hurt feelings١٠:٥٠ - ١٤٠٠/٠٤/١٠جریحه دار کردن احساسات کسی
گزارش12 | 0
wad of cash٠٩:٠٧ - ١٤٠٠/٠٤/١٠دسته ی اسکناس لول شده با کش
گزارش0 | 0
in their right minds١٣:٠٢ - ١٤٠٠/٠٤/٠٩اصطلاح شبیه آدم عاقل در فارسی Who in their right mind: کدوم آدم عاقلی
گزارش2 | 0
close second٠٦:٣٥ - ١٤٠٠/٠٤/٠٩دومین چیزی که به اولی خیلی نزدیکه.
گزارش2 | 1
pop٠٥:٥٠ - ١٤٠٠/٠٤/٠٩ترکاندن [از شدت خوبی]
گزارش5 | 0
come to a stop١١:١٨ - ١٤٠٠/٠٤/٠٧رسیدن به شرایطی که هیچ کس یا هیچ چیز دیگر حرکت نمی کند.
گزارش0 | 1
in town٠٩:٢٧ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥in ترجمه نمیشه. شهر
گزارش0 | 0
keep up٠٥:٠٨ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥keep awake
گزارش7 | 1
train set٠٤:٢٠ - ١٤٠٠/٠٤/٠٤اسباب بازی های ریل و قطار
گزارش9 | 0
how in the world٠٤:٢٥ - ١٤٠٠/٠٤/٠١in the world برای تاکید و نشان دادن تعجب میاد شبیه �کجای دنیا�
گزارش9 | 0
pile٢١:١٠ - ١٤٠٠/٠٣/٢٥توده ی وسایل مثل لباس که کپه میشه.
گزارش5 | 0
in condition١٩:٣٨ - ١٤٠٠/٠٣/١٦in ( good ) condition: حال و شرایط خوبی داشتن
گزارش2 | 0
step outside١٥:٣٤ - ١٤٠٠/٠٣/١٤بیرون رفتن و یه گردش کوتاه کردن
گزارش12 | 0
boiler١٨:٢٩ - ١٤٠٠/٠٣/١١موتورخونه
گزارش18 | 0
i'll be danged١٠:٢٥ - ١٤٠٠/٠٣/٠٩وقتی کسی خیلی تعجب می کنه استفاده میشه.
گزارش0 | 0
get a look٠٣:٥٥ - ١٤٠٠/٠٣/٠٩نگاهی انداختن
گزارش12 | 0
be down٠٢:١٥ - ١٤٠٠/٠٣/٠٩قطع بودن و از کار افتادن هر چیزی
گزارش2 | 0
take off٠١:٥٣ - ١٤٠٠/٠٣/٠٩به معنای آزاد کردن وقت هم هست
گزارش2 | 1
avoid٠١:٣٢ - ١٤٠٠/٠٣/٠٩پیچوندن کسی هم معنی میده
گزارش5 | 0
handful٠٩:٥١ - ١٤٠٠/٠٣/٠٨کسی که کنترلش سخته
گزارش21 | 0
dust bunny٠٨:٤٥ - ١٤٠٠/٠٣/٠٨در فارسی بهش �پرز� میگن. تجمع گرد و غبار به صورت یک توده معمولا در گوشه های دیوار
گزارش12 | 0
only ever٠٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٣/٠٧همان only با تاکید بیشتر فقط و فقط
گزارش30 | 0
on it٢٣:١٩ - ١٤٠٠/٠٣/٠٦[در پاسخ] همین کار رو می کنم.
گزارش16 | 0
way before٢٢:٢٢ - ١٤٠٠/٠٣/٠٦خیلی وقت پیش
گزارش7 | 0
sim٠٨:١٤ - ١٤٠٠/٠٣/٠٦simulate
گزارش5 | 1
Copy٠٦:٠٧ - ١٤٠٠/٠٣/٠٦does anybody copy? کسی می شنوه؟
گزارش16 | 1
and say١٨:٢٢ - ١٤٠٠/٠٣/٠٤وقتی یه چیزی یادتون نمیاد
گزارش0 | 1