give a treat١٦:٣٠ - ١٤٠٠/٠٣/٠٤give someone a treat: یه کار ویژه برای کسی کردن یا یه چیز خاص براشون گرفتن
گزارش0 | 0
know stuff٠٤:١٥ - ١٤٠٠/٠٣/٠٢بلد بودن کار He knew his stuff: اون کارش رو بلد بود.
گزارش5 | 0
stay up١٧:٥٦ - ١٤٠٠/٠٢/٣٠در هوا ماندن
گزارش12 | 1
be in١٤:١٩ - ١٤٠٠/٠٢/٣٠آماده بودن - - - در زمینه ای فعالیت داشتن I'm in construction: تو کار ساخت و سازم.
گزارش5 | 0
commercials٢٠:٥٧ - ١٤٠٠/٠٢/٢٧پیام های بازرگانی
گزارش9 | 0
leave with٢٠:٢٣ - ١٤٠٠/٠٢/٢٦leave sth with sb: چیزی را پیش کسی گذاشتن
گزارش5 | 1
takes a lot٠٨:٠٧ - ١٤٠٠/٠٢/٢٦کلی کار داره یا زمان می بره.
گزارش2 | 0
made up of٢٣:٠٩ - ١٤٠٠/٠٢/٢٥Made of معمولا برای مفرد و made up of معمولا برای جمع به کار میره.
گزارش28 | 0
baby due٠٨:١٠ - ١٤٠٠/٠٢/٢٥موعد زایمان
گزارش9 | 0
neat١١:٥٧ - ١٤٠٠/٠٢/٢٢معادل فارسی �ردیف� به نظرم خوبه.
گزارش18 | 1
swag٢٠:٣٨ - ١٤٠٠/٠٢/٢١فکر کنم به معنی کالاهای تبلیغاتی هم هست.
گزارش2 | 0
live up٠٦:٠٩ - ١٤٠٠/٠٢/٢١زنده نگه داشتن
گزارش0 | 1
take off٠٦:٠٦ - ١٤٠٠/٠٢/٢١با eye معنی چشم برداشتن هم میده.
گزارش9 | 0
work off٠٥:٥٨ - ١٤٠٠/٠٢/٢١سوزوندن ( مثلا کربوهیدرات )
گزارش12 | 0
sub٠٥:٥٧ - ١٤٠٠/٠٢/٢١برای غذا به معنی ته بندی
گزارش5 | 0
go to food٠٥:٥٥ - ١٤٠٠/٠٢/٢١غذای دم دستی و ساده در مواقعی که حال نداریم
گزارش0 | 0
can't get over٠٩:٢٢ - ١٤٠٠/٠٢/٢٠باور نشدن I can't get over: باورم نمیشه . . .
گزارش2 | 0
already٠٨:٥٢ - ١٤٠٠/٠٢/١٩already در انتهای جمله برای بیان تاکید یا نشون دادن تعجب به کار میره.
گزارش7 | 1
cto٠٧:١٥ - ١٤٠٠/٠٢/١٩chief technical officer
گزارش5 | 0
indoors٢٢:٠٢ - ١٤٠٠/٠٢/١٧تفاوت indoor و indoors: indoor صفت است مثل I lift weights at an indoor gym indoors قید است مثل I excersice indoors
گزارش21 | 0
come in threes٠٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٢/١٧شبیه تا سه نشه بازی نشه. bad things come in threes
گزارش0 | 0
you watch٠٣:٤٩ - ١٤٠٠/٠٢/١٧حالا می بینی!
گزارش12 | 1
put it this way٠١:٠٥ - ١٤٠٠/٠٢/١٧جور دیگری بیان کردن let's put it this way: بذار این جوری بگیم.
گزارش9 | 0
in town٠١:٣٣ - ١٤٠٠/٠٢/١٦in the town
گزارش2 | 0
auction off٠١:٢٩ - ١٤٠٠/٠٢/١٦به بالاترین قیمت فروختن
گزارش14 | 0
twister٠١:٢١ - ١٤٠٠/٠٢/١٦نوعی بازی
گزارش7 | 0
count days٢٢:٢٩ - ١٤٠٠/٠٢/١٥روزشماری کردن
گزارش0 | 0
bump around١٢:٣٥ - ١٤٠٠/٠٢/١٥تکون خوردن شدید به این ور و اون ور
گزارش18 | 0
imperative٢٣:٣١ - ١٤٠٠/٠٢/١٤به نظرم �واجب� ترجمه ی خوبیه. it's imperative to see: دیدنش واجبه [باید دید].
گزارش9 | 1
inspirit٢٢:٥٨ - ١٤٠٠/٠٢/١٤وقتی کسی در جایی حاضر نیست ولی دلش اونجاست
گزارش0 | 0
fire up٢٢:١٧ - ١٤٠٠/٠٢/١٤آتیش کردن fire up the car: ماشین رو آتیش کن بریم.
گزارش0 | 0