٨ - ١٤٠١/٠١/٢٠
• The window was broken and shards of glass littered the floor.
پنجره شکسته و تکه های آن رو زمین پخش شده بود.
5 | 0
designate١٨:٥٦ - ١٤٠١/٠١/١٩
• Will you designate the flowers you wish?
آیا آن دسته از گل هایی را که مطابق میل تان می باشند مشخص می کنید؟
12 | 1
designate١٨:٥٤ - ١٤٠١/٠١/١٩
• There are efforts under way to designate the bridge a historic landmark.
تلاش های زیادی برای ثبت پل به عنوان اثری تاریخی در حال انجام است.
7 | 1